حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت




باید برای طور کلیمی درست کرد

سجاده ای گرفت و حریمی درست کرد

باید برای مقدمی از بال جبرئیل

یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد

باید در ازدحام گدا و کمی جا

جائی برای مرد کریمی درست کرد

باید قسم به نور دو عین حسین داد

تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

باید دل حسین هوای نبی کند

شاید دوباره خُلق عظیمی درست کرد

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم

اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را

بیچاره کن به صبحدمی آفتاب را

امشب خودی نشان بده تا سجده ات کنم

از من مگیر فرصت این انتخاب را

نور جبین نیمه شب در تهجّدت

در هم شکست کوکبه ی ماهتاب را

آباد باد خانه ات ای زلف پر گره!

من از تو دارم این دل خانه خراب را

دستار را ببند و کنارم قدم بزن

شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

×××

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

ای سر به زیر و از همگان سربلندتر

عین تواضع است غروری که داشتی

خُلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود

در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده!

یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟

علی اکبر لطیفیان

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت




این روزها مجنون تر از دیروزهایم

دنبال لیلای نگاهی بی صدایم

گاهی سراغ بال های خود میایم

انگار آبی تر شده رنگ دعایم

اعجاز زمزم شستشو کرده دلم را

یعنی که چشمت زیر و رو کرده دلم را

ای در نگاهت از خدا صدها نشانه

خانه به دوشت لاله ها خانه به خانه

وقتی که بابایت غزل، مادر ترانه

یعنی تویی زیبا تو هستی عاشقانه

آه ای شکوه عاشقی چشم زلالت

خون تمام عاشقان بادا حلالت

مسجد بیا تا که محمّد را ببینند

مردم دوباره روح اشهد را ببینند

تا عابد و معبود و معبد را ببینند

حنّانه ها این قامت و قد را ببینند

رو برنگردان ورنه این مردم بمیرند

الله اکبر را بگو تا جان بگیرند

هر شب که دستان شما بالا می آید

خورشید در قلب سحر، گویا می آید

عطر مناجات شب زهرا می آید

نام همه همسایه ها این جا می آید

آقا که تو باشی فراموشی ندارد

شمع در این خانه خاموشی ندارد

نذر تو کردم این پر خاکستری را

قلبی که داری با اشاره می بری را

اشکی که حالا آمد و آن دیگری را

این دست های خالی پشت دری را

آری، نداری بهترین عذر و بهانه است

در غیبت بابا پسر آقای خانه است

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت




دل می رود به دل شدگان اقتدا کند

 شاید کسی بیاید و او را سوا کند

از آیه های حمد مدد می شود گرفت

 باید وسیله ای گره ی بسته وا کند

من خاک زاده ام و نشستم که یک نفر

 این خاک تیره را به نظر کیمیا کند

تا زیر دست و پای گدایان دلم شکست

 دستی بلند شد که دلم را دعا کند

جمعیتی ست پشت در خانه ی حسین

 یعنی کریم آمده فکر گدا کند

امروز اولین پسرش را حسین دید

 پس می رود عقیقه ی او را ادا کند

در آسمان شب زده مهتاب را ببین

 ارباب زاده نه خود ارباب را ببین

عشق است مرغ عشق هوای علی شدن

 مجنون شدن اسیر به پای علی شدن

ماه حسین! جان به فدای رسیدنت

این شغل ماست، شغل فدای علی شدن

چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد

چشمش تو را گرفت برای علی شدن

بی خود دل حسین برایت نمی طپید

 این است رسم جاذبه های علی شدن

حالا که راه رفتن و طرز نگاه تو

 مانند فاطمه است سوای علی شدن

وقتی تو را به سینه گرفته علی خوش است

 راهی دشت کرب و بلای علی شدن

در گوش باد قصه ای از آسمان بگو

 الله اکبر، اکبر لیلا اذان بگو

مسعود اصلانی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح




در کربلا شمیم گل یاس آمده

 لرزه به جان دشمن خناس آمده

از میمنه به میسره طوفان به پا شده

 شاگرد رزم حضرت عباس آمده

***

هر دم که لب به لعل لبت وا کنم علی

اسرار عشق خویش هویدا کنم علی

از بس شبیه مادرمان راه می روی

قدری قدم بزن که تماشا کنم علی

***

در سرزمین عشق تو سامان عالمی

جان حسین فاطمه جانان عالمی

ارباب زاده ای و همه نوکر توییم

تو سرور تمام جوانان عالمی

 قاسم نعمتی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت


حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت


ما را نظر دوست خدا باورمان کرد

با یک صلوات از دگران برترمان کرد

ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد

ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد

هم سفرۀ پیغمبر اکرم شدن ما

فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد

با حب علی عاشق زهرا شده ایم و

این عشق غبار قدم مادرمان کرد

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت



خوب است ابتدا ز خدای کریم گفت

از لطف های واسطۀ آن رحیم گفت

باید پس از مرورِ ثناء الجمیل از آن

ذرّیَة الکرام و ابن الکریم گفت

از حب عشق حب خدا حب اهل بیت

از نعمت بزرگ، ز نور العظیم گفت

وقتی کلام فاضله گل می کند به لب

ممکن شود ز صاحب قلب سلیم گفت

باید ز نهرهای جنان گفت گاه گاه

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت




قلم امشب زمان تعظیم است

سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب

غسل روحت به آب تسنیم است

از چه ساکت نشسته ای برخیز

بهترین روز بین تقویم است

ساعت شادی دل ما با

شادی اهل بیت تنظیم است

آمد آئینه ی رسول الله

ای قلم باز وقت تقسیم است

نیمی از سیب عشق، پیغمبر

علی اکبر هم آن یکی نیم است

جمع پیغمبر و امام علی

از خدا آمدت سلام، علی

آی پیغمبر امام حسین

حضرت حیدر امام حسین

اولین بار بر لب تو رسید

بوسه ی نوبر امام حسین

دست های تو بعد از این دارد

حکم بال و پر امام حسین

ننشستی بجز به رسم ادب

لحظه ای محضر امام حسین

قسم راست به جوانی مان

به علی اکبر امام حسین

ما گداییم و شاهزاده تویی

آنکه ما را نجات داده تویی

مثل زهرا عبادتت بوده

مثل حیدر شجاعتت بوده

به حسن رفته ای زمان کرم

مثل بابا سخاوتت بوده

شب میلاد، عموی سرو قدت

محو در قد و قامتت بوده

«عَنهُمُ الرِّجس» در زیارت تو

حکم تثبیت عصمتت بوده

«اَوَلسنا عَلَی الحَقَت» بی شک

سندی بر بصیرتت بوده

بیش از این باید احترام شوی

شأنت این بود که امام شوی

نام تو کوه را تکان بدهد

روشنایی به آسمان بدهد

خط و مشیء تو ای جوان حسین

راه را یاد هر جوان بدهد

صبح روز دهم به مأذنه ها

با صدایت خدا اذان بدهد

پدرت نه امام تو باید

با فراق تو امتحان بدهد

داغت آن گونه بود که می رفت

پدر تو سه بار جان بدهد

موقع رفتنت، کنار تنت

وقت تشییع کردن بدنت

***

محسن عرب خالقی

از پایگاه امام رئوف

حضرت علی اکبر(ع)-مدح




آسمان دل ارباب قمر می خواهد

شجر طیّبه ی عشق ثمر می خواهد

هرجه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست

هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد

وقت بر لشکر دشمن زدنش فهمیدند

جگر شیر دوتا بال سفر می خواهد

بچه شیری ست که شیران همگی مبهوت اند

پسر این است، پس ای وای، پدر می خواهد...

الفرار از دم شمشیر بنی هاشمیان

الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیبت تیر نگاهش به عمویش رفته

دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد

کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته

که عدو روبرویش چند تبر می خواهد

هرکه آماده ی جنگ است ز پا افتاده

رزم با دلبر ارباب کمر می خواهد

هرکه دلتنگ پیمبر شده اینجا باشد

هرکسی حیدر کرّار اگر می خواهد...

شاهزاده ست ولی جلوه ای از شاه شده

اشهد ان علیاً ولی الله شده

 حمید رمی

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت




مثل اسفند دلم روی دلم بند نبود

مدتی روی لبان همه لبخند نبود

درد دوری ز پیمبر که خوشایند نبود

و کسی مثل خداوند هنرمند نبود

تا که پیوند زند زلف غم و شادی را

تا نمایان بکند زینت آبادی را

از همان لحظه ی آغاز تو صحبت شده بود

نوبت دیدن رخسار تو قسمت شده بود

بی تحرک همه ی آینه حیرت شده بود

که خداوند به رخسار تو رؤیت شده بود

و کسی نیست که دست از سر تو بردارد

آخر این چهره نشانی ز پیمبر دارد

می نشینم که سر راه عبورت باشم

روشن از پرتو یک جلوه ی نورت باشم

ای سلیمان بده اذنی که چو مورت باشم

می شود تا نمک نان تنورت باشم؟

انبیا کاسه به دستان کرم خانه ی تو

دشمن و دوست همه محو تو دیوانه ی تو

چهره ات اوج جمال است ولی باور کن

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

دیدنت امر محال است ولی باور کن

این گدا گرچه وبال است ولی باور کن

به خیالات و محالات دلم خوش باشد

من به این گردش حالات دلم خوش باشد

مادرت شوق غزلخوانی باران دارد

پدرت بر همه اوصاف تو ایمان دارد

در رگ و ریشه ی تو نام علی جان دارد

و جهانی سر انگشت تو، امکان دارد

تو همان زمزمه ی اهل نظر می باشی

تو همان معجزه ی دست پدر می باشی

پدرت گفته که از زخم تنت می میرد؟

از پریشانی زلف شکنت می میرد؟

از عوض گشتن لحن سخنت می میرد؟

ذکر بابا که نباشد دهنت می میرد؟

در پی ات می دود و هی خبرت می آید

عمه هم زجه زنان پشت سرت می آید

از چه پس بال و پرت زخمی تغییر شده

فرصت خنده به لب های تو زنجیر شده

از شما مانده صدایی است که تصویر شده

آیۀ قطع و جدایی است که تفسیر شده

این همه داغ به روی جگر بابایت

عاقبت می شکنی تو کمر بابایت

 محمد رضا ناصری

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت-صلوات



گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

تو همان کتاب حسن احمدی

تو همان وجه خدای سرمدی

تو همان آینۀ محمدی

به جمال بی مثالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای ولیّ حق و فرزند ولی

جدّه ات فاطمه، جدّ تو علی

چهره ات آینۀ لم یزلی

به چنین قدر و جلالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

شب میلاد تو دل نور گرفت

ملک از شوق و شعف شور گرفت

لب خندان، دل مسرور گرفت

به سرور و شور و حالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای رخت شمع ره هاشمیان

آفتاب سپه هاشمیان

گفت عباس مه هاشمیان

به دو ابروی هلالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای همه عشق من و تاب و تبم

ای ثنایت سخن روز و شبم

گل لبخند وصالت به لبم

به گلستان وصالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای رخت آینۀ مصطفوی

در تن پاک تو روح علوی

صفت و خلق و خصالت نبوی

به تو و خلق و خصالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

به جمال تو قمر مبهوت است

به دعای تو سحر مبهوت است

به کمال تو پدر مبهوت است

به تو و اوج کمالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

غلامرضا سازگار

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت



باده در جام دلم سر ریز شد

سینه از عشق خدا لبریز شد

فصل اندوه و غم و غصه گذشت

لحظه هامان  بس طرب انگیز شد

عرش حق آئینه بندان، فرش نیز

کو به کو روشن، چراغ آویز شد

جرعه ای از بادۀ ساقی بنوش

دیگ رحمت آمده امشب به جوش

سینه و طور تجلا عجبا

ذره و وصف ز بیضا عجبا

قطره و وصل به دریا نه عجب

نم و توصیف ز دریا عجبا

تا که دیدند رخ چون نبی اش

همه گفتند خدایا عجبا

یوسف کنعان دل آمد خدا

مهر بی پایان دل آمد خدا

می زنم امشب ز مینای دگر

تا کشم تصویر زیبای دگر

آمده حسن خدای لم یزل

چون پیمبر یا که مولای دگر

سر زده موسی ز طور دیگری

آمده امشب مسیحای دگر

نام زیبایش چو نام حیدر است

او علی سر تا به پا پیغمبر است

خانۀ خون خدا غوغا شده

گوئیا که محشری برپا شده

ام لیلا زاده لیلا، هر طرف

صحبت از لیلای این لیلا شده

این طرف مسرور گردیده علی

شادمان در آن طرف زهرا شده

کوری چشم حسودان شد پدر

چون خدا بر او عطا کرده پسر

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت




آهسته آمدی که دلم را خبر کنی

سهم مدام جام مرا بیشتر کنی

از راه آمدی که زمین را جلا دهی

عطری دوباره بر نجف و کربلا دهی

ای آفتاب شوق و صفا و امید و جود

ای آنکه آمد و دل ارباب را ربود

بازوی کوچکت خبر از ذوالفقار داشت

زلفت برای هر سر و سردار دار داشت

امشب شب تلاوت قرآن سرمدی است

چشم حسین مات جمالی محمدی است

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح


 

ای که در حسن و خِرد شهرۀ عالم بودی

اشبه الناس به پیغمبرخاتم بودی

پیش حسن تو دم از یوسف کنعان نزنم

که تو زیبا تر از او در همه عالم بودی

ای علی اکبر لیلا، که تو در رتبه و جاه

پسر خاتمی و مفخر آدم بودی

ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت

گوهر حلقۀ انگشتر خاتم بودی

احمدی حُسن و حَسن خُلق و حسینی خِصلت

صاحب این همه عنوان تو مسلم بودی

در همه ملک عرب شهره به زیبایی و حسن

در سماواتِ ادب نیر اعظم بودی

از همان خال سیاهی که به کنج لب توست

می توان گفت که تو، ماه مجسم بودی

ماه شعبان ز جمال تو درخشان شد و باز

ماه تابندۀ شب های محرم بودی

بیشتر، از شهدا نام تو را می خوانند

که به میدان شهادت تو مقدم بودی

دل و دست تو نلرزید و نشد عزم تو سست

در ره دین خدا ثابت و محکم بودی

با لب تشنه چرا کشته شدی بر لب آب؟

تو شفا بخش دل عیسی مریم بودی

چه بگوید به مدیح تو بیان(خسرو)؟

که تو شایسته تر از هرچه بگویم بودی

سید محمد خسرونژاد

حضرت علی اکبر(ع)-مدح



می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

"المنته لله که در میکده شد وا"

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

سیدحمیدرضا برقعی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح



 

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مرده شعرم خیال برگردد

بدون تو من ازین ماه برنمیگردم

اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد

نگاه می کنی و آفتاب حیران است

به سمت غرب و یا که شمال برگردد

به ساحتی که تویی آسمان چه می فهمد

کسی به پای بیاید به بال برگردد

اگر مکبر ما هم قد قیامت نیست

به خال خویش بفرما بلال برگردد

الهی این قد و بالا بلندتر نشود

قلم الهی ازین سطر لال برگردد

که از جوار تن جاری تو حضرت کوه

رشید و سخت بیاید هلال برگردد

و عقل کل به جز این پاسخی نمی یابد

که از جوار تو با صد سوال برگردد

ازین به بعد در این شعر تو خدا هستی

و امر کن گذر ماه و سال برگردد

ببینم او که مرا شاعر آفریده تویی

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم

تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم

و چشم های تو جنات تحت الانهار

و چند تایی ازین آیه ها که می خواهیم

نه دعبلیم که در حشر با شما باشیم

برای لخت نماندن عبا که می خواهیم

تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد

ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم

و دفن کرده مرا زیر روضه های شما

...تو زیر پای پدر من به زیر پای شما

 هادی جانفدا

حضرت علی اکبر(ع) – مدح


اکبر که رخش جلال سرمد دارد

این آینه زیبایی احمد دارد

چون اوست شبیه مصطفی دیدارش

پاداش زیارت محمد دارد

***

ماهی که ز آفتاب روشن تر بود

لب تشنۀ آب و تشنۀ باور بود

می رفت و دل از حسین می برد که او

پیغمبر کربلا، علی اکبر بود

غلامرضا سازگار

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

از دامان ليلا گلى بر آمد

شبيه حضرت پيغمبر آمد

از بهر عابدين ، برادر آمد

به به به به على اكبر آمد

از آغوش ليلا سر زد سپيده

از بيت ثار الله سحر دميده

فرزند على ، على  افريده

نخل نجل نبى  را ثمر آمد

به به به به على اكبر آمد

شمس از نور رويش رفته به سايه

كوثر ز لعل او باشد كنايه

روشنى بخش شمس و قمر آمد

 به به به به على اكبر عليه السلام آمد

داده بر حق حسين  بدر الدجا را

شبه روى دلجوى مصطفى را

صف شكن عرصه كربلا را

لشكر كربلا را افسر آمد

به به به به على اكبر  آمد

خنده كند نوزاد، همچو كوكب

بر روى عمه اش حضرت زينب

نور دل زينب اطهرآمد

به به به به على اكبرآمد

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت




دل مجنون همیشه با لیلاست

می رود سوی هر كجا لیلاست

قدم عاشقی كه برداری

بعد از آن اختیار با لیلاست

تپش قلب تو، نمی دانم

تپش قلب من كه یا لیلاست

آنكه از كار من گره بگشود

با دو دست گره گشا لیلاست

بسته آنكه دخیل زلفم را

به سر زلف كربلا لیلاست

كشش عشق تا كه پا بر جاست

دل اسیر مزار پایین پاست

پسر پهلوان اربابم

مرتضای جوان اربابم

ای عصای پدر، علی اكبر

ای كه هستی توان اربابم

قمر دوم بنی هاشم

ای مه آسمان اربابم

دامنت را نمی دهم از دست

لحظه ای هم به جان اربابم

تو كریمی و از تو شامل ماست

كرم خاندان اربابم

نشده دست رد به كس بزنی

سفره دار مدینه چون حسنی

رضا رسول زاده

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت



شب ولادت تو عید سیدالشهداست

دلم خوش است كه میلاد اكبر لیلاست

تو آمدی كه بگویی حسین تنها نیست

و تا قیام قیامت حسین پا برجاست

همین كه چشم تو وا شد مدینه روشن شد

به یمن خاك كف پای تو كه عرش خداست

مسیح خانهٔ اربابمان تویی آقا

چرا كه در رگ تو خون حیدر و زهراست

ستاره ها همه امشب به خاك می ریزند

و مقصد همه پایین پای كرببلاست


ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



در خداحافظی اش سیل حرم را می برد

راه می رفت و همه چشم ترم را می برد

نفسش ارثیه ی فاطمه امّا چه کنم

دست غم نور چراغ سحرم را می برد

سنگ ها در تپش آمدنش بی صبرند

زیر باران همه ی بال و پرم را می برد

یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش

ماه پیشانی آن تاج سرم را می برد

سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد

تا دل کینه ی لشگر پسرم را می برد

تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری

قطعه ای از قطعات جگرم را می برد

چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا

باد می آمد و عطر ثمرم را می برد

علیرضا لک

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت


آرام کن اهل حرم را با قدمهایت

با آیه‌ی چشمان خود پیغمبری کن باز

لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!

با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز

 

از شوق تو در عاشقی دارم خبر اما

آرامِ جان! آرامتر رو سوی میدان کن

مویت نمانَد از پَرِ عمامه‌ات بیرون

کمتر پدر را این دمِ آخر پریشان کن

 

خیلی ندیدم صورتت را خوب در خیمه

وقتی که خود را ماه من! آماده می‌کردی

رو می‌گرفتی از من اما خوب می‌دانم

دل کندن من از خودت را ساده می‌کردی

 

دیدی خدا ! در عشقت از اکبر گذشتم من

دل کندن از این نور حق، الحق که مشکل بود

می‌دانی از حس پدر بودن نمی‌گویم

عشق است در پرده، تمامش قصه‌ی دل بود

 

اکبر شبِ سجاده‌اش روشن تر از روز است

تو خوب می‌دانی که مست نور ذات است او

خُلق محمد دارد و انوار زهرایی

مثل علی تصویر اسما و صفات است او


با دیدنش آه از دل اهل حرم برخاست

تا روبروی خیمه چون آهو قدم می‌زد

میدان نرفته، برق چشمانش رجز می‌خواند 

صف های دشمن را دو ابرویش به هم می‌زد

 

بر مرکبش بنشست و «لا حول ولا...»یی گفت

با ذکر «یا قهار» تیغش را به کار انداخت

می‌زد چنان انگار شمشیرش دو دم دارد

پیران میدان را به یاد ذوالفقار انداخت

 

با «یا علی» هر ضربه‌اش یک جان دیگر داشت

با «یا حسین» از میسره تا میمنه می‌رفت

گاهی میان رزم اگر می‌گفت «یا زهرا»

تا قلب لشکر مثل حیدر یک تنه می‌رفت

 

یک عده مبهوت شجاعت های بی حدش

یک عده مقهور توان و سرعتش بودند

آنقدر زیبا بود این شمشیر زن، حتی

سرهای روی خاک محو صورتش بودند

 

آمد به سویم با لب خشکیده از میدان

آمد به جانم آتشی دیگر زد و برگشت

این بار هم تا رفت این قلب پریشانم

پشت سرش یک چند باری آمد و برگشت

 

دیدم که فرقش چون علی وا شد دلم لرزید

حس می‌کنم «فزت و رب الکربلا» می‌خواند

چه اتفاقی داشت در آن نقطه می‌افتاد؟

یا رب! چرا اعضا و رگ هایش مرا می‌خواند؟

 

در گرد و خاک صحنه اکبر را نمی‌شد دید

از مشرکانِ بدر آنجا هر که بود آمد

وقتی که دیدم نا‌له از هفت آسمان برخاست

فهمیدم آن شه زاده از مرکب فرود آمد

 

دیدم دلم را «اِرباً اربا» کرده‌اند انگار

من زودتر از عمه پی بردم به راز تو

اما خودش را زودتر زینب رساند آنجا

من مانده بودم غرق در راز و نیاز تو

 

می‌خواستم یک بوسه، اما هر چه ‌می‌گشتم

در پیکرت بابا! دریغ از گوشه‌ای سالم

دیدم توانی نیست در پای من و زینب

گفتم: بیایید ای جوانان بنی هاشم

 

بابا برای بردنت حسرت به دل ماندم

کم بود آغوشم، عبایی پهن لازم بود

تشییع تو زیبا شد آخر این عبا تابوت

در دست عون و جعفر و عباس و قاسم بود

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



ای نخله فتاده ز پایم علی علی

دردا هنوز من سر پایم علی علی

ریزد ز دیده اشک من از پاره های دل

خیزد ز سوز سینه نوایم علی علی

بردی اگر فروغ دل و دیدۀ مرا

دادی صفا به کوی منایم علی علی

فریاد من ز داغ تو در سینه بشکند

کز تشنگی گرفته صدایم علی علی

از حسرتی که تشنه شدی از برم جدا

آتش فتاده بر سر و پایم علی علی

فرق تو را شکست و مرا سینه چاک داد

دستی که کرد از تو جدایم علی علی

تا بستر تو گریۀ طفلان رهم ببست

گر زودتر نشد که بیایم علی علی

زینب اگر که بر کمک من نمی شتافت

جانی دگر نبود برایم علی علی

با قطره های خون روان از هزار زخم

تا آخرین نفس بسرایم علی علی

رفتی به پیشگاه خدا و پیمبرش

من نیز از قفای تو آیم علی علی

این حال زار "مؤید" که نیمه شب

او با دلش گرفته عزایم علی علی

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



در حیرت است محو تماشا پیامبر

گویا جوان شده ست یکی با پیامبر

قرآن به دست دارد و در دست ذوالفقار

این شیرمرد کیست علی یا پیامبر؟

الله اکبر این نغمات ار لسان اوست

یا این که گفته است اذان را پیامبر

با دیدنش عدو به ندا گفت: بین ما

جنگی نبود و نیست دمی با پیامبر

اصلاً مصاف هاشمیان نابرابر است

حالی علی و حمزه و حالا پیامبر؟

آیینه است اکبر و حاجت به تیغ نیست

سنگش زنید لشگریان تا پیامبر

صد تکه تکه تکه شود تا که بشنوید

وا اکبرا و وا علیا، وا پیامبر

افتاده است روی تن خشک کربلا

ارباً علی اکبر و ارباً پیامبر

بوی مدینه کرببلا را گرفته است

خوش آمدید حضرت زهرا پیامبر

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



ای‌ نور دیده‌ام‌ به‌ پدر دیده‌ باز كن

‌ كمتر برای‌ این‌ پدر پیر ناز كن‌

برخیز و با نگاه‌ نشسته‌ میان‌ خون

‌ پیش‌ سپاه‌ كفر مرا سرفراز كن‌

دستم‌ دراز نیست‌ به‌ سیراب‌ كردنت‌

تا خون‌ بگیرم‌ از دهنت‌ كام‌ باز كن‌

با اینكه‌ شد نصیب‌ تو پیروزی‌ بزرگ

‌ داغت‌ عظیم‌ شد ز سكوت‌ احتراز كن‌

با نغمۀ پیمبری‌ و سوز حیدری‌

از حربگاه‌ مأذنه‌ بانگ‌ نماز كن‌

سرو روان‌، مرو كه‌ سرانجام‌ كار شد

صبری‌ به‌ گام‌ آخرم‌ ای‌ سرو ناز كن‌

تا میهمان‌ به‌ دیدن‌ مقتل‌ نیامده

‌ برخیز و عمه‌ را قدمی‌ پیشواز كن‌

شد داغ‌ هلهله‌ ز غم‌ تو كشنده‌ تر

یك‌ حملۀ مجددی‌ ای‌ یكه‌ تاز كن‌

صبری‌ كه‌ با تو معبر معراج‌ طی‌ شود

با لفظ‌ عشق‌ معنی‌ این‌ رمز و راز كن

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



نگاه مختصری کن به چشم های ترم

که جان سالم از این مَهلَکه به در ببرم

لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا

نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم

نفس بکش پسرم تا که من فزع نکنم

و پیش خنده یِ این قوم نشکند کمرم

دل من از پس این داغ بر نمی آید

حریف این همه آتش نمی شود جگرم

خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم

پُر از علی شده خاکِ تمام دور و برم

کنار جسم تو باید به داد من برسند

تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت



خبر آمد كه یلی می آید

فاتح بی مثلی می آید

خبر آمد قمری می آید

روبهان! شیر نری می آید

تا نگشتید در این بیشه شكار

بهترین راه؛ فرار ست فرار

تا كه عطر خوش كوثر آمد

همه گفتند پیمبر آمد

همه گفتند كه عیار آمد

از نجف حیدر كرار آمد

همه گفتند كه اكبر آمد

اسد الغالب دیگر آمد

ماتِ آن ماه منور گشتند

چند گامی به عقب برگشتند

بسم رب الشهداء...لب وا كرد

رجزش ولوله ای برپا كرد

بانگ زد: باد به غبغب دارید

بی جگرها! دو سه مَرحَب دارید!؟

آمدم فاتحِ میدان باشم

وسطِ معركه طوفان باشم

غیرتم در ره دین می كوشد

در رگم خون علی می جوشد

نه! حسین بن علی تنها نیست

تشنه لب هست، ولی تنها نیست

از شراب علوی لب تر كرد

كربلا را جملی دیگر كرد

كفر را حمله ی او شاكی كرد

خودمانیم چه كولاكی كرد!

تیغ در دست چه غوغا می كرد!

دشت را محشر كبری می كرد

هنر طایفه را از بَر بود

كربلا آینه ی خیبر بود

كوفیان ماتِ قلندر بودند

عَمرُوَد ها همه بی سر بودند

تیغ می زد به عدو جانانه

مثل عباس چه استادانه !

سبك جنگاوری اش مبنا داشت

به اباالفضل شباهت ها داشت

درس خود، خوب و نكو پس دادش

آفرین گفت به او استادش

ضربه ی تیغ به فتوا می زد

عوض سیلیِ زهرا می زد

شاهد رنج و غم زهرا شد

كوچه ای تنگ برایش وا شد

از چپ و راست به او ضربه زدند

بی كم و كاست به او ضربه زدند

همه جا بوی مدینه پیچید

شمر را شكل مغیره می دید

بی هوا نیزه به پهلوش زدند

دشنه و تیغ به بازوش زدند

هر كه با هر چه دمِ دستش بود

زد بر آن آینه ی خون آلود

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



صبحت از داغ تو بابا جگری می خواهد

لب خشک از عطش و چشم تری می خواهد

آمدی باز سوی خیمه و با خود گفتم

نوجوانی ست که مهر پدری می خواهد

کاش می خواستم از تو دو زره برداری

این همه نیزه علی جان سپری می خواهد

نگران سر خود باش که این لشگر کفر

باز هم معجز شق القمری می خواهد

تیرها زودتر از من به تنت بوسه زدند

خُرد شد آینه ات شیشه گری می خواهد

نیست از جسم گلت چیز زیادی در دست

نه عبا، پارچه ی مختصری می خواهد

کاملاً یافت نشد هر چه تفحص کردیم

بردنت حوصله ی بیشتری می خواهد

باز کن چشم و ببین آمده پیشم زینب

قول صبر از پدر محتضری می خواهد

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



انگار بنا نیست سری داشته باشی

سر داشته باشی، جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که از میوه ی باغت

اندازۀ کافی ثمری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیرْ محاسن

این آخر عمری پسری داشته باشی

ای باد به زلف علیِ اکبرِ لیلا

مدیون حسینی نظری داشته باشی

می میرم اگر بیش از این ناز بریزی

بگذار که چندی پدری داشته باشی

تو از همه ی آینه ها پیش ترینی

تكثیر شدی بیشتری داشته باشی

رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است

از من تو نباید خبری داشته باشی؟

بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم

شاید بدن مختصری داشته باشی

چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت

تا پیکر پاشیده تری داشته باشی

با نیم عبا بردن این جسم بعید است

باید که عبای دگری داشته باشی

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



با سرِ نیزه تنت را چه به هم ریخته اند

ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند

سنگ ها روی لب خشک تو جا خوش کردند

این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند

وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی

سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند

تا به حالا نشده بود جوابم ندهی

وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند

چشم من تار شده به چه مداواش کنم

یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند

عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد

پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند

ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست

این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



قصد کرده است تمام جگرم را ببرد

با خودش دل خوشی دور و برم را ببرد

من همین خوش قد و بالای حرم را دارم

یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد؟

دسترنج همه ی زحمت من این آهوست

چقدر چشم نشسته، ثمرم را ببرد

این چه رسمی ست پسر جای پدر ذبح شود

حاضرم پای پسرهام، سرم را ببرد

تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش

می شود باد برایش خبرم را ببرد

نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت

قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد

***

جان من، قول بده دست به گیسو نبری

مقنعه ت باز شود، بال و پرم را ببرد

تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم

چه نیازی ست کسی محتضرم را ببرد

دست و پا گیر شدم، زود زمین می افتم

یک نفر زود، تن دردسرم را ببرد

همه سرمایه ام این است که غارت شده است

هر که خواهد ببرد جنس حرم را... ببرد

صد پسر خواسته بودم ز خدا، آخر داد

صد علی داد به من تا که سرم را ببرد