گلی که جنتی از یاس و شاپرک دارد

چه احتیاج به آبادی فدك دارد

فدک نشانه ی حقی است گرم و بغض آلود

ز بغض چاه بپرسد هر آنکه شک دارد

چگونه می شود از عشق خاندانی گفت

که نخل عصمتشان ریشه در فلک دارد

اگر چه سوخته درهای خانه ی دلشان

اگر چه گوشه ی دیوارشان ترک دارد

 همیشه دست دعاشان برای غیر بلند

همیشه سفره ی احسانشان نمک دارد

بگو چگونه سُراید بشر ز بانویی

که با خدای خودش راز مشترک دارد

به باغبانی چشمت همیشه محتاجم

که بی عنایتتان سیب شعر لک دارد