زهر جفا


از من گرفته همسر من خورد و خواب را

زهر جفا زجان ودلم برده تاب را

وای از عناد دختر مأمون که از جفا

مسموم کرد زاده خیر المئاب را

تنها نه جان من که از این شعله سوختند

جان رسول و فاطمه بوتراب را

ای آنکه التهاب عطش را شنیده ای

بنگر به عضو عضو من این التهاب را

افکنده است شعله به جان من و هنوز

ازمن کند دریغ یکی جرعه آب را

من میکنم به العطش از او سؤال آب

او می دهد به هلهله بر من جواب را

یارب تو آگه یکه برای بقای دین

بر جان خریدم این  ستم بی حساب را

جان می دهم به غربت و عطشان که خون من

تضمین کند تداوم اسلام ناب را

باشد زفیض دوستی ما اگر به حشر

آسان کند خدا به مؤید حساب را

بابا بیا جان کندن من را نظر کن

امام جواد(ع)-شهادت


بابا بیا جان کندن من را نظر کن

بابا بیا فکری به حال این پسر کن

از درد صورت می کشم بر خاک حجره

خاکی تماشای رخ قرص قمر کن

خورشید می سوزد از آه آتشینم

یک چاره بهر این وجود پر شرر کن

کف می زنند این جا به جای ذکر قرآن

تو آبرو داری سر این محتضر کن

هستم جگر گوشه تو را بابا بیا زود

با آستین پاک از لبم خون جگر کن

گفتم که عطشانم ولی آبم ندادند

حدا اقل کام مرا با اشک تر کن

وقت وصیت کردنم محرم ندارم

حتما بیا و مادرم را هم خبر کن

چون مادرم هم دست و پهلویش شکسته است

خود را عصای مادر بی بال و پر کن

بالا سرم وقتی رسیدی روضه خوان شو

همراه من تا مقتل اکبر سفرکن

من می شوم اکبر ولی نه قطعه قطعه

تو نیمه جان ایفای نقش آن پدر کن

امام جواد(ع)-شهادت

امام جواد(ع)-شهادت


شرر خیزد ز آهم گر زنم فریاد مادر جان

غریبانه فغان دارم از این بیداد مادر جان

شبیه تو جوان بودم ولیکن زود افسردم

خزان داده بهار عمر من برباد مادر جان

ز سوز زهر می سوزد سراپای جواد تو

ولیکن آتشم زد شادی صیاد مادر جان

میان حجره تنهایم به روی خاک می پیچم

تما شاکن شود روحم زغم آزاد مادرجان

زیادم رفت سوز زهروشادی های ام الفضل

چو چشمم بر کبودی رخت افتاد مادرجان

به روی بام خانه پیکر بی جان من دیدی

دوباره کربلا شد زنده اندر یاد مادرجان

امام جواد(ع)-مدح

 

 

كوبم در سراى جوادالائمه را

تا بشنوم صداى جوادالائمه را

سربر نگیرم از دولتسراى او

بس دیده ام سخاى جوادالائمه را

دلداده ام به زاده آزاده رضا

دارم به سر هواى جوادالائمه را

تا زنده ام به دولت حب على و آل

دارم به لب ثناى جوادالائمه را

حاشا اگر به قیمت هستى دهم زكف

سرمایه ولاى جواد الائمه را

نشناخت آنكسى كه مقام ولایتش

نشناخته خداى جوادالائمه را

ماه رجب كه كرده مصفا جهان حسن

دارد بخود صفاى جوادالائمه را

گاه طلوع صبح دهم زین مه آفتاب

بوسیده خاك پاى جوادالائمه را

روزیكه نیست غیر عمل دستگیر خلق

دل بسته ام عطاى جوادالائمه را

دارم (امید) اینكه ز اخلاص بندگى

حاصل كنم رضاى جوادالائمه را

امام رضا(ع)

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

 

مسافرم كه به دل شوق یك حرم دارم

هواییم كه هوای تو در سرم دارم

همیشه عكس تو را از زمان كودكیم

 ضریح دیده و در قاب باورم دارم

عنایتی است كه در عشق هشت می گیرم

قبول فاطمه ام گرچه نمره كم دارم

میان صحن و سرایت بهشت می بینم

میان صحن و سرایت قدم قدم دارم ...

كنار حضرت جبرئیل راه می روم و

نگاه خیس به آن سفره ی كرم دارم

به جرعه ای ز شراب حرم خرابم كن

كه من همیشه غلام تو و علدارم

دلم گره به ضریح تو خورده محكم كن

بساط كرب و بلای مرا فراهم كن

دلیل معجزه ی كار صد مسیحا تو

 تمامی بركت های كشور ما تو

كویر هستم و در آرزوی بارانم

 ببار ابر كرم ای همیشه دریا تو

همیشه خاك قدم های تو شدن با من

همیشه با نظری زر نمودنش با تو

مرا بیا و چو آهوی خود ضمانت كن

امام عشقی و مأوای بینواها تو

به لقمه ی كمی از سفره اكتفا كردم

 كنار سفره ی مهمان پذیرت اما تو ...

غذای حضرتیت را به دست من دادی

ادامه ی بركتهای دوش مولا تو

ادامه ی بركتهای كیسه های علی

 به دست توست نظر كن به این گدای علی

نشسته ام كه بگریم به خشكسال خودم

 به خشكسال خود از چشمه ی زلال خودم

تمام روشنی چشم هام مال شما

تلاطم دل دور از نگات مال خودم

بكش به بال و پرم دست خود كه تا ببرم

هزار حور و ملك را به زیر بال خودم

تو ایستاده ای آقا كنار آهویی

كشیدم عكس تو را باز در خیال خودم

غریبه هستم و حالا پناه آوردم

اگر پناه منی تو خوشا به حال خودم

محرمی شده ام كربلای ایرانی

گرفتم اشك غمت را به دستمال خودم

كنار پنجره فولاد گریه ها دارم

هوائیه حرمم میل كربلا دارم


 

آبی نبود اگر که تو سقا نمی شدی

سقا

آبی نبود اگر که تو سقا نمی شدی

مشکی نبود اگر که تو دریا نمی شدی

از سمت خانواده زهرا به سمت ما

فیضی نبود اگر که تو آقا نمی شدی

حالا که مثل نور شدی و قمر شدی

ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی شدی

این تیر با نگاش نظر می زند تو را

حالا نمی شد این همه زیبا نمی شدی

می خواستی که تیر نگیرد تن تو را

 کاری نداشت، خوش قد و بالا نمی شدی

تو جمع خیمه بودی و تقسیم کردنت

 ورنه در این مزار کمت جا نمی شدی

پیش قد حسین، تمامت شکسته بود

تقصیر تو نبود اگر پا نمی شدی

سروده علی اکبر لطیفیان

ای قیام قامتت در بوستان این جهان

ای قیام قامتت در بوستان این جهان

گشته سایه بر سر دلدادگان و عاشقان

دست پرمهرت شده در جمله عالم دستگیر

بر نوای بینوایان و دل شوریدگان

از خم ابروی تو افتاده بر دل صد گره

وز هوای یادتو گردیده عالم چون جنان

گشته خورشید صفاتت در دو عالم منجلی

روی ماهت آبرو و زینت هفت آسمان

آه از آن دم که در میدان جانبازی و عشق

از ستاره شد فزون بر پیکرت زخم سنان

از زلال تشنگی سرمست و جانفشان شدی

چون به قعر چشمه آسیب می جوشید جان

آتش تیر و سنان و سوز عشق و ناز دوست

به از این چون می توان شد در گلستان جهان

پهلوان عشقی و سردار تنهای حسین

شهسوار شب شکن شاه شهید جاودان

پیر پیمانه کش نورانی صحرای عشق

نام تو بهجت فزای روح و جان عارفان

شیرمرد کربلا عباس ابوالفضل العلی

آن که دارد همتش از گوهر حیدر نشان

زبده مردانگی و پاکی و ایثار و عشق

ماه گردون ولایت فخر فخر عاشقان

عارف وعامی ز صهبای وجودت بهره مند

دامن تو ملجا و ماوای ما بیچارگان

آفرین ایزد دادار بر اصل تو باد

ای که عشق از شاهپرّ همتت شد مستعان

جوشش نام تو در اذهان چو ینبوع حیات

می کند سرشار گنج فیض حق را هر زمان

از تبتل در فنای عشق تا اوج بقا

رفتی و باب حوائج شد وجودت در جهان

شاهد شورآفرین عالم غیبی که کرد

از شهادت در وجودت جلوه اسرار نهان

در خرابات جهان درمانده ام فریادرس

یا وجیه عند رحمان الامان یا للامان

جمله آفاق جهان از ظلم و جور آگنده است

تیره گشته از شقاوت روزگار مردمان

پای می لغزد فراوان در گذار زندگی

رهنمایی کن دل و جان را به حق جاودان

بار سنگین گناه و لغزش و افت و خطا

نیست جز اصل تو امید ی برای ماندگان

جرعه ای ما را بده از ساغر نور علی(ع)

تا شود جان مستعدبخشش رب الجنان

قلب بی مقدار ما را مشتری پیدا نشد

نقد کن ما را به سوز کیمیای ناب جان

مهدی این دم چون به دست آورده ای دامان دوست

هیچ گه سر بر مدار از پای آن سرو روان

همت عالی طلب کن از خداوند رحیم

تا شوی شایسته درگاه آن جان آگهان

رستگاری نیست جز در حب اولاد علی

عشق آنان پیشه ساز و صرف کن جان را بر آن


مهدی رستگاری

الله زمین کربلا عباس است

می خواست که آب آبروی اش ببرد

یک مرد رسید آبرو داری کرد

خلقی همه در عجب که او کیست دگر

در معرکه ی جنون عجب کاری کرد

او آب نخورد ، روزه بود انگار او

با خون دو چشم خویش افطاری کرد

مانند علی نبرد می کرد آن یل

مانند خدا حسین را یاری کرد

الله زمین کربلا عباس است

ساقی  سر ذوق بود و جباری کرد

دل ديوانه

آنان كه خبر از مي و ميخانه ندارند

                                                                      بر سينه ي پر خون دل ديوانه ندارند

شورش به سر از باده ي رندانه ندارند

                                                                      تصوير زساقي و ز پيمانه ندارند

يك نكته چو از عالم اسرار ندارند

                                                                      حرف دل دلسوخته را كفر بخوانند

من فاطميم فاطمي اي قوم بدانيد

                                                                        بر پيكر من فاتحه ي كفر بخوانيد

بر زخم دلم تير شماتت بنشانيد

                                                                         منصور صفت بر سر دارم بكشانيد

سحر برای دلم فرصتی مناسب بود

سحر برای دلم فرصتی مناسب بود *** که گفته؟ یار دل من ز دیده غائب بود

مرا به حال خودم وا نمی گذاری هیچ *** کدام لحظه عمرم بدون صاحب بود

کدام روز گذشته ز عمر شیرینم *** که مخفی از نظرم آن جمال جاذب بود

امامِ حاضرِ من غائبت نمی خوانم *** شبانه روز نگاهت مرا مراقب بود

من و جدایی از دلبرم خدا نکند *** که بود آنکه همیشه مرا مواظب بود

چنان به دیده مردم سفارشم کردی *** که گویی از تو به من احترام واجب بود

به احترام تو هم که شده غلام شما *** چه خوب بود که بر نفس خویش غالب بود

گذشته های نه چندان گذشته از شهدا *** هماره در نظرم خاطرات جالب بود

شبانه روز از آن لحظه ای که یادم هست *** به کربلای دلم ذکری از مصائب بود

همیشه کنج تنورِ دلِ مسلمانم *** به گوش خسته دل روضه های راهب بود

برای ناحیه خواندن همیشه عاشوراست *** برای هر که مجنون حسین طالب بود

مناجات با حضرت حجت (عج)


هر چه مشغول خودم غافل از آقای خودم *** آنچه مشغول توام یاور فردای خوردم

من به خود نامَدَم اینجا که به خود خرج شوم *** بی تو ای صاحب من فانیِ دنیای خودم

خیر دنیای من ای دوست فقط طاعت توست *** پس به همراهی تو ناصر عقبای خودم

جز به "قو انفسکم" نوبت "اهلیکم" نیست *** بیش تر از دگران ضامن تقوای خودم

نیت خالص اگر حاصل این دل نشود *** گر دَم از عرش زنم باز سر جای خودم

من به جز نوکری ات عمر گران را ندهم *** یارم آقاست و من نوکر آقای خودم

هر که بهر کسی گردد من در پی تو *** در پی گمشدۀ این دل شیدای خودم

از خدا خواسته ام تا ز تو غافل نشوم *** پس نجاتم بده از چون و چراهای خودم

با نگاهی تو مرا پاک ز عصیانم کن *** تا شَوَم خاکِ رَه سید و مولای خودم

زندگی طعم تو گیرد به صفایت سوگند *** گر حراست کنم از منصبِ والای خودم

شهادت استخوان‌بندي عشق است

تمام لاله‌ها سرخ‌اند و محزون

صميمي، مقتدر، همواره مجنون

شهيدان، عاشقان محض، بردند
براي لاله‌ها، دسته گُلِ خون
غريب و خسته و فرتوت مانده است
به شوق لحظه باروت مانده است
خدايا! استجابت كن دلم را
كه پشت يك غزل تابوت مانده است
از آن فصل سكوت و تيره زاري
به دنبال صداتم، سبزِ جاري!
«شهادت استخوان‌بندي عشق است»
چه تشريح قشنگي از قناري!
ثناگويِ نگاهت اي كبوتر
به طرز فكر و راهت اي كبوتر
شنيدم وعده‌اي با عشق داري


خدا پشت و پناهت اي كبوتر!

تنيده در تنم پاييز، پاييز
ندارم همتي مست و جنون‌خيز
تو رفتي و دعا كن اوج گيرم
شبي از پلكان ماه، من نيز

چند دوبيتي از محمد كاظم بدرالدين

من اگر برخیزم

من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
چه کسی
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آویزد
دشت ها نام تو را می گویند
کوه ها شعر مرا می خوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه ؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت
من چه می گویم ، آه
با تو کنون چه فراموشی ها
با من کنون چه نشست ها ، خاموشی است
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
و چه خواهد شد آن
شعرازحمیدمصدق

تا حاجیان زکعبه سنگی در آمدند

 تا حاجیان زکعبه سنگی در آمدند

با کعبه ؛ سوی قبله گه دیگر آمدند

 

گرچه نبود تلخ تر از زهر روزگار

زنبور وار جمله سر شکر آمدند

 

صبح طلوع آیه تطهیر بود ظهر

فصل طهارت است همه اطهر آمدند

 

از جای جای شرق و شمال و جنوب و غرب

با نیت بلند برآن ششدر آمدند

 

خیف از منی شور عرفات از تف شعور

کردند اتحاد و بر مشعر آمدند

 

لب تشنگان واحه تفتیده، از عطش

له له زنان و خسته لب کوثر آمدند

 

شب یازه ها فکنده به حول و ولایشان

بر دامن ستاره روشنگر آمدند

 

خمیازه می کشید بجای قدح چرا

مستان وضو کنند . می و ساغر آمدند

 

با باری از امانت سنگین به روی دوش

آن پنج تن ملائک اعظم سر آمدند

 

اینک صدا صدای بلال است می رسد

اینک همه به حاشیه منبر آمدند

 

یاقوت سرخ با حجرالاابیض از بهشت

بر استلام خال لب حیدر آمدند

 

انداختند فرش پر آنگه فرشته ها

یعنی که از خجالت مردم در آمدند

 

حی علی و لایت حیدر بلند شد

با پای سر به محضر پیغمبر آمدند 

 

حی علی ولایت حیدر بلند شد

حی علی که دید نبی یکسر آمدند

 

فرمود ناشران همگی منتشر کنند
فرمود کاتبان همه با دفتر آمدند

 

فرمود آفتاب شما بعد ازین علی است

فرمود حاضران همه بر باور آمدند !؟

 

فرمود از مسیر علی هر که کج رود

در جاهلیت است اگر هم به حج رود

 

علی حنیفه

بیا یار امیر المومنین باش

بیا یار امیر المومنین باش

مسلمانی امین و راستین باش

امام خویش اگر دانی علی را

به کار نیک خود او را معین باش

برای اعتلای نام اسلام

هماره پاسدار مرز دین باش

نگویم نیستی کوشا در این راه

ولیکن بهتر از این بیش از این باش

به هر گامی به راه زندگانی

به یاد لحظه های واپسین باش

سبک مشمار قدر خویشتن را

به کردار و به گفتارت وزین باش

ز بدبینی و خودخواهی بپرهیز

همیشه نیکخواه و نیک بین باش

ز شوخی های بیجایت مرنجان

قلوب دوستانت را، متین باش

نگهدار احترام عالمان را

هماره با بزرگان همنشین باش

چو محصول خردمندان کتاب است

ز خرمن های دانش خوشه چین باش

اگر خواهی نصیب از رحمت حق

مطیع رحمه للعالمین باش

بگیر از دامن قرآن و عترت

تو هم یک تن ز اصحاب یمین باش

و کل شی احصیناه بشنو

طرفدار امامان مبین باش

حسان تقوی شعار مومنین است

بیا یار امیر المومنین باش

مجنون حسین

سحر برای دلم فرصتی مناسب بود *** که گفته؟ یار دل من ز دیده غائب بود

مرا به حال خودم وا نمی گذاری هیچ *** کدام لحظه عمرم بدون صاحب بود

کدام روز گذشته ز عمر شیرینم *** که مخفی از نظرم آن جمال جاذب بود

امامِ حاضرِ من غائبت نمی خوانم *** شبانه روز نگاهت مرا مراقب بود

من و جدایی از دلبرم خدا نکند *** که بود آنکه همیشه مرا مواظب بود

چنان به دیده مردم سفارشم کردی *** که گویی از تو به من احترام واجب بود

به احترام تو هم که شده غلام شما *** چه خوب بود که بر نفس خویش غالب بود

گذشته های نه چندان گذشته از شهدا *** هماره در نظرم خاطرات جالب بود

شبانه روز از آن لحظه ای که یادم هست *** به کربلای دلم ذکری از مصائب بود

همیشه کنج تنورِ دلِ مسلمانم *** به گوش خسته دل روضه های راهب بود

برای ناحیه خواندن همیشه عاشوراست *** برای هر که مجنون حسین طالب بود

حرمت حجاب


زینب نگار حجلگی حرمت حجاب

شرح حیا و معنی شرم، آیت حجاب

هر شاهدی مزین اگر از حجاب شد

 افزود او ز عفت خود زینت حجاب

زان ظلمت شبانه و بنشاندن چراغ

می‌خواست ابر ماه كند ظلمت حجاب

قومی كه خواست پرده اسلام بردرد

لرزید از مشاهده‌ی صولت حجاب

زینب به كوفه پرده به رخسار اگر نداشت

دل‌ها نبود دستخوش هیبت حجاب

گفتند مرتضاست كه گوید سخن بلی

این آیتی نبود مگر آیت حجاب

چون صورتش ندیده صدایش شنیده شد

زینب علی خیال شد از دولت حجاب

اسلام بی‌حجاب ندارد قبول زن

حاكی است از حجاب درون صورت حجاب

هست از حجاب قیمت زن در همه فعال

هرگز مگو كه هست ز زن قیمت حجاب

تقوی و پرده هیچ جدایی‌پذیر نیست

تقوی چو نیست هیچ نه خاصیت حجاب

اسلام كشتی است و بود لنگرش حجاب

گر آن نه، این یكی همه باشد در اضطراب

ای کاش که مرغ بام افلاک شوم

ای کاش که مرغ بام افلاک شوم

باگریه برای فاطمه پاک شوم

ایوان نجف شبی بمیرم اما

بین الحرمین کربلا خاک شوم

ای خداوند ادب، بنده ی عشق     

ای خداوند ادب، بنده ی عشق      کشته مهر و وفا، زنده عشق

ادب و عشق و وفا، مرهونت       همت و جود و سخا، مدیونت

شرف و غیرت و مهر و احساس      جاودانی زتو باشد- عباس (ع) 

پیش سرو قدت، از خجلت خویش   سرو افراخته قد- سر در پیش

نخل جودی تو و- احسان، ثمرت     صد چو حاتم- چو گدایان به درت

پسر شیر دل شیر خدای            شاه بیت غزل عشق و وفای

سرمه ی چشم ملک، خاک رهت    مشتری، مهر- به چهر چو مهت 

بسکه ماه رخ تو دل می برد       دل زدیوانه و عاقل می برد 

عاشقان ریزه خور خوان تواند      جمله طفلان دبستان تواند

عقل- مبهوت وفاداری تست    عشق، حیران فداکاری تست

مشعل عشق، تو افروخته ای      شمع را سوختن آموخته ای

جز تو ای باخته سر در ره عشق    کیست؟ استاد به دانشگه عشق

گر چه خود مایه فخر بشرست     علی از چون تو پسر مفتخر ست

فاطمه، کش ز خدا باد سلام       در صف حشر چو بگذارد گام

همرهش- دست تو را می آرد       تا که بار گنهان بردارد

ای دل خلق خدا پا بستت        بوسه زن، دست خدا بر دستت

ما همه دست به دامان توایم    میزبان غم و مهمان توایم

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز
با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود
جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز
دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد
اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز
عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته
این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز

ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم

با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم
تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم
صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم
تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم
بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار
سر سودایی خود زینت دروازه کنم
سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق
هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم
تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم
همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم

نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا
قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا

تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی
راهم از حادثه در دولت منصور افتاد
تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت
وسط آیینه ام چشمه ایی از نور افتاد
نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست
اتفاقی ره موسی دل از طور افتاد

یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد
کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد

ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی
ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم
که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی
در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد
تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی
من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان
خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی
حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی

من مسلمان شده ی نمیه نگاهت هستم
لحظه ی مرگ بیادیده به راهت هستم

دل بیمار مرا فرصت درمانی ده
با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده
قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد
آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده
همچنان زلف پریشان تو اواره شدم
به دل خانه خرابم سر و سامانی ده
شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم
سر این سفره به من رزق فراوانی ده
حمدلله سر کوی تو زنجیر شدم
استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده
لحظه ی مرگ فدم رنجه کن و بر ما هم
فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده
از تو من روزی شبهای محرم خواهم
چشم پر گریه ایی و سینه ی سوزانی ده
سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن
عصر روز عرفه فرصت قربانی ده

در حریمت خبر از عرش خدا می آید
بوی سیب حرم کرببلا می آید

آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود
یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود
آمدی تا  سند شیعگی ما باشی
با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود
آمدی تا ز پی ات خواهرت اواره شود
یاد آوارگی شام بلا زنده شود
پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است
آمدی آن روضه ی راس جدا زنده شود
امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین
تا غم بی کفن کرببلا زنده شود

جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند
خواهرش دید و به گیسوی پریشان کستند

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را

 

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را

به خون نشانده دل دودمان عالم را

غم تو موهبت کبریاست در دل من

نمیدهم به سرور بهشت این غم را

غبار ماتم تو آبرو به من بخشید

به عالمی ندهم این غبار ماتم را

به نیم قطره ی اشک محبتت ندهم

اگر دهند به دستم تمام عالم را

به یمن گریه برای تو روز محشر هم

خموش میکنم از اشک خود جهنم را

اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم

هزار بار بمیرم نبینم آن دم را

از فراق کربلا پیوسته دارم زمزمه

 از فراق کربلا پیوسته دارم زمزمه
ترسم این هجران دهد آخر به عمرم خاتمه 
دوست دارم تا بگریم در کنار قتلگاه
بشنوم در گوشه ی مقتل صدای فاطمه
دوست دارم تا شود از گریه چشمم جام اشک 
با سرشک دیده سقایی کنم در علقمه
دوست دارم مرقد شش گوشه گیرم در بغل
اشک ریزم بر رخ و باشم دعای گوی همه 
دیده بستم از همه عالم ، دلم در کربلاست
بر لبم دائم بود این بیت زیبا زمزمه
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
در دلم ترسد بماند آرزوی کربلا

مرغ دل پر می زند پیوسته سوی کربلا

 

مرغ دل پر می زند پیوسته سوی کربلا
گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا
پیشتر از آنکه مادر شیر نوشاند مرا 
جام اشک و خون گرفتم از سبوی کربلا
با وجود نهرجاریّ فرات و علقمه
خون ثارالله شد آب وضوی کربلا
اشک چشم زینب و خون حسین بن علی
گشته تا صبح قیامت آبروی کربلا
گه کشد در قتله گه گاهی به سوی علقمه
گه برد هوش از سرم نام نکوی کربلا
در صف محشر که سر می آورم بیرون زخاک
می کند چشمم به هر سو جستجوی کربلا

تا حسین (ع)است چه حاجت به عطای دگران

تا حسین (ع)است چه حاجت به عطای دگران 

تا حسین (ع) است مگو مدح  و ثنای  دگران 

او که در هر دو سرا مظهر الطاف خداست 

میزنی از چه دگر باب سرای دگران

آبروی تو رود از کف و ناکام شوی 

مگشا دست نیازی به عطای دگران 

تا چو فطرس پر و بالت بدهد عشق حسین(ع)

مگشا بال محبت به هوای دگران 

اشک ولبخند اگر وقف حسین ابن علیست (ع)

یاد او باش به هر جشن و عزای دگران 

تاحسین (ع)است به دل راه مده عشق کسی

چونکه دل جای حسین (ع) است نه جای دگران 

راهیان حرمش خنده کنان گریانند

کس ندیده ست چنین حال و هوای دگران

دل تشنه ی داغ لب عطشان حسین (ع) است

دل تشنه ی داغ لب عطشان حسین (ع) است

جان سوخته ی سینه ی سوزان حسین (ع) است

از روز ازل چرخ قدش بود کمانی

تا شام ابد سر به گریبان حسین (ع) است

هر دیده که لبریز شد از اشک بدانید

آن دیده یم رحمت و غفران حسین (ع) است

تنها نه غروب دهم ماه محرم

تا حشر زمان شام غریبان حسین (ع)است 

تیغی که کشیدند به حلقوم شریفش

خجلت زده از فاطمه (س) گریان حسین(ع) است

چوبی که به دندان ثنایاش عدو زد

تا حشر خجل از لب و دندان حسین (ع) است

حق گفتن و سر دادن و از پا ننشستن

منشور نخست و خط پایان حسین (ع) است

امام رضا(ع)-مدح و مناجاتی

امام رضا(ع)-مدح و مناجاتی

 

ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست

آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست

شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم

شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست

در پای درس مکتب او پا گرفته ایم

لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست

با او طهارت نسبی کسب کرده ایم

یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست!

سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم

شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست

ما شیعه ایم و در همه عالم زبان زدیم

حلقه به گوش عالِم آل محمدیم

آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم

وقتی دخیل پنجرهٔ فولاد می شوم

شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که

در بیستون عشق تو فرهاد می شوم

احساس می کنم ز دو عالم بریده ام

وقتی مقیم صحن گهرشاد می شوم

با تو خرابه ی دل من قصر می شود

با گنج مهربانی ات آباد می شوم

آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!

ور نه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم

هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود

هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود  

تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها

یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها

از بس کرامت تو به عالم زبان زد است

عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!

هرگز کسی ز درگه تو نا امید نیست

لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها

یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا

خوش تر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!

در انتظار مهر رئوفانه ی توأم

وقتی که می رسند نوای رحیل ها

در انتظار دیدن رویت سه جا منم

یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم

سوی تو آمدیم که درمانمان کنی

با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی

یا ایّها الرئوف! امید همه به توست

داریم امید این که مسلمانمان کنی

یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند

بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی

ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما

خوشحال می شویم که مهمانمان کنی

امشب تو را به جان جوادت دهم قسم

تا راهی حریم خراسانمان کنی

احساس می کنم که حریم تو کربلاست

هر کس که زائر تو شود زائر خداست

مناجات با حضرت حجت (عج)


کاش در عشقم صداقت داشتم *** بحر دیدارش لیاقت داشتم

جای حب نفس و دنیا دوستی *** کاش با یارم رفاقت داشتم

کاش اهل ذکر و نجوا می شدم *** با گل تسبیح عادت داشتم

تا به کی تشویش دارم از گناه *** کاش یک شب خواب راحت داشتم

کاشکی در بین دنیای شلوغ *** خلوتی بحر عبادت داشتم

کاش بودم سر به فرمان ولی *** از امام خود اطاعت داشتم

کاش بودم همنشین اولیاء *** از گنهکاران برائت داشتم

پای آن پیمان که با رب بسته ام *** کاش قدری استقامت داشتم

در هیاهوی زمانه گم شدم *** من که از جبهه روایت داشتم

کاش بودم لایق دیدار یار *** در دلم شوق زیارت داشتم

من که از جاماندگانم ای دریغ *** کاش سهمی از شهادت داشتم

جلوه آه سحرهایم چه شد *** آرزوی وصل آقایم چه شد

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی (ع)


دل اگر دیده به دلدار نبندد چه کند *** دیده گر از کرمت بار نبندد چه کند

تا دل سوخته را مثل تو دلداری هست *** دل اگر دیده ز اغیار نبندد چه کند

دارد آن خاک وجوبت که ندارد کعبه *** زائر این حرز به دیوار نبندد چه کند

دل ز عالم به خدا حُجب نگاهت ببرد *** مِهرت آیینه به رخسار نبندد چه کند

دلبری چون تو که دلهاست گرفتار غمش *** چشم بر چشم گرفتار نبندد چه کند

کیست شایسته مدح قد سرو تو رضا *** دل دخیل قدم یار نبندد چه کند

سائلت وقت عبور تو ز بازار نظر *** راه با چشم خریدار نبندد چه کند

تو رضایی و خدا روح رضامندی تو *** می سزد سجده به اسماء خد اوندی تو

 ای همه عالم امکان شده سرگردانت *** وی سر خان ولای تو همه مهمانت

همه افلاک به زیر قدمت ریگ رَهَند *** همۀ کون و مکان ریزه خور دستانت

پلک مستانه چو بر هم بنهی شب گردد *** دیده چون باز کنی روز شود حیرانت

سایه بر سر فکن ای دوده زهرا و علی *** دودمان تو نظر دوخته بر چشمانت

پاره جان پدر کوثر ثانی رسول *** مادرت محو ز بر داشتن قرآنت

چون به توحید گشودی لب شیرینت را *** مَلَک از هر سخنت بُرد دُر غلطانت

انبیاء کارگذار ره نورانی تو *** پاسبانان مقرب همگی دربانت

تو رضایی و خدا روح رضامندی تو *** می سزد سجده به اسماء خد اوندی تو

گرچه گشتیم سخن ساز نگفتیم از تو *** هر چه گفتیم سخن باز نگفتیم از تو

آری از هر دری آوای غزل سر دادیم *** ای غَمَت جاذبه پرداز نگفتیم از تو

از دم عیسی مریم همه دم دم زده ایم *** ای مسیحای بشر ساز نگفتیم از تو

سخن از کشف و کرامات بزرگان گفتیم *** ای همه عمر تو اعجاز نگفتیم از تو

گر تویی ضامن آهو و شفا بخش مریض *** کیست طاغوت برانداز نگفتیم از تو

تو ولیعهد همه آل رسول اللهی *** گر چه سلطان سرافراز نگفتیم از تو

تو رضایی و خدا روح رضامندی تو *** می سزد سجده به اسماء خد اوندی تو

ای همه مُلک جهان بر تو خراسان آقا *** ذره خورشید شود نرد تو آسان آقا

آشنایان اگر ای یار تو را نشناسند *** می شناسند تو را چهره شناسان آقا

گر همه عالم و آدم ز رهت برگردند *** تا خدا هست دلت نیست هراسان آقا

قدر لطف تو اگر خلق ندانند بد است *** ای دعاگوی همه نیک سپاسان آقا

حیف اگر رنگ مناجات نگیریم از تو *** که تو دوری کنی از سست حواسان آقا

میزبان داری اشرار ز اخلاق تو نیست *** می نشینی به بَر کهنه لباسان آقا

هر گَه از کرب و بلا دور بمانی یعنی *** کربلای دل ما هست خراسان آقا

تو رضایی و خدا روح رضامندی تو *** می سزد سجده به اسماء خد اوندی تو

دانلود فایلهای صوتی مداحیهای زیبا ذاکر اهلبیت عباس احمدی

دانلود فایلهای صوتی مداحیهای زیبا ذاکر اهلبیت عباس احمدی

 

 

ای دل مددی آمده ام بر در عباس... مقدمه خوانی

باز این دل من گشته پریشان رقیه... روضه

ایوای رقیم ایوای .... سینه زنی ترکی

نسیم کربلات آقا عطره بهشته.... سینه زنی فارسی

جانم رضا جانم رضا... سینه رنی ترکی

درد دل و مناجات... فارسی

کعبه اهل ولا صحن وسرایه رضا... سینه زنی فارسی 

اگه عشقی تویه دنیاست عشقه عباس و حسینه... شور

بیادشهدا کربلای ایران... شور فارسی

مناجات با علی بن موسی الرضا ع... فارسی

شعر خوانی از مهدی زهرا ص... فارسی

یابن الزهرا یا حسین... شور ترکی

دلم ديوانه‌ي روي رضا شد


دلم ديوانه‌ي روي رضا شد
دلم آهوي در كوي رضا شد
دلم پروانه شد دورش بگردد
دريغا سوخت از داغش فدا شد