عشق یعنی عشق ناب فاطمه
عشق یعنی دل سپردن در الست
عشق یعنی ذكر ناموس خدا
عشق یعنی جلوه صبر خدا
عشق بر دلداده فرمان میدهد
عشق باعث شد كه دل سامان گرفت
عشق یعنی انقلاب فاطمه
عشق یعنی عشق ناب فاطمه
سروده : شجاع الدین صفری(صفائی)
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما
خاک این ویرانهها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر میکشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده
سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر
زبان از وصف او لكن، قلم از مدح او عاجز
كه جز حق كس نمى داند بهاى حضرت باقر
نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم
به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر
به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر
كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر
برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل
ز بحر دانش بى منتهاى حضرت باقر
اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا
بهر هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر
شاعر: ژولیده نیشابوری
اشعار زیر از وبلاگ حسن فطرس می باشد.
رباعی و دوبیتی
ساقه
تسلیت صاحب شیعه که غمی دیگر شد
برگ مژگان ملائک ز سرشکش تر شد
بسکه بر ساقهی گل ریخت عدو زهر جفا
پنجمین گل ز گلستان علی پرپر شد
اشعار عروضی
یادگار کربلا
خاک بقیعت دل جلا، ای یادگار کربلا
قدرش فزون تر از طلا، ای یادگار کربلا
شمعی شدی در زندگی، روشن نمودی سوختی
غم ها کشیدی از بلا، ای یادگار کربلا
ای آنکه در کرب و بلا، گفتی به عمه رازها
کن راز زینب برملا، ای یادگار کربلا
ای همصدای کودکان، همبازی بنت الحسین
کی می زنی دل را صلا، ای یادگار کربلا
ای آشنا با تشنگی، ای هم صدای العطش
دل بردی از اهل ولا، ای یادگار کربلا
ای آنکه بین حجره ات، در لحظه های آخرین
ذکرت حسین و کربلا، ای یادگار کربلا
فطرس به شام ماتمت، آخر چه گوید از غمت
چشمش به گریه مبتلا، ای یادگار کربلا
یاد
یاد دارم که کربلا بودم
از غریبی چه ناله ها کردم
جسم جدم میان مقتل بود
با رقیه چه گریه ها کردم
******
یاد دارم که باب بیمارم
خون دل از عدوی کین می خورد
خواست جد من کند یاری
لیک ناگهان زمین می خورد
******
یاد دارم که بزم شرم یزید
خیزران آتشی بر این دل زد
من خودم با دو چشم خود دیدم
عمه سر را به چوب محمل زد
******
یاد دارم که در خرابه ی شام
بر دلم کوه عقده ها مانده
آمدم من مدینه اما وای
عمهی من رقیه جا مانده
ذکر و سرود
یار رقیه(س)
گوهر آل رسولی
به جهان نور دو عینی
پسر کرب و بلائی
نوهی پاک حسینی
باقر علم جهان را تو ملقب باشی
تو به یادآور هر نالهی زینب باشی
دل شیعه نگرانت
زهر کین برده توانت
حضرت باقر(ع) (2)
تو شفای دل زارت
همه جا فکر حسین است
به لبِ غرق به خونت
همه دم ذکر حسین است
نظرت می رسد آن لحظه اسیرت کردند
سمّ اسبان عدو یکسره زیرت کردند
عطش آمد به سراغت
علی اصغر شده داغت
حضرت باقر(ع) (2)
نازنین یارِ رقیه
ای تو غمخوارِ رقیه
تو بگو علت رازِ
چشمای تارِ رقیه
ای که از زهر و عطش ناله زنان می سوزی
از غم شام بلا، گریه کنان می سوزی
دشمن ار دور و برت شد
عمه زینب سپرت شد
حضرت باقر(ع) (2)
شعر «شبهای بقیع »
در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع
چونکه یکجا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول
صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو
جان تمام عالم خاكى فداى تو
اى اختر سپهر ولايت، كه تا ابد
عالم منور است به نور لقاى تو
از شهريار كشور دانش، كه در جهان
نشناخت كس مقام تو را جز خداى تو
اى ريزه خوار سفره علمت جهانيان
خورشييد علم، كرده طلوع از سراى تو
اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت
باشد هزار حاتم طايى گداى تو
پنجم ولى و حجت خلاق عالمى
لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو
در عرصه وجود نهى قبل از آنكه پاى
داده سلام احمد مرسل براى تو
هر كس تورا شناخت، دل از ديگرى بريد
بيگانه گشت با همه كس، آشناى تو
چندين هزار عالم و دانشور فقيه
آمد برون ز مكتب و دانشسراى تو
آن پير سالخورده راهب تو را چو ديد
اسلام پيشه كرده و شد مبتلاى تو
خوان طعام، آور از بهر ميهمان
از حجره تهى يد قدرت نماى تو
يك عمر سوخت قلب تو از كينه هشام
آن دشمن سياه دل بى حياى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گريست
آن دشمن سياه دل بى حياى تو
اى خفته همچو
گنج، به ويرانه بقيع
پر مى زند كبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته اند
آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو
يابن الحسن گشوده نگردد به روى خلق
اين در مگر به پنجه مشكل گشاى تو
فولادى است پير غلام شكسته دل
چشم اميد بسته، به لطف و عطاى تو
"فولادي"
بسر مى پرورانم من هواى حضرت باقر
بدل باشد مرا شوق لقاى حضرت باقر
ز عشقش جان من بر لب رسيده كس نمى داند
كه نبود چاره ساز من سواى حضرت باقر
بگوشم هاتف غيبى سرود اين نكته را ديشب
كه باشد رخش دانش زير پاى حضرت باقر
چنان بگرفته علمش آفاق را يكسر
كه پيچيده در اين عالم صداى حضرت باقر
پيمبر گفت با جابر كه خواهى ديد باقر را
سلام از من رسان آنكه براى حضرت باقر
سوالاتى كه از وى كرده دانشمند نصرانى
جوابش را شنيد از گفته هاى حضرت باقر
مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه
منور شد دل او از ولاى حضرت باقر
شد آسان وضع حمل گرگ وحشى بيابانى
به روى قله ى كوه از دعاى حضرت باقر
بر ستاخيز اگر خواهى نجات از كرمى محشر
برو در سايه ظل هماى حضرت باقر
فرد عاجز بود ز اوصاف بى پايان آن سرور
كميت لفظ لنگ است از ثناى حضرت باقر
جلال و شان و قدر آن امام پاك بازان را
نمى داند كسى غير از خداى حضرت باقر
(رضائى) ايستاده بر در دولتسراى او
چو سائل منتظر بهر عطاى حضرت باقر
"سيد عبدالحسين رضايى"
«آبرو آورده»
من دست خالی آمدم،دستِ من و دامانِ تو
سر تا به پا دَرد و غمم،دردِ من و درمانِ تو
تو هر چه خوبی من بَدَم،بیهوده بر هَر در زَدم
آخر به این در آمدم باشم کنار خوان تو
من از همه در رانده ام،من رانده ای و امانده ام
یا خوانده یا ناخوانده ام اکنون منم مهمانِ تو
پای من از ره خسته شد،بال و پَرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد جُز درگه احسانِ تو
گفتم مَنم در می زَنَم،گفتی به تو سر می زنم
من هم مُکرّر می زنم کو عهد و کو پیمانِ تو؟
سوی تو رو آورده ام ای خُم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام کو لُطفِ بی پایانِ تو
حالِ من گوشه نشین با گوشه ی چشمی ببین
جُز سایه ی پُر مِهرتان جایی ندارم جانِ تو
من خِدمتی ننموده ام دانم بَسی آلوده ام
امّا به عُمری بوده ام چون خار دَر بُستان ِتو
«دست تُهی»
ما را به کسی جُز تو نظر – عیب بود
کُوبیم اگر – در دگر – عیب بود
با دست تهی آمدنم عیبی نیست
با دستِ تُهی روم اگر – عیب بود
شاعر:علی انسانی
محمدعلی مجاهد "پروانه"
***
می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
می کند انگار خورشيدی ظهور از قتلگاه
بال دربال کبوترها ، کدامين سينه سرخ
می کند پرواز تا آفاق نور از قتلگاه
باز عيسی می رود تا سير خورشيدی کند
يا کليم آورده خورشيدی به طور قتلگاه
برگ ريزان است و پاييزان درين طوفان رنگ
کاروانی می کند گويا عبور از قتلگاه
می رود اين کاروان بی آنکه همراهی کند
دود اسپند ازخيام ، عطر بخور از قتلگاه
ساربان ! خورشيد را با نی سواری ها چکار
راه دوری نيست تا کنج تنور از قتلگاه
آب اينجا بر سر و بر سينه می کوبد که حيف
می برم با خود فقط چشمی نمور از قتلگاه
شعر ما هم چون دل ما کربلايی می شود
گر بگيرد زخمی اين زخمه شور از قتلگاه
درک سرخ ما ز عاشورا تو را کم داشته است
لحظه ای سر برکن ای عشق غيور از قتلگاه
شاعر: استاد حاج علی انسانی
در رزمگاه عشق ، نه فرق پسر شكست
دشمن ، درست ، شيشه ی عمر پدر شكست
پشتی ، كه جز مقابل يكتا ، دو تا نشد
پشت حسين بود و ز داغ پسر شكست
تا شد سپر به تيغ ، سر شبه مصطفی (ص)
سر شد دو تا و رونق شق القمر شكست
شد با سر شكسته ز زين سرنگون ولی
با آن شكست داد به بيدادگر شكست
سرسبز شد به اشك نهالم ، وليك تيغ
تا اين نهال خواست برآرد ثمر ، شكست
مادر در انتظار ، و زين بی خبر كه تيغ
از تو سر و ازو دل و از من كمر شكست
آن دست بشكند كه سرت را شكست و يافت
پای اميد مادر خونين جگر شكست
صياد دون به داغ تو او را ز پا فكند
زان دل شكسته ، از چه دگر بال و پر شكست
با اشك چشم ريخته شد طرح اين رثاء
زان اين سروده قيمت در و گهر شكست
شاعر: استاد غلامرضا سازگار"میثم"
ماهم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره
ای اشک ها بریزید بر دیده چون ستاره
جز من که همچو خورشید افروختم در این شب
کی پاره پاره دیده اندام ماه پاره
ماهم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک
با تیغ زخم میزد بر زخم او دوباره
در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من
جز اشک نیست مرحم جز آه نیست چاره
خندید قاتل تو بر اشک دیده من
با آنکه خون بر آمد از قلب سنگ خاره
وقتی لبت مکیدم آه از جگر کشیدم
جای نفس برون ریخت از سینه ام شراره
ای جان رفته از دست بگشا دو دیده از هم
جانی بده به بابا حتی به یک اشاره
دشمن چنین پسندد استاده و بخندد
فرزند دیده بندد بابا کند نظاره
چون ماه نو خمیدم با چشم خویش دیدم
خورشید غرقه خون را در یک فلک ستاره
دردا که پیش رویم در باغ آرزویم
افتاد برگ یاسم با زخم بی شماره
جسم عزیز جانم چون دامن زره شد
از زخم هر پیاده از تیغ هر سواره
افتاده جسم صد چاک جان حسین بر خاک
"میثم" بر آن پیکر خون گریه کن هماره
شاعر آستان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
جناب آقای هادی جانفزا
***
مصائب حضرت علی اصغر علیه السلام
در داغ تو كوه از كمر میشكند
محمل نشكست بلكه سر میشكند
تو از دل من چه انتظاری داری؟
وقتی كه نماز در سفر میشكند
***
بگو كه یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانی گهواره روی خاك بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت
كه شاید آخر سیر تكامل حلقات
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یكی به جای عمویت كه از تو تشنهتر است
یكی به جای رباب و یكی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزهها و بگیر
برای عمه كمی سایه در ازای خودت
و بعد ، همسفر كاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش میبینی
كه تازه آخر عرش است ، ابتدای خودت
سه روزِ بعد ، در افلاك دفن خواهیشد
كنار قلب پدر ، خاك كربلای خودت
پیرغلام آستان حضرت اباعیدالله الحسین علیه السلام
جناب آقای حاج علی انسانی
*****
روز عاشورا حسن (ع) را نور عین
در حضور زاده زهرا (س) ، حسین (ع)
با ادب خم شد به صد جوش و خروش
بوسه زد بر دست پیر میفروش
چون صدف لعل لبش را باز کرد
با عمو سوز دلش را ساز کرد
گفت ای آئینه دار شهر نور
شهد ، جانم ده تو از جام بلور
زان می نابی که اکبر نوش کرد
با نبی (ص) همراه و هم آغوش کرد
تشنه ام من بهر دیدار حبیب
جرعه ای زان می مرا هم کن نصیب
بر یتیمان دلنوازی لازم است
بهر قاسم سرفرازی لازم است
نامه از سوی پدر آورده ام
سر خط ایثار سر آورده ام
مادرم بر من کفن پوشیده است
شهد صهبای حسن (ع) نوشیده است
دوست دارم در رهت فانی شوم
در منای قرب قربانی شوم
دوست دارم زیر سم اسب ها
پیکرم گردد عمو جان توتیا
چون جهاد من جهاد اکبر است
مرگ بهرم از عسل شیرین تر است
دوست دارم خویش تن را حر کنم
جای خالی پدر را پر کنم
گر ببرند بند از بندم عمو
من به مرگ خویش می خندم عمو
من به خون از حق حمایت می کنم
جان به قربان ولایت می کنم
مست مستم کن که شیدایی کنم
با عدو جنگ تماشایی کنم
در رکاب تو اگر گردم شهید
نزد زهرا رو سپیدم رو سپید
شاعر: استاد علی انسانی
پدر ! خواهی بينی وفای دختر خود را
نگه کن زير پای خويش و بالا کن سرخود را
نهان از چشم طفلان آمدم تا بر تو ره گيرم
که گيری در بر خود بار ديگر دختر خو را
نرفتی تا به پشت ابر سنگ و خنجر و پيکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
اگر نازی کند دختر خريدارش پدر باشد
بزرگی کن ببوس اين دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدايم نيست
برو در نهر علقم کن خبر آب آور خود را
ز دورا دور می ديدم گلويت عمه می بوسد
مگر آماده کردی بهر خنجر ، حنجر خود را
چرا پاشيده شد از هم سپاهت خسروا ، گويي
در اين وادی زکف دادی امير لشگر خود را
به دنبال مسافر آب مي ريزند ، معذورم
کنون ريزم به پايت اشک چشمان تر خود را
کنار مهد اصغر رفتم و ديدم که اصغر نيست
چرا بردی نياوردی ، چه کردی اصغر خود را ؟
......
ای کاش اشک ديده من بسترم نبود
چون شمع سينه سوخته خاکسترم نبود
بود اول مصيبت من حسرت فراق
دردا که داغ هجر غم آخرم نبود
وقتي شکست سنگ حوادث دل مرا
ديگر غم شکستن بال و پرم نبود
ای ماه نو ، به کلبه احزان خوش آمدی
بی مهر تو فروغ به چشم ترم نبود
خون جگر به خوان پذيرايی من است
شرمنده ام که سفره رنگين ترم نبود
چون غنچه ای که طاقت پرپر شدن نداشت
در کودکی ، يتيم شدن باورم نبود
دانی چه شد که ياس تو رنگ بنفشه يافت
تاب تحمل اين همه در پيکرم نبود
تا زنده ام به جان تو مديون زينبم
جز او کسی پناه من و خواهرم نبود
شام سياه و دشت بلا و دل غريب
از ترس مرده بودم اگر مادرم نبود
.....
شاعر: استاد حبیب الله چایچیان "حسان"
دشمنان نقشه کشیدند و تفکر کردند
تا مرا در بدر و غرق تأثر کردند
کی گذارم که شود نقشه آنان عملی
گرچه بسیار درین باره تدبر کردند
میکنم زیر و زبر دولت پوشالیشان
تا که بر عکس شود آنچه تصور کردند
من سفیرم که فرستاده مرا ثار الله
از ره جهل به من فخر و تکبر کردند
گفته ما ، همه احکام خدا بود و رسول
حرق حق را نشنیدند و تمسخر کردند
میهمان را که به زنجیر گران میبندد؟
شامیان خوب پذیرائی در خور کردند
چونکه غربت زده و خاک نشینم دیدند
با زر و زیور شان ناز و تفاخر کردند
پیش چشم من غارت زده ، همسالانم
زینت گوش خود آویزه ای از دُر کردند
آستین کرده ام از شرم حجاب رویم
پیش آنانکه به سر معجر و چادر کردند
دست در دست پدر ، گشته تماشاگر من
چشمم از غصه پر از اشک تحسر کردند
لحظه ای داغ عزیزان نرود از یادم
خوب از غصه دل کوچک من پر کردند
همه آسوده بخفتند به کاشانه خویش
بستر از خاکم و بالین من آجر کردند
ای خوش آنانکه "حسان" یار عدالت گشتند
یا به اهل ستم اظهار تنفر کردند
نامی که در شمار شهيدان کربلا
بعد ازحسين آمده ، نام رقيه است
بعد از قيام سرخ حسينی به کربلا
بر حق ترين قيام ، قيام رقيه است
جانسوز و کفر سوز ، روانسوز و ظلم سوز
در گوشه خرابه کلام رقيه است
چون او کسی به عهد محبت وفا نکرد
اين سکه تا به حشر به نام رقيه است
با دستهای کوچک خود بيخ ظلم کند
عالی ترين مرام ، مرام رقيه است
يک جمله گفت و کاخ ستم را به باد داد
خونين ترين پيام ، پيام رقيه است
آن قصه يی که خاطره انگيز کربلاست
افسانه خرابه شام رقيه است
"هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
عشق حسين رمز دوام رقيه است
او هر چه داشت در طبق عشق او نهاد
حق ، محو و مات سنگ تمام رقيه است
در مکتب محبت و جانبازی وخلوص
والاترين مقام ، مقام رقيه است
لطفش به سينه احدی دست رد نزد
عالم رهين رحمت عام رقيه است
هرکس دلی به دست حبيبی سپرده است
"پروانه" هم غلام غلام رقيه است

استاد غلامرضا سازگار (میثم)
*****
دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود
گوشه ویرانه جای بلبل زهرا (س) نبود
جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی
هیچ کس در گوشه ویران به یاد ما نبود
دخترم روزیکه من در خیمه بوسیدم تو را
ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود
جان بابا هر کجا نام تو را بردم به لب
پاسخم جز کعب نی ، جز سیلی اعدا نبود
دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب (س) چه گفت
عمه آیا در کنارت بود بابا ، یا نبود
جان بابا هم مرا هم عمه ام را میزدند
ذرهای رحم و مروت در دل آنها نبود
دخترم وقتی عدو میزد تو را برگو مگر
حضرت سجاد زینالعابدین (ع) آنجا نبود
جان بابا بود اما دستهایش بسته بود
کس به جز زنجیر خونین یار آن مولا نبود
دخترم آن شب که درصحرا فتادی از نفس
مادرم زهرا (س) مگر با تو در آن صحرا نبود
جان بابا من دویدم زجر هم میزد مرا
آن ستمگر شرمش از پیغمبر (ص) و زهرا (س) نبود
دخترم من از فراز نی نگاهم با تو بود
تو چرا چشمت به نوک نیزه اعدا نبود
جان بابا ابر سیلی دیدهام را بسته بود
ورنه از تو لحظهای غافل دلم بابا نبود
دخترم شورها بر شعر میثم دادهایم
ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود
جان بابا دست آن افتاده را خواهم گرفت
ز آن که او جز ذاکر و مرثیه خوان ما نبود

پیرغلام آستان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
استاد حاج مرتضی طاهری

برای شنیدن نوای ایشان اینجا را انتخاب کنید


پیرغلام آستان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
جناب آقای حاج حسین سازور

هیأت ثابت : هیأت موج الحسین علیه السلام
نشانی : تهران ، خیابان هفدهم شهریور ، حد فاصل بلوار قیام و میدان خراسان

برای شنیدن نوای اشان اینجا را انتخاب کنید

پیرغلام آستان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
جناب آقای حاج محمد رضا طاهری

هیأت ثابت : هیأت مکتب الزهرا سلام الله علیها
نشانی : خیابان ۱۷ شهریور ، نرسیده به میدان خراسان ، حسینیه پیروان حضرت مهدی (عج)

برای شنیدن نوای ایشان اینجا را انتخاب کنید


پیرغلام آستان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
فرزند و برادر شهیدان انقلاب اسلامی
جناب آقای حاج محمود کریمی

هیأت ثابت : هیأت رایة العباس علیه السلام
نشانی : تهران : چیذر ، جوار بارگاه امامزاده علی اکبر علیه السلام

برای شنیدن نوای ایشان اینجا را انتخاب کنید


پیرغلام آستان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
جناب آقای حاج سعید حدادیان

هیأت ثابت : هیأت محبان فاطمه زهرا سلام الله علیها
نشانی : تهران ، خیابان آزادی ، تقاطع بزرگراه یادگار امام
حسینیه امام حسن مجتبی علیه السلام

برای شنیدن نوای اشان اینجا را انتخاب کنید

پیرغلام آستان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
استاد حاج ولی الله کلامی
از شاعران و ذاکران صاحب نام زنجانی
***
برای شنیدن نوای ایشان اینجا را انتخاب کنید