حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت(حماسی)


 

چشم ها قبله گاه دریا شد

صف مژگان دوست تا وا شد

همه دیدند خیل مژگان را

چشم خیمه پر از تماشا شد

تا كه بالا روند از دوشش

بین طفلان دوباره دعوا شد

دشمن از دور هم نظر می كرد

بس كه حیرانِ قدّ و بالا شد

دست بر دامن كرامت او

همه ی آب های دنیا شد

صاحب جود و تیغ و مشك و علم

آبروی تمام اهل حرم

تیغ تا در مصاف بر دارد

آسمان هم شكاف بردارد

نیست ممكن كه در برابر خصم

ذرّه ای انعطاف بر دارد

بدن او زره نمی خواهد

تیغ را بی غلاف بر دارد

چه مهیب است نعره اش كه ترك

سینه ی كوه قاف بر دارد

بوسه از خاك پای او جبریل

لحظه های طواف بردارد

تك یل كربلا اباالفضل است

باب حاجات ما اباالفضل است

ادامه نوشته

امام حسین(ع)-مدح و شهادت



ای شجر طیبۀ کردگار

وی ثمر نور خداوندگار

سورۀ مستورۀ اردوی وحی

آیت مخزونۀ دارالقرار

خیر کثیر همۀ اولیاء

رحمت موصولۀ لیل و نهار

کون و مکان، مُلک و مَلک را امیر

آب حیات است تو را وامدار

هستی و مستی همه در دست تست

داده خدا در کف تو اختیار

زمرۀ مخلوق گرفتار تو

فطرت هر فرد تو را بی قرار

سَرو بلند علوی قامتت

شاخۀ طوبای جنان را وقار

چهرۀ زیبای تو مصباح نور

بندۀ گیسوی تو شب زنده دار

عطر خداوندی تو بوی سیب

میوۀ لبخند تو فصل بهار

معدن علم ازلی محضرت

برج عمل از تو شده استوار

بی تو شود غرق، بشر در تباه

با تو به ساحل برسد روزگار

مهد تو کشتی نجات بشر

مرکبِ قنداقۀ تو گاهوار

فطرس پر سوخته هر روز و شب

پیک سلام همگان بر تو یار

حضرت خورشید سلامٌ علیک

مظهر توحید سلامٌ علیک

 محمود ژولیده

ادامه نوشته

حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت


 

ای حرمت قبله ی حاجات ما

یاد تو تسبیح و مناجات ما

تاج شهیدان همه عالمی

دست علی، ماه بنی هاشمی

هم قدم قافله سالار عشق

ساقی عشاق و علمدار عشق

سرور و سالار سپاه حسین

داده سر و دست به راه حسین

عمّ امام و اخ و ابن امام

حضرت عباس علیه السلام

ای علم کفر نگون ساخته

پرچم اسلام بر افراخته

مکتب تو مکتب عشق و وفاست

درس الفبای تو صدق و صفاست

شمع شده، آب شده، سوخته

روح ادب را، ادب آموخته

آب فرات از ادب توست مات

موج زند اشک به چشم فرات

یاد حسین و لب عطشان او

و آن لب خشکیده ی طفلان او

ساقی کوثر پدرت مرتضی است

کار تو سقایی کرب و بلاست

هر که به دردی و غمی شد دچار

گوید اگر یک صد و سی و سه بار

ای علم افراشته در عالمین

اِکشِف یا کاشف کرب الحسین

از کرم و لطف جوابش دهی

تشنه اگر آمده آبش دهی

چون نهم ماه محرم رسید

کار بدان جا که تو دانی کشید

از عقب خیمه ی صدر جهان

شاه فلک جاه ملک آشیان

شمر به آواز تو را زد صدا

گفت کجایید، بنو اختنا

تا برهانند ز هنگامه ات

داد نشان خط امان نامه ات

رنگ پرید از رخ زیبای تو

لرزه بیفتاد بر اعضای تو

من به امان باشم و جان جهان

از دم شمشیر و سنان بی امان

دست تو نگرفت امان نامه را

تا که شد از پیکر پاکت جدا

مزد تو زین سوختن و ساختن

دست سپر کردن و سر باختن

دست تو شد دست شه لا فتی

خط تو شد خط امام خدا

چار امامی که تو را دیده اند

دست علم گیر تو بوسیده اند

طفل بدی، مادر والا گهر

برد تو را ساحت قدس پدر

چشم خداوند چو دست تو دید

بوسه زد و اشک ز چشمش چکید

با لب آغشته به زهر جفا

بوسه به دست تو بزد مجتبی

دید چون در کرب و بلا شاه دین

دست تو افتاد به روی زمین

خم شد و بگذاشت سر دیده اش

بوسه بزد با لب خشکیده اش

حضرت سجاد هم آن دست پاک

بوسه زد و کرد نهان زیر خاک

مطلع شعبان همایون اثر

بر ادب توست دلیلی دگر

دوم این ماه چو نور امید

شعشعه ی صبح حسینی دمید

چارم این مه که پر از عطر و بوست

نوبت میلاد علمدار اوست

شد به هم آیخته از مشرقین

نور ابوالفضل و شعاع حسین

ای به فدای سر و جان و تنت

وین ادب آمدن و رفتنت

وقت ولادت قدمی پشت سر

وقت شهادت قدمی پیش تر

مدح تو این بس که شه ملک جان

شاه شهیدان و امام زمان

گفت به تو گوهر والا نژاد

جان برادر به فدای تو باد

شه چو به قربان برادر رود

کیست «ریاضی» که فدایت شود؟

امام موسی بن جعفر(ع)-مدح و شهادت




در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است

یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم

هستی ماست نوکری اهل بیت او

ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم

قم آستان رحمت آل پیمبر است

در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

با مهر و رأفتش دل ما را خریده است

ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم

چشم امید اهل دو عالم به دست اوست

مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم

حتی قفس براش مجال پرندگی ست

مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم

دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش

دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش

با دست بسته غرق سجود است حضرتش

از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید

بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید

در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری

تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید

خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود

در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید

با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها

با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید

شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید

بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید

اما دلم گرفته ز اندوه دیگری

طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید

با دیدن سر پدرش در میان طشت

هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید

وقتی که دید چشم کبودش در آن میان

خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:

ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

یوسف رحیمی

حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت




امشب شب توسّل ما بر دو دست توست

در عشق حرف اوّل دفتر دو دست توست

تا مشک خالی تو شود پر ز اشک ما

رزق تمام گریه کنان بر دو دست توست

ای دست انبیاء و ملائک دخیلتان

باب المراد تا خود محشر دو دست توست

ای مستجار حضرت ارباب، الدّخیل

زیبا قمر، پناه برادر دو دست توست

ای مسجدی که وقف شدی بر حسینیه

گلدسته های نذری مادر دو دست توست

مشکی که داد بر تو سکینه گواه ماست

باب الحوائج لب اصغر دو دست توست

شمشیر زن بیا و به نیزه بسنده کن

چون ذوالفقار حضرت حیدر دو دست توست

معجر نمی کشد احدی از سر کسی

وقتی دخیل گوشه ی معجر دو دست توست

حتماً در علقمه پدر مشک می شوی

با لشگری همیشه برابر دو دست توست

مشکت به دست راست و نیزه به دست چپ

مبهوت کار جنگی ات آخر دو دست توست

وقتی که از بدن شود این دست ها جدا

باید که خواند فاتحه ی طفل خیمه را

 سعید توفیقی

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت



بالاتر از این هاست لوایی که تو داری

 خورشید دمیده ز عبایی که تو داری

 از بنده نوازی و عطایی که تو داری

 آقای جهان است گدایی که تو داری

 ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی

 محبوب شده از کرمت شغل گدایی

چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند

 مهر تو به دل های مصفا بنشیند

 هر کس به دلش مهر تو آقا بنشیند

 مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند

 لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم

 آن روز دعا کرده که امروز چنینیم

تو آینه داری و کلام تو گهر بار

 در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار

 حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار

 بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار

 در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد

«با آل علی هر که در افتاد ور افتاد»

بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست

 ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست

 چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست

 در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست

 "العبدُ و ما فی یده کان لمولاه"

 از برکت خورشید کند جلوه گری ماه

تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است

 اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است

 تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است

 جای ولی الله کجا بزم شراب است؟!

 یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد

 یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد

گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت

 از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت

 لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت

 خون از لب شه، روح ز جان اُسرا رفت

 شد مجلس اغیار همان بزم خرابه

 وقتی که سر افتاد به دامان ربابه

سید علی رکن الدین

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت



آن نازنین كه وصف جمالش خدا كند

امشب خدا كند كه نگاهى به ما كند

آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر

باشد كه درد جان و دل ما دوا كند

آن بى نیاز از همه غیر خدا خوش است

ما را گره ز كار فرو بسته وا كند

آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق

شاید به ما شكسته دلان اعتنا كند

آن چشمۀ دعا كه دعا مستجاب از اوست

چون مى‏ شود به حالت ما هم دعا كند

پیوند خورده زندگى ما به مهر او

این رشته را كس نتواند جدا كند

عالم به خوان رحمت او میهمان ولى

یك تن نشد كه حق نمك را ادا كند

خواهد كند ثناى كسى را اگر كسى

بهتر همین كه مدحت ابن الرضا كند

ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن

كامشب جهان را ز رخش با صفا كند

چارم على ز عترت و نور دل جواد

كو چون جواد لطف نماید عطا كند

گویى على به روى محمد كند نگاه

چون این پسر به روى پدر دیده وا كند

هادى دهم امام كه در روزگار خویش

جابر سریر معدلت مرتضى كند

دیدار او كدورت دل را جلا دهد

ایماى او حوائج مردم روا كند

باید رضا خاطر او آورد به دست

خواهد ز خود هر آن كه خدا را رضا كند

آن كو كند فصیح تكلم به هر زبان

كى از جواب راز دل ما ابا كند

كار خدا به امر خدا مى ‏كند بلى

من عاجزم از این كه بگویم چه ها كند

ابن السبیلك چون ز ابن الرضا سوال

از راز بعثت سه تن از انبیاء كند

گیرد جواب خویش و نشیند ز پا و باز

یحیى ابن اكثم از پى او ادعا كند

او نیز مفتضح ز سوال و جواب خویش

اقرار بر فضیلت آن مقتدا كند

اى هر چه هست عالم و آدم فداى او

در حفظ دین چو هستى خود را فدا كند

در راه سر بلندى قرآن كند درنگ

بر او هر آن قدر متوكل جفا كند

از جور و ظلم دشمن و تبعید و حبس و قتل

راضى به هر چه حكمت حق اقتضا كند

با سعى و صبر خویش به گرد حریم دین

هر جا حصار محكمى از نو بنا كند

نور خدا كجا و بساط شراب آه

خصم سیاه دل ز خدا كى حیا كند

كى آید از ولى خدا خواندن سرود

خواند ولى چنان چه سرورش عزا كند

او مایه‏ ى حیات جهان است وى دریغ

دشمن ورا شهید به زهر جفا كند

اى یادگار آل محمد خدا به ما

لطفى اگر كند ز طفیل شما كند

صاحب دلى كجاست كه چون ابن مهزیار

بر دیده خاك پاى تو را توتیا كند

اى زاده‏ى جواد و به سان پدر جواد

مهرت نشد كه قهر به سوى گدا كند

افتاده‏ ام به دام بلا یا ابالحسن

غیر از تو كیست؟ آن كه ز دامم رها كند

دست گدایى من و دامان تو بلى

جز سوى تو گداى تو رو در كجا كند

من بندۀ ذلیلم و تو خسرو جلیل

چون تو ثنا كنم كه خدایت ثنا كند

خواهم كه بیش مدح تو آرم ولى ز عجز

این طبع نارسا به همین اكتفا كند

باشد كه حق به خاطر تو یا ابالحسن

ایمان كاملى به "موید" عطا كند

سید رضا موید

امام حسین (ع)-مدح و شهادت




زنده در هر دو جهان نیست بجز کشته ی دوست

کشته ام کشته ی او را که جهان زنده به اوست

از در دوست در آ، جلوه گه دوست ببین

که رخ دوست نبینی مگر از دیده ی دوست

خضر ما تشنه ی دریا شد و ما تشنه ی وی

وین زلال از دل دریاست که ما را به سبوست

چشمه ها چشم مرا هر سر مو از غم توست

ای که در باغ تنت، چشمه ی خون هر سر موست

پیش ما از همه سو قبله به جز روی تو نیست

وجه اللهی و روی تو عیان از همه سوست

تیر باران چو تنت از همه سو گشت حسین

سوی حق روی دلت از همه و از همه سوست

گشت از خون تنت کرب و بلا دشت ختن

اینک از تربت او صورت من غالیه بوست

سجده بر خاک تو شایسته بُود وقت نماز

ای که از خون جبینت به جبین آب وضوست

هر کریمی نشود کشته بر آزادی خلق

جز تو ای زنده که جود و کرمت عادت و خوست

بر لب خشک تو جیحون رود از چشم ترم

هر کجا رهگذرم بر لب بحر و لب جوست

زخم شمشیر ندیدم که بدوزند به تیر

جز جراحات عروق تو که این گونه رفوست

تشنه اطفال تو در بادیه مردند و هنوز

خضر بر چشمه ی خضرای لبت بادیه پوست

ناوکم بر دهن آید، که نگویم به کسی

اصغرت را ز کمان، تیر سه پهلو به گلوست

تیغ فولاد کجا، روی لطیف تو کجا؟

دل بر آن روی بگرید اگر از آهن و روست

زنده ی جاوید کیست؟ کشته ی شمشیر دوست

کآب حیات قلوب از دم شمشیر اوست

گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق

آید از آن کشتگان زمزمه ی دوست دوست

آن که هلاکش نمود ساعد سیمین یار

باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست

بنده ی یزدان شناس موت و حیاتش یکی است

زانکه به نور خداش، پرورش طبع و خوست

آن شجری را که حق بهر ثمر پرورید

بانگ «أنا الحق» زند تا ابد از مغز و پوست

عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار؟

قصه ی ناموس و عشق، صحبت سنگ و سبوست

عاشق دیدار دوست، اوست که همچون حسین

زردی رخسار او، سرخ ز خون گلوست

دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش

منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست

گر به اسیری برند عترت او دشمنان

هر چه ز دشمن بر او، دوست پسندد نکوست

تا بتوانی "فؤاد" در غم او گریه کن

بر تو ازین آب رو، نزد خدا آبروست

 فواد کرمانی


امام حسین (ع)-مدح و شهادت


زنده در هر دو جهان نیست بجز کشته ی دوست

کشته ام کشته ی او را که جهان زنده به اوست

از در دوست در آ، جلوه گه دوست ببین

که رخ دوست نبینی مگر از دیده ی دوست

خضر ما تشنه ی دریا شد و ما تشنه ی وی

وین زلال از دل دریاست که ما را به سبوست

چشمه ها چشم مرا هر سر مو از غم توست

ای که در باغ تنت، چشمه ی خون هر سر موست

پیش ما از همه سو قبله به جز روی تو نیست

وجه اللهی و روی تو عیان از همه سوست

تیر باران چو تنت از همه سو گشت حسین

سوی حق روی دلت از همه و از همه سوست

گشت از خون تنت کرب و بلا دشت ختن

اینک از تربت او صورت من غالیه بوست

سجده بر خاک تو شایسته بُود وقت نماز

ای که از خون جبینت به جبین آب وضوست

هر کریمی نشود کشته بر آزادی خلق

جز تو ای زنده که جود و کرمت عادت و خوست

بر لب خشک تو جیحون رود از چشم ترم

هر کجا رهگذرم بر لب بحر و لب جوست

زخم شمشیر ندیدم که بدوزند به تیر

جز جراحات عروق تو که این گونه رفوست

تشنه اطفال تو در بادیه مردند و هنوز

خضر بر چشمه ی خضرای لبت بادیه پوست

ناوکم بر دهن آید، که نگویم به کسی

اصغرت را ز کمان، تیر سه پهلو به گلوست

تیغ فولاد کجا، روی لطیف تو کجا؟

دل بر آن روی بگرید اگر از آهن و روست

زنده ی جاوید کیست؟ کشته ی شمشیر دوست

کآب حیات قلوب از دم شمشیر اوست

گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق

آید از آن کشتگان زمزمه ی دوست دوست

آن که هلاکش نمود ساعد سیمین یار

باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست

بنده ی یزدان شناس موت و حیاتش یکی است

زانکه به نور خداش، پرورش طبع و خوست

آن شجری را که حق بهر ثمر پرورید

بانگ «أنا الحق» زند تا ابد از مغز و پوست

عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار؟

قصه ی ناموس و عشق، صحبت سنگ و سبوست

عاشق دیدار دوست، اوست که همچون حسین

زردی رخسار او، سرخ ز خون گلوست

دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش

منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست

گر به اسیری برند عترت او دشمنان

هر چه ز دشمن بر او، دوست پسندد نکوست

تا بتوانی "فؤاد" در غم او گریه کن

بر تو ازین آب رو، نزد خدا آبروست

 فواد کرمانی

حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت




فرمانروای عرصه ی قالوا بلی بود

آن بانویی که رازق ارض و سما بود

چندین هزاران سال قبل از خلق آدم

سجّاده ی او پهن رو سوی خدا بود

او را خدا ریحانه ی خویش آفریده

او از همان روز ازل خیر النّسا بود

امّ الکتاب، امّ اب امّ الائمه

زهرا اصول دین و نفس انّما بود

حور و ملک را کعبه ی سیّار باشد

تسبیح گویش شخص ختم النبیا بود

سرّ اللهِ اعظم، علی، محو جمالش

آن که جلالش وجه ذات کبریا بود

نان شبش را با گدا تقسیم می کرد

او سفره دار آیه های هل اتی بود

با چادری که بر یهودی نور بخشید

تندیس عفّت، روح ایثار و وفا بود

زهرا امانت بود تا قدرش بدانند

مردم خیانت در امانت کِی روا بود؟

اجر ذَوِی القُربی چه شد ای اهل یثرب؟

مزد رسالت نزدتان چه کم بها بود!

چیز زیادی از شما می خواست آیا؟

او کم به فکر دین و دنیای شما بود؟

می خواست تا مظلوم را یاری نمائید

مردی که پیش از این وصی مصطفی بود

توجیه کردند و غرورش را شکستند

آن آیتی را که خودش مشکل گشا بود

هجده بهار از عمر او می رفت امّا

نیلی ترینِ مادر آئینه ها بود

نام علی از روی لب هایش نیفتاد

همسر مگو که پیش مرگ مرتضی بود

در هجمه ی مسمار و آتش گیر افتاد

ای کاش ما بین در و دیوار جا بود...!


احسان محسنی فر

حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت



علی پناه همه خلق و تو پناه علی

 میان کوچه تویی یک تنه سپاه علی

 علی کنار تو قد راست می کند یعنی

 وجود حضرت تان بوده تکیه گاه علی

 حکایت تو و حیدر، حکایت عشق است

 علی برای تو خورشید شد، تو ماه علی

 همین یکی دو سه روزه نبوده قصۀ عشق

 به سمت فاطمه بود از ازل نگاه علی

 اگر چه راه هدایت، صراط صدق علی ست

 همیشه سمت تو بوده مسیر و راه علی

 میان شعله و آتش به فکر حیدر بود

 نگفت: آهِ دل من، که گفت: آهِ علی...

 چراغ خانه ی حیدر! بیا و رحمی کن

 به ناله های علی، به شب سیاه علی

 علی کنار تو جان می دهد، نه در کوفه

 نجف که نیست، مدینه است بارگاه علی

حسین ایزدی

حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت




ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور برای خدمت زهرائیم

روزی كه تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم

***

عمریست رهین منت زهرائیم

مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید

ما پیر غلام حضرت زهرائیم

***

من بودم و باب هل اتی را بستند

امكان رسیدن به خدا را بستند

ای كاش بمیرم كه خجالت زده ام

من بودم و دست مرتضی را بستند

***

یتیمان جز دو چشم تر ندارند

به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد 

که طفلان علی مادر ندارند


جواد حیدرى

حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت



گلی که جنتی از یاس و شاپرک دارد

چه احتیاج به آبادی فدك دارد

فدک نشانه ی حقی است گرم و بغض آلود

ز بغض چاه بپرسد هر آنکه شک دارد

چگونه می شود از عشق خاندانی گفت

که نخل عصمتشان ریشه در فلک دارد

اگر چه سوخته درهای خانه ی دلشان

اگر چه گوشه ی دیوارشان ترک دارد

 همیشه دست دعاشان برای غیر بلند

همیشه سفره ی احسانشان نمک دارد

بگو چگونه سُراید بشر ز بانویی

که با خدای خودش راز مشترک دارد

به باغبانی چشمت همیشه محتاجم

که بی عنایتتان سیب شعر لک دارد

حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت




آن رتبه را كه هیچ كسی از ازل نداشت

زهرا هماره داشت كه چون خود مَثل نداشت

از این جهت شبیه به پروردگار بود

كه اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت

حتی اذانِ حیّ علَی الغربت علی

بی ذكر نام فاطمه خیرالعمل نداشت

شیعه دلش چنین ز غمِ در نمی شكست

مانند مرتضی اگر این خانه یل نداشت

هر چند سومین پسرش را بدون شك

در اوج عرش داشت ولی در بغل نداشت

حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت



قامت محراب، بی زهرا قدی رعنا نداشت

بی قنوت فاطمه، حتی نماز احیا نداشت

لیله القدری که در قرآن (وَ ما اَدراکَ) شد

مصطفی فرمود: معنایی به جز زهرا نداشت

هیجده سالش برابر گشته با شصت و سه سال

ورنه مولامان امیر المؤمنین همتا نداشت

نیروی احمد نمادش ذوالفقار حیدر است

لیک جز نیروی کوثر، نیرویی مولا نداشت

از خصوصیات او ام ابیها بودن است

این فضیلت را که دختر داشت، خود، بابا نداشت

خالقش انسیة الحوری خطابش می کند

یعنی از زهرا فرشته تر در این دنیا نداشت

بی تولّای علی کار رسالت ناتمام

بی ولای فاطمه حتی غدیر امضا نداشت

هیچکس چون فاطمه یاریِ مولایش نکرد

گر نبود، اسلام ناب مصطفی ابقا نداشت

بی ولای مرتضی عالم جهنم بود و بس

بی قیام فاطمه کرب وبلا معنا نداشت

حضرت معصومه(س)-مدح و شهادت


 

بانو سلام، دختر موسای طورها

هر جا قدم زدی شده کوهی ز نورها

من عاشقِ قدیمیِ این خانواده ام

 راهی شدم به محضرت از راه دورها

پیش شما هوای بهشت از سرم پرید

 این جا پر است بهجت و شور و سرورها

آن قدر هیبت و عظمت دارد این حریم

 جایی نمانده است برای غرورها

وقتی که آشیانه ی آل علی قم است

 فرش حریم آن شده گیسوی حورها

من چشم بسته ام به عطای کریم ها

راضی نیم به تکه نان مثل مورها

در قم همه ز بودن تو فیض می برند

 تنها نه زنده ها، که گرفتار گورها

هم چون عقیله عالمه ی بی معلمی

 طعنه زده کلام شما بر زبورها

گفتم عقیله و دل من رفت کربلا

 آخر به سمت قتلگه افتد عبورها

در پیش صبر زینب ما صبر هم شکست

 حرفی نمانده بود برای صبورها

شکر خدا برادر تو نیزه ای نخورد

 شکر خدا نرفته سرش در تنورها

بر روی پیکرش همه گل هدیه کرده اند

 جسمش نماند زیر هجوم ستورها

امام رضا(ع)-مدح و شهادت



مسیح می دمد از تربت مطهر من

فضای طوس نه، عالم بود معطر من

فرشتگان همه زوار زائرین منند

بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من

منم عزیز دل فاطمه امام رضا

که خلق کرده خدا خلق را به خاطر من

عجیب نیست اگر زائری که قبر مرا

به بر گرفته بگیرد قرار در بر من

هزار موسی عمران به سجده افتادند

در این حریم به خاک مسیح پرور من

دلی که زائر من می شود مزار من است

خوشا دلی که شد این جا مزار دیگر من

شکسته ای که صدا می زند مرا از دور

جواب می شنود بارها ز داور من

ز هر دری که شود زائرم به من وارد

درست چهره به چهره بود برابر من

من آفتاب خدایم جهان در آغوشم

شما حضور من و عالم است محضر من

کتاب منقبتم را تمام نتوان کرد

اگر شوند همه انس و جان ثناگر من


امام رضا(ع)-مدح و شهادت


 

غریب شهر خراسان عزیز زهرایم

رئوف همچو خدای رحیم و یکتایم

به دستگیری سائل همیشه مشهورم

منم که ضامن آهو میان صحرایم

به هر کجا که صدا می کند مرا مسکین

به غربت دل خونم قسم که می آیم

رضای فاطمه را از من غریب بجو

که من کلید رضای علی و زهرایم

به نام من به در آور لباس احرامت

که من خود عاشق این جامه مصفایم

اگر شرایط احرام تو شکسته شده

مدار غصه به حکم تو خورده امضایم

قبولی زحمات محرم و صفر است

هر آن که ناله زند در عزای عظمایم

منم غریب که جز من کسی غریب نشد

به جز جواد کسی بر دلم حبیب نشد


امام رضا(ع)-مدح و شهادت




ای بـه تولای تـو کمال ایمان رضا!

مهر تو در جسم دین خوب‌تر از جان رضا!

زائـر قبـرت بَـرَد فخـر بـه بیت‌الحـرام

سائل کویت کند ناز به سلطان، رضا!

مـور اگــر خرمـن بـذل تــو را بنگـرد

دانه نمی‌گیرد از دست سلیمان رضا!

اگــر بخوانـی مــرا و گــر برانــی مـرا

نمی‌روم از درت، قسـم به قرآن رضا!

عـالـم امکـان بــود نگیــن انگشتـری

مـزار تـو خاتـم عالـم امکان رضـا!

مؤمن اگر آورد طاعت سلمان بـه حشر

بدون مهر شما نیست مسلمان رضا!

به عرش کرد افتخار به فرش داد اعتبار

رسید تا پای تو به خاک ایران رضا!

رواسـت روح‌الامیـن فشـاند از آسمــان

به پـای زوار تـو لالـه و ریحان رضا!

عجـب نـدارم اگـر نـاز بـه جنـت کنـد

اگر تو چشم افکنی به روی شیطان رضا!

حـرام دانـم اگــر در حـرم قـدس تــو

به لب برم نامی از روضۀ‌ رضوان رضا!

جمال حق دیدنی، نیست ولی دیدنی‌ست؛

به روی تو طلعت خدای منـان رضا!

بـدون مهـر تـو گـر نـام خــدا را بـرم

قسم به ذات خدا ندارم ایمان رضـا!

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت



ای پسر اول زهرا حسن

سیـدنا سیـدنا یا حسن

صورت تو سورۀ فرقان و نور

چشم بد از روی دل‌آرات دور

عفو خدا شیفتۀ یاربت

عاشق «العفو» نماز شبت

وصف تو ممکن نبوَد با سخن

تو حسنی تو حسنی تو حسن

طلعت زیبات شده باغ گل

از اثـر بـوسۀ ختـم رسل

جای تو آغوش رسول خداست

مرکب تو دوش رسول خداست

بهر تو ای مهر تو خیرالعمل

دوش محمّد شده "نعم الجمل"

تا تو نهی پای به پشتش، رسول

مانده خم و سجده خود داده طول

آنکه دهد شهد به وحی از دو لب

از لب شیرین تـو نـوشد رطب

روی تـو آیینـۀ حسـن‌آفرین

یک حسن و این همه حسن؟- آفرین!

چارم آن پنجی و در چشم من

پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن

جود تو از چشمۀ بی‌ابتداست

سفره تو مُلک وسیع خداست

ای همه با دشمن خود گشته دوست

خنـدۀ تـو پاسخ دشنام اوست

خشم عدو تا به تو شدّت گرفت

مهر تو از خشم تو سبقت گرفت

هر که شرف از کرم آرد به کف

دست تو بخشیده کرم را شرف

نیست به وصف تو رسا صحبتم

غـرق شـدم در عـرق خجلتم

خالـق خـلقی و خـدا نیستی

فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟

صبر تو شایسته‌ترین ابتلاست

صلح تو یک نهضت کرب و بلاست

حیف که کشتند تو را دوستان

خـار ستـم در جـگرِ بوستان

شیر خدا را پسری یـا حسن

از همه مظلوم‌تری یـا حسن

ای تـو جگر پاره پاره جگر

در بغـل مـادر و جـد و پدر

"جعده"‌ات ارچه دشمن جانی است

قاتـل تـو «مغیره» و «ثانی» است

قلب تو در کوچه شد ای جان پاک

چون سندِ باغ فدک چاک چاک

سـوز درون از سخنت ریـخته

خـون دلـت از دهـنت ریـخته

آه تـو از بـس شرر افروخته

زهر ز سوز جگرت سوخته

نخل وجودت به تب و تاب شد

آب شد و آب شد و آب شد

حلم ز داغ تو زمین‌گیر شـد

لالـۀ تشییع تنـت، تیـر شـد

آن همـه تیـر ای پسر فاطمه

رفـت فـرو در جگـر فاطمه

خار چو بر برگ گل یاس ریخت

خون دل از دیدۀ عباس ریخت

ای سند غربت تـو قبـر تـو

صبر شده خونْ جگر از صبر تو

اشک بده تا کـه نثـارت کنم

گریه چو شمع شب تارت کنم

خـاک رهِ میثمتـان، "میثـمم"

با غمتان در دو جهان خرّمم

حضرت رقیه(س)-مدح و شهادت



ای بارگاه کوچک تو قبله ای عظیم

 وی روضۀ مبارک تو روضۀ نعیم

باشد حریم اقدس تو قبله گاه دل

 تا خفته چون تو جان جهانی در آن حریم

هم دختر امامی و هم خواهر امام

 هم خود کریمه هستی و هم دختر کریم

قَدرت همین بس است که خوانند اهل دل

 حق را به آبروی تو ای رحمت نعیم!

یک دختر سه ساله و این مرتبت دگر

گیتی بود ز زادنِ همچون توئی عقیم

ای نور چشم زادۀ زهرا رقیه جان

 هر چند کوچکی تو، بُوَد ماتمت عظیم

دریای صبر را تو فروزنده گوهری

 زان دشمنت به رشته کشید، ای درّ یتیم!

آن شب که جای، گوشۀ ویرانه ساختی

 روشنگرت سرشک بود، آهِ دل ندیم

تا قلب اطهرت ز فراق پدر گداخت

 از مرگ جانگداز تو دل ها بُوَد دو نیم

شد منهدم بنای ستمکاریِ یزید

 از آه آتشین تو ای دختر یتیم!

آباد شد خرابۀ شام از جلال تو

 امّا خراب گشت ز بُن کاخ آن لئیم

خواهم که بر مزار تو گردم شبی دخیل

خواهم که در جوار تو باشم شبی مقیم

بی مهر هشت و چهار «مؤیّد» مجو بهشت

 چون می رسی به جنّت از این راه مستقیم

حضرت رقیه(س)-مدح و شهادت



لبریز شهد عاطفه جام رقیه است

آوای مهر جان کلام رقیه است

جان سوز و کفر سوز و روان سوز و ظلم سوز

در گوشه خرابه کلام رقیه است

چون او کسی به عهدِ محبت وفا نکرد

این سکّه تا به حشر به نام رقیه است

با دست های کوچک خود نخل ظلم کند

عالی ترین مرام، مرام رقیه است

یک جمله گفت و کاخ ستم را به باد داد

خونین ترین پیام، پیام رقیه است

آن قصّه ای که خاطره انگیز کربلاست

افسانۀ خرابۀ شام رقیه است

هرگز نَمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

عشق حسین رمز دوام رقیه است

گاهی به کوه و دشت و گهی در خرابه ها

در دست عشق دوست، زمام رقیه است

هر کس دلی به دست حبیبی سپرده است

«پروانه» هم، غلام غلامِ رقیه است

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت



خبر آمد كه یلی می آید

فاتح بی مثلی می آید

خبر آمد قمری می آید

روبهان! شیر نری می آید

تا نگشتید در این بیشه شكار

بهترین راه؛ فرار ست فرار

تا كه عطر خوش كوثر آمد

همه گفتند پیمبر آمد

همه گفتند كه عیار آمد

از نجف حیدر كرار آمد

همه گفتند كه اكبر آمد

اسد الغالب دیگر آمد

ماتِ آن ماه منور گشتند

چند گامی به عقب برگشتند

بسم رب الشهداء...لب وا كرد

رجزش ولوله ای برپا كرد

بانگ زد: باد به غبغب دارید

بی جگرها! دو سه مَرحَب دارید!؟

آمدم فاتحِ میدان باشم

وسطِ معركه طوفان باشم

غیرتم در ره دین می كوشد

در رگم خون علی می جوشد

نه! حسین بن علی تنها نیست

تشنه لب هست، ولی تنها نیست

از شراب علوی لب تر كرد

كربلا را جملی دیگر كرد

كفر را حمله ی او شاكی كرد

خودمانیم چه كولاكی كرد!

تیغ در دست چه غوغا می كرد!

دشت را محشر كبری می كرد

هنر طایفه را از بَر بود

كربلا آینه ی خیبر بود

كوفیان ماتِ قلندر بودند

عَمرُوَد ها همه بی سر بودند

تیغ می زد به عدو جانانه

مثل عباس چه استادانه !

سبك جنگاوری اش مبنا داشت

به اباالفضل شباهت ها داشت

درس خود، خوب و نكو پس دادش

آفرین گفت به او استادش

ضربه ی تیغ به فتوا می زد

عوض سیلیِ زهرا می زد

شاهد رنج و غم زهرا شد

كوچه ای تنگ برایش وا شد

از چپ و راست به او ضربه زدند

بی كم و كاست به او ضربه زدند

همه جا بوی مدینه پیچید

شمر را شكل مغیره می دید

بی هوا نیزه به پهلوش زدند

دشنه و تیغ به بازوش زدند

هر كه با هر چه دمِ دستش بود

زد بر آن آینه ی خون آلود

امام باقر(ع)-مدح و شهادت



ای جان‌ِ جهان امام باقر

وی قبلۀ جان امام باقر

وی کهف امان امام باقر

وی فوق بیان امام باقر

وی نور عیان امام باقر

 مولای زمان امام باقر

تو باقر علم کبریایی

تو آینۀ خدا نمایی

تو قبلۀ جانِ انبیایی

حق است که حجت خدایی

ما یکسره درد و تو دوایی

ما جسم و تو جان امام‌ باقر

تو مظهر رب‌ العالمینی 

تو هستی زین ‌العابدینی

عیسای مسیح آفرینی

 سر تا قدم آیت مبینی

سلطان جهان، امام دینی

 در کون و مکان امام باقر

ای دوستی تو اعتبارم

من آرزوی مدینه دارم

تا روی به درگه تو آرم

 تا چهره به تربتت گذارم

شاید به بقیع، جان سپارم 

با اشک روان امام باقر

ای قلۀ عرش، خاک پایت

ای جان جهانیان فدایت

گل‌واژۀ وحی در صدایت

 تو پادشهی و ما گدایت

چشم همه بر در سرایت

 از پیر و جوان امام باقر

افسوس که حرمتت دریدند

 بعد از نبی از شما بریدند

در شام، غریبی تو دیدند

ننگ ابدی به خود خریدند

بر قتل تو نقشه‌ها کشیدند

پنهان و عیان امام باقر

بودی ز حقوق خویش محروم

 تا شد جگرت به زهر، مسموم

با یاد تو ای امام مظلوم

گردید قلوب شیعه مغموم

از قبر غریب توست معلوم

 صد رنج نهان امام باقر

گریه به عزای تو ثواب است

دل‌ها ز مصیبتت کباب است

قبر تو میان آفتاب است

 از کینۀ دشمنان خراب است

این حرمت آل بوتراب است؟!

کی بود گمان امام باقر

تو جور و جفای شام دیدی

 خاکستر و سنگ و بام دیدی

بر نیزه سر امام دیدی

 خوشحالی خاص و عام دیدی

بیداد و ستم مدام دیدی

 از خرد و کلان امام باقر

ای وصف تو بار نخل «میثم»

وی خاک رهت به زخم، مرهم

وی ریزه‌خور عطات، آدم

وی لطف و کرامتت مسلّم

در حشر ز آتش جهنم

ما را برهان امام باقر

امام صادق(ص)-مدح و شهادت


 

سیدی مدح تو گویم که تو ممدوح خدائی

ششمین حجت حق نجل رسول دو سرائی

صادق الوعدی و مصداق صداقت همه جائی

مخزن علم خدا مشعل انوار هدائی

گوهـر پنج یـم نور و یم شش دُرِ نابی

همدم پنج رسـل همسخن چارکتابی

علم چون سایه به هر عصر به دنبال تو آید

حلم پیش گل لبخند تو آغوش گشاید

روی نادیده‌ات از چشم همه دل برباید

که تواند که تو را غیر خدا مدح نماید؟ 

مگر از چشمۀ عرفان دهن خویش بشویم

تـا توانـم سخـن از جابـر حیان تو گویم 

دانش خلق بوَد قطره‌ای از بحر کمالت

حسن غیب ازلی جلوه‌گر از مهر جمالت

عرشیان یکسره زانو زده در پیش جلالت

ملک و جن و بشر را عطش جام وصالت

همـه گوشنـد کـه گیرنـد تجـلاّ ز کـلامت

همه مشتاق سخن از لب جانبخش هشامت

مؤمن طاق تو بر طاق سپهر است ستاره

بوبصیر تو بصیرت به بشر داده هماره

چشم هارون درت لاله برآرد ز شراره

دو درخشان دُرِ ناب تو هشام است و زراره

مکتب دهر دگر مثل تو استاد ندارد

تـا که شاگرد همانند ابوحمزه بیارد 

توئی استاد و اساتید جهان آینه‌دارت

بوده شاگرد در ایراد سخن چار هزارت

تا لب خویش گشائی همه بی صبر و قرارت

باغبانی و نکویان همه گل‌های بهارت 

جلوه‌گـر در فلک، علم سـه خورشید منیرت

«شیخ طوسیِ»تو و«مجلسی»و«خواجه نصیر»ت 

«شیخ انصاری»یک شاخه گل از باغ کمالت

زهی از «شیخ مفید» تو و آن بحر زلالت

«کافیِ» «شیخ کلینی» است فروغی ز جلالت

«مرتضی» و «رضی» استاد اصولند و رجالت

«ابن طاوس» تو در مکتب توحید درخشد

تـا قیـامت بـه دل و دیـدۀ ما نور ببخشد

نهضت کرب و بلا داد بر از علم کلامت

بلکه اعجاز حسین‌بن‌علی کرد قیامت

جوشش خون امام شهدا داشت پیامت

تا صف حشر ز خون شهدا باد سلامت

تا ابد مشعل توحید تو خاموش نگردد

انقـلاب تـو و جـد تـو فرامـوش نگردد

چه ستم‌ها که ز منصور ستم‌کار کشیدی

جگرت سوخت از آن زخم زبان‌ها که شنیدی

سوختی، دم نزدی، داغ بنی فاطمه دیدی

دل شب، پای پیاده ز پیِ‌ ‌خصم دویدی

ریخت در خانه تو خصم ستمگر به چه جرمی؟

شعلـۀ آتـش و بیـت‌اللهِ اکبـر بـه چه جرمی؟ 

گریه‌ها عقده شد ای یوسف زهرا به گلویت

دشمنان شرم نکردند نکردند ز رویت

همه دیدند غبار غم و اندوه به مویت

قاتلت تیغ کشید از ره بیداد به سویت 

عاقبت دست عدو زهر جفا ریخت به کامت

بضعـۀ پـاک نبــی بـر جگـر پـاره سلامت!

دوست دارم که نهم چهره به خاک حرم تو

سوزم و شمع‌صفت اشک‌فشانم ز غم تو

چه شود ای به فدای تو و لطف و کرم تو

که دم مرگ بوَد بر سر چشمم قدم تو

چه شود ای به دل «میثم» دلسوخته داغت

کـه بسـوزم به سر تربت بی‌شمع و چراغت؟

امام صادق(ع)-مدح و شهادت



پر از شمیم بهشت است منبرت آقا

به برکت نفحات معطرت آقا

هنوز عطر و شمیم محمدی دارد

گلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا

شبیه حضرت خاتم مدینه العلمی

علوم می چکد از خاک معبرت آقا

چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند

رهین مکتب اندیشه گسترت آقا

اشاره های نگاهت زُراره می سازد

شنیدنی است کرامات محضرت آقا

و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه

هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا

ببین که شیعه‌ی صبح نگاه تو هستیم

در آسمان همیشه منورت آقا

هنوز شیعه و « قال الامامُ صادق» هست

کنار چشمه‌ی جاری ِ کوثرت آقا

سبد سبد گل لاله به باغ دل دارم

به احترام دل داغ پرورت آقا

نبود غیر گل آه و غنچه‌ی شیون

به باغ بغض گلوگیر حنجرت آقا

مگر نه شیعه‌ی‌ تو در تنور آتش رفت

چگونه سوخت بهشت معطرت آقا

در آن شبی كه تو را پا برهنه می بردند

بهشت عاطفه ها بود پرپرت آقا

چه كرد با دل تو كوچه‌ی بنی هاشم

چه کرد با دل تو داغ مادرت آقا

هنوز غربت و غم ارث خاندان علی است

طناب و کوچه و دست مطهرت آقا

من از حضور شریفت اجازه می خواهم

كه روضه خوان شوم امشب برابرت آقا

اگر چه حرمتتان را شكسته اند آن شب

نبسته اند ولی دست خواهرت آقا

چه خوب شد كه نشد در مقابل چشمت

كبود ، چهره‌ی معصوم دخترت آقا

گل گلوی تو را دشنه ای نبوسیده

و ماهِ نیزه نشینان نشد سرت آقا

به حرمت لب تو ، چوب پا نزد آنجا

و داغ نعل ندیده است پیكرت آقا

امام علی(ع)-مدح و شهادت

امام علی(ع)-مدح و شهادت

 

در حریمت شفا نمی‌خواهم

آتشم زن دوا نمی‌خواهم

لحظه‌ی استجابت روضه

از شما جز شما نمی‌خواهم

خاك پای تو كیمیای من است

جز همین كیمیا نمی‌خواهم

تا اسیر حسین تو هستم

دلی از غم رها نمی‌خواهم

من حسینی و حیدریم ، پس

بی نجف ، كربلا نمی‌خواهم

«مست مست و قلندر استم من

خاك نعلین قنبر استم من»

ابتدا، انتها نداری تو

جز خدا آشنا نداری تو

آیه‌ی اعظم خداوندی

كی، چگونه، كجا نداری تو

همه‌ی سائلان تو شاهند

سائل بینوا نداری تو

فرش این خانه بال جبریل است

قالی نخ‌نما نداری تو

با سرت عرش شكسته ولی

روضه‌ی «بوریا» نداری تو

«شب اسیر سپیده‌ی سحرت»

عالمی مات جلوه‌ی پسرت   

آمدم تا در این شب آخر

مثل این كاسه‌های پشت در

مرحمی آورم برای سرت

گرچه این را نمی‌كنم باور

كه دوایی برای این سر نیست

كه سر تو نمی‌شود بهتر

كه امید یتیم‌ها امشب

می‌رود پیش حضرت مادر

كه در این شهر بی‌لیاقت‌ها

نیمه شب دفن می‌شود حیدر

شب، غریبی، تلاطم دریا

شب، مدینه، نجف، غم زهرا

اسم مادر رسید و غوغا شد

گره از كار بسته‌ام وا شد

اسم مادر دوباره معجزه كرد

نفس ‌آلوده‌ای مسیحا شد

باید امشب به روضه برگردم:

بی تو حیدر عجیب تنها شد

قدرِ شب‌های قدر! بعد از تو

خانه، قبری برای مولا شد

امشب آغاز بهتری دارد

شب وصل علی و زهرا شد

غم اگر رنگ مادری دارد

گریه هم بوی بهتری دارد