یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی

امام سجاد(ع)-شهادت

 

یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی

از صبح زود تا به سحر گریه می کنی

یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد

داری برای چند نفر گریه می کنی؟

وقتی که چشم هات می افتد به معجری

حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی

این طفل را به جان خودت آب داده اند

دیگر چرا میان گذر گریه می کنی

از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند

داری به قتل صبر پدر گریه میکنی

چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده

یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی!

با دیدن اسیر کجا می رود دلت

با دیدن فقیر کجا می رود دلت

امام سجاد(ع)-مصائب



بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد

پیکر سوخته ی کرب و بلا سهم تو شد

بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست

ناگهان داغ دل آینه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست

رضا اسماعیلی

بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، خون جوش زد از چشمانت

خطبه ی اشک، برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه در هروله ی آتش و خون

در شب خوف و خطر خطبه ی «لا» سهم تو شد

بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم

خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد

خیمه ی نور تو در فتنه ی شب سوخت ولی

کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، اِی زینت سجاده ی عشق

از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای کاش که می مردم من

مصلحت نیست بگویم، که چه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه ی سرخ، حقیقت گل کرد

کربلا در تو درخشید، خدا سهم تو شد

مام سجاد(ع)-مدح و مرثیه

ا

 

در تشنگی سراب به دردی نمی خورد

تنها خیال آب به دردی نمی خورد

حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری

این جام بی شراب به دردی نمی خورد

باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد

در سایه آفتاب به دردی نمی خورد

از این به بعد معطل این دل نمی شوم

این خانه ی خراب به دردی نمی خورد

از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است

عکس بدون قاب به دردی نمی خورد

جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر

چشمه بدون آب به دردی نمی خورد

چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند

گریه مرا کنار تو با آبرو کند

ما را به جز هوای شما پر نمی دهند

ما را به جز برای شما سر نمی دهند

بال وَبال مانع اوج است پس اگر

بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند

گاهی کنار دلبریت جبر لازم است

دل را به اختیار به دلبر نمی دهند

جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته

معراج را به غیر پیمبر نمی دهند

آن جا که میل یار اسیری دلبرست

در بند می روند ولی سر نمی دهند

ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای

 جز خاندان فاطمه(س) دختر نمی دهند

تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم

با غیر آل فاطمه(س) وصلت نمیکنیم

حضرت زینب(س)

-مصائب

 

کسی محبت خود یا که بر ملا نکند

و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند

تمام شهر ز احوال من خبر دارند

قرار نیست دلی بشکند صدا نکند

به زنده ماندن شمع و عروج پروانه

که آشنای کسی ترک آشنا نکند

فراق، بعد تو با هیچ عاشقی دیگر

چنان که با دل من کرده است تا نکند

به روی شانهٴ هر کس جنازه‌ای بردند

نشد که خواهر تو یاد بوریا نکند

قسم به دست امامت که خواهرت آن شب

محال بود برای تو جان فدا نکند

تو زنده بودی و من هر چقدر جان دادم

نشد که راس تو را از بدن جدا نکند

به زیر تابش خورشید بستری دارم

چگونه یار به محبوب اقتدا نکند

به پشت گرمی پیراهن تو می‌میرم

کسی ز سینه‌ام این هدیه را جدا نکند

حضرت زینب(س)

 

روشن گر است نالهٔ پشت شرارها

چون آفتاب در همه ی روزگارها

روشن تر است از همهٔ روزها شبش

شب دیدنی ست جلوهٔ شب زنده دارها

خاك رهش بلند که شد "تربت"ش کنید

فرقی نمی کنند تراب نگارها

این است معجزش که دمی معجزه نکرد

از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها

این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند

که بارها بلند شود زیر بارها

یک ذره  از تلألؤ خورشید کم نشد

ذره کجا و جلوه پروردگارها

این دشت با  ارادهٔ زینب اداره شد

در دست جبر اوست همه اختیارها

زینب سواره است، اگرچه پیاده است

این ها پیاده اند، همین ها، سوارها

وا کرده است فکر کنم بال خویش را

بیهوده نیست این همه گرد و غبارها

آهش تمام لشگریان را مچاله کرد

از او گرفته اند نسب ذوالفقارها

گیسو اگر شتاب کند گیر می کند

یعنی به نفع نیست همیشه فرارها

امام حسین(ع)



بوسه از خال لبت ای یار چیز دیگری است

غمزه ی چشم تو ای دلدار چیز دیگری است

ای تو لیلای همه عشاق، ای معشوق ما

این سر مجنون به روی دار چیز دیگری است

دل برایت خانه ی غم هاست ای جانا ولی

از غم تو گریه ی بسیار چیز دیگری است

داستان کربلا مشهور بین مردم است

قصه رأس و تنور نار، چیز دیگری است

گرچه سرها روی نی ها خفته بودند ای شهید

دیده ات بر روی نی بیدار، چیز دیگری است

گرچه راه شام و کوفه پر مصیبت بود لیک

آن تن تب کرده و بیمار چیز دیگری است

بین راه کربلا تا کوفه غم بسیار لیک

سیلی و کعب و سنان در کار، چیز دیگری است

چشم ها بسیار شد گریان ز غم هایت عزیز

چشم زینب از غمت پر بار ، چیز دیگری است

بر سر و موی و تن و معجر ببین ای سر به نی

حمله های پنجه ی کفتار، چیز دیگری است

بر دل غم دیده ی این عاشقان ای عشق من

خنده های این سگان هار، چیز دیگری است

این همه نامه ز کوفه آمده بهر شما

این تنت غرق به خون بی یار، چیز دیگری است

رأس تو ببریدن و رگ های تو خونی ز ظلم

خون دل جاری ز چشم تار چیز دیگری است

از غم زینب چرا در چشم دشمن نیست اشک

گریه ی حیوان صحرا، مار چیز دیگری است!!!

کودکی از کاروان گم شد ولی آقای من

پای این کودک به روی خار، چیز دیگری است

این همه غم یک طرف این جمله ی من یک طرف

آل زهرا برده ی بازار، چیز دیگری است

مصراع آخر ببین آتش به دل ها می کشد

نان گرفتن ها ز روی عار، چیز دیگری است

ابوالفتحی

زبان حال حضرت زینب(س)

زبان حال حضرت زینب(س) به حضرت رباب(س)


دارد به سوی تو نظر چشمان مردت

اشک از نگاهت پاک كن با دست سردت

بی شک كه دشمن شاد می گردیم با این

ابروی درهم رفته و رخسار زردت

خود را برای بعد از این آماده تر كن

چون تا كنون بوده سر آغاز نبردت

الحمد لله، ذكر لب های تو باشد

وقتی كه می بینی سر نی، راس مردت

راضی اگر باشی به تصمیم خداوند

روز قیامت، حق اگر راضی نكردت!!!

با این همه، با خود كمی معجر بیاور

بی شک كه آن ها می خورد جایی به دردت

با صبر بعد از ذبح طفل شیر خوارت

كی می رسد چون هاجری، محشر به گردت؟

امام حسین(ع)-اسرا در کوفه

امام حسین(ع)-اسرا در کوفه


تا می دهم به ساحت قدسیتان درود

از کوهسار نیزه روان می کنی دو رود

با این هزار و نهصد و پنجاه آیه درد

من می شوم پیمبرت ای مصحف کبود

من را نگاه می کنی از روی نی چه دیر

می بندی از نگاه من آن چشم را چه زود

موی رهای خویش چرا جمع کرده ای؟

خاکستر است روی لبت یا غبار دود

دیشب به خانه ی چه کسی روضه رفته ای؟

این بوی نان ز روضه ی ماهانه ی که بود؟

سرهای قدسیان همه بر طاق عرش خورد

وقتی قیام نیزه تان رفت در سجود

حک شد به چوب محمل من مهر داغ تو

سر بسته ماند نامه در این بزم پُر شهود

امام حسین(ع)-کوفه و شام

امام حسین(ع)-کوفه و شام


اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند

بی حرمتی به آینه را باب می كنند

در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را

با مشك های آب خنك، آب می كنند

لب های خشك نیزه ی خود را حرامیان

از خون سرخ توست كه سیراب می كنند

عكس سر بریده ی عباس را به نی

در چشم های اهل حرم قاب می كنند

با نوحه ی رباب و تكان دادن سنان

شش ماهه ی تو را سر نی خواب می كنند

این آسمان شب زده را ای هلال عشق

هفده ستاره گرد تو جذاب می كنند

هفده ستاره معتكف چشم هایتان

سجده به سمت قبله ی مهتاب می كنند

هفده ستاره با كلماتی ز جنس اشك

تفسیر سرخ سوره ی احزاب می كنند

مام زمان(عج)

امام زمان(عج)-مناجاتی


آزاد نبودیم كه پرواز بدانیم

عمری است كه در بند اصول خودمانیم

در شهر كسی نیست دعا گوی تو باشد

حرف دلمان نیست بیا بنده ی نانیم

چشمان كسوفی است كه بدگوی ظهور است

با عینك دودی است كه در حدس و گمانیم

این حرف خودم نیست ببخشید شنیدم:

این عصر جدید است و ما مرد زمانیم

یعنی كه اگر سود نباشد به ظهورت

از ما تو نرنجی كه نباشیم و نمانیم!!

ای كاش بیائی كه در این عصر پر از گرد

با بركت دستان تو خانه بتكانیم

...یادت نرود مرگ اگر زودتر آمد

ما زیر لحد منتظر صوت اذانیم

××× 

  شاعر گرامی آقای امینی

مجلس یزید

اسرا در شام- مجلس یزید


بر تخت غرور اگر نشستی

بالله قسم! ای یزید پستی

چوبی که به دست توست گوید

دندان حسین را شکستی؟

زهرا نگهش بود به دستت

دستت شکند بدار دستی

چوب تو و بوسه‌ گاه احمد

باید بزنی بزن! که مستی

 هم نخل امید ما بُریدی

 هم رشتۀ جان ما گسستی   

با این همه شعر کفر آمیز

معلوم شده که مِی ‌پرستی

 تو قاتل کل انبیایی

 بشنو که بگویمت که هستی

ای سر، نگهت به زینب افتاد

چون شد که دو چشم خویش بستی؟

 هر چند سرت میان تشت است

در تشت نه! در دلم نشستی

با سوز درون بسوز "میثم"

مرثی ه‌سرای این سر استی

امام زمان(ع)-مناجات 


 درد دلم دوا شود به لطف صاحب الزمان

 گره ز کار وا شود به لطف صاحب الزمان

 اگر ملول و خسته ام اگر که دل شکسته ام

 دلم ز غم رها شود به لطف صاحب الزمان

 خدا به یمن او به ما روزی خود عطا کند

 دفع بلا ز ما شود به لطف صاحب الزمان

 اوست معز الاولیاء رمز اجابت دعا

 اجابت دعا شود به لطف صاحب الزمان

 اگر به من نظر کند شام غمم سحر کند

 حاجت دل روا شود به لطف صاحب الزمان

 ذره اگر که آفتاب شود به لطف بوتراب

 خاک چو کیمیا شود به لطف صاحب الزمان

 هر که شود به شور و شین، سینه زن غم حسین

 زائر کربلا شود به لطف صاحب الزمان

×××

  شاعر گرامی آقای شجاع  

صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است

صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است


احترام عشق هم از احترام زینب است


شهر بی میخانه و ساقی نباشد شهر عشق


نشئگان عشق را مستی زجام زینب است


فرش را تا عرش پیمودن نه کار هر کسی است


این مسافت هر چه باشد زیر گام زینب است


کیست زینب علم اول علم آخر پیش اوست


متن عاشورا مدون با پیام زینب است


کیست زینب در صواب شاهدان حق شریک


ثبت در اسناد عاشورا سهام زینب است


عشق یعنی سز فرازی سر شکستن پیش یار


شیوه از سر گذشتن در مرام زینب است


دستهایش بسته سر بشکسته مغرد چو شیر


وحشت حکام جور از انتقام زینب است


بغض زینب در گلو یعنی مهیب انفجار


انفجار نسلها با اهتمام زینب است


می زند فریاد فریادی که حیدر گونه است


ازدحام اهل کوفه از کلام زینب است


داوری بنگر که در بیدادگاه شهر شام


با حسین همدست گشتن اتهام زینب است


مشت را کرده گره با هیبت و احساس گفت


این حسین فرماده عالم امام زینب است


گرچه جایز نیست از بهر زنان امر جهاد


چادرو پوشش نمادی از قیام زینب است


افتخار سید خوش زاد می دانی ز چیست


افتخار او همین بس که غلام زینب است


گرچه بین بانوان زهرا مقام اول است


بعد زهرا رتبه برتر مقام زینب است



 



 


آنکه بد گوهر دریای حیا زینب بود


در حیا نایبة خیر نساء زینب بود


آنکه دانشگده سینه زهرا پیمود


گشت علامه شد انگشت نما زینب بود


دختری که بجهان زین ابش نام آمد


دختر شاه عرب شیر خدا زینب بود


تالی حضرت صدیقه و اخت الحسنین


سینه¬اش آینة صدق و صفا زینب بود


آنکه پیمود ره مهر و وفا شد نامی


زیب دیباچه دیوان وفا زینب بود


آنکه مبهوت زصبرش شده ایوب صبور


معدن صبر به صحرای بلا زینب بود


آنکه بعد از شه لب تشنه بهنگام بلا


قد علم کرد بمیدان وفا زینب بود


آنکه در جای حسینش ز وفاداری شد


ملجأ و دادرس آل عبا زینب بود


آنکه با شرکت اطفال یتیمان حسین


بست در قتلگه اش عقد عزا زینب بود


آنکه افراشت پس از قتل حسین رایت دین


کرد در کرب و بلا شقه گشا زینب بود


آنکه با شوق بیاری برادر برخاست


پیروی کرد از او پای بپا زینب بود


آنکه همدست حسین گشته و بر خلق رساند


صورت و معنی قرآن خدا زینب بود


آنکه بر اهل جهان موی به مو کرد اعلان


اصل منظور شه کرب و بلا زینب بود


آنکه در حال اسیریش به نهضت پرداخت


شت خاتون ظفر با اسرا زینب بود


هرکجا بر سر نی رفت سر پاک حسین


بروی ناقة عریان ز قفات زینب بود


آنکه نشکست وقارش باسارت اما


با سکینت به شکست اهل جفا زینب بود


آنکه در ناقه عریان بدیار کوفه


حق را کرد ز ناحق جدا زینب بود


آنکه با منطق شیرین و بگفتار فصیح


محشری کرد در آن شهر بپا زینب بود


آنکه از کثرت احساس به محمل زده سر


گیسویش کرد مخصب به دما زینب بود


آنکه در بارگه زادة مرجانة پست


تنگ کرد عرصه بر آن شوم و ذغا زینب بود


آنکه در مجلس شامات به میر شامات


گفت با طعنه که ابن الطلقا زینب بود


آنکه بی باک و دلیرانه به ارکان یزید


لرزه افکند در آن دار جفا زینب بود


آنکه نام امویها به فضاحت ها برد


کرد رسوازده ، با بانگ رسا زینب بود


آنکه وارونه شد از همت او تخت یزید


کند آن سلطنت از بیخ و بنا زینب بود


ثائبا آنکه بویرانة شام اندر شام


نصب یا نام حسین کرد لوا زینب بود



 


 


خودم دیدم که صحرا لاله گون بود


زمین از خون یاران غرقه خون بود


خودم دیدم فضاى آسمانها


پر از انا الیه راجعون بود


خودم دیدم که نور چشم زهرا


جراحات تنش از حد فزون بود


خودم دیدم که بر هر برگ لاله


نوشته این سخن با خط خون بود


گلى گم کرده ام میجویم او را،


 به هر گل میرسم میبویم او را


خودم دیدم گلوى اصغرش را


خودم در بر کشیدم اکبرش را


اگر چه از کنار نهر علقم


زگریه منع کردم خواهرم را


خودم دیدم که زهرا ناله میکرد


خودم دیدم سرشک مادرم را


مکن منعم اگر با اینهمه داغ


زنم بر چوبه محمل سرم را


گلى گم کرده ام میجویم او را


، به هر گل میرسم میبویم او را


خودم دیدم که دلها مرده بودند


خودم دیدم همه افسرده بودند


خودم دیدم کبوترهاى معصوم


همه در زیر پر، سر برده بودند


خودم دیدم که گلهاى نبوت


زبى ابى همه پژمرده بودند


همان جایى که فرزندان زهرا


بجرم عشق سیلى خورده بودند


گلى گم کرده ام میجویم او را


، به هر گل میرسم میبویم او را


گل من یک نشان در بدن داشت


، یکى پیراهن کهنه به تن داشت


 


 تا خیمه زد به ساحل خطبه کلام تو


خوابید موج های خروشان به نام تو


از کوفه تا به شام فقط سنگ می زدند


مدفون کنند تا همه جا سیر گام تو


جز با عنایت تو به چوب کجاوه ات


دست که می رسید به بالای بام تو


خطبه مخوان به مرم از سنگ پست تر


اینجا نمی دهند جواب سلام تو


ما را سوار ناقه غمگین خویش کن


شاید شویم زائر زلف امام تو


 


دارد از روز ازل دیده بینا زینب


عشق را کرده به نه کنگره معنا زینب


اولین صابره ارض و سما باشدو بس


علم پیغمبری آموخت ز طاها زینب


بود او عالمه مکتب فرهنگ علی


پرورش یافته در دامن زهرا زینب


همچنان کمه به نبی ام ابیها زهراست


با شد از بهر علی ام ابیها زینب


گشت قربانی کعبه به منای شهدا


هستی اش را به خدا می کند اهدا زینب


در اسارت سخن از غیرت و آزادی گفت


اه و زاری نکند در بر اعدا زینب

دختری کوچک علمدار سپاه زینب است

عشق اگر عشق است سرگردان راه زینب است

ناز و مهر مهرورزان از نگاه زینب است

زن نگو مردان عالم مانده در مردانگیش

تابش خورشید غیرت از پگاه زینب است

یک زن و این قدر قدر و منزلت نزد خدا

برترین سوگند مهدی هم به جاه زینب است

گاه و بی گاه از دو چشمم اشک می بارد بر او

این بِلا تکلیفی چشم از نگاه زینب است

های هایش هو هوی باد است در گیسوی بید

شیون باد خزان از آه آه زینب است

حق به عشق او حجاب کعبه را انداخته

رنگ رخت کعبه از رخت سیاه زینب است

یک طرف خورشید امید است به روی نیزه ها

در کنار نیزه ی خورشید ماه زینب است

اشک و آه و ناله ی ایتام سربازان او

دختری کوچک علمدار سپاه زینب است

حاج محمود کریمی

فایل صوتی اعلان عزا ماه محرم 90



کربلایی عباس احمدی واحد ...(ای اشک چشم مومن)

کربلایی عباس احمدی واحد... (با یادلب خشک تو ای شاه شهیدان)

کربلایی عباس احمدی واحد ...(خیمه لرده نگران واردی علمداریم اویان)

کربلایی عباس احمدی شور ... (همه عالم یه طرف)

کربلایی عباس احمدی شور... ( هوایه عشقت )

مناجات با حضرت صاحب الزمان علیه السلام

چه غم اگر که نگاه تو جوابم کرد *** نگاه مادرت انگار حسابم کرد

نگاه مادر تو بود و آمین رسول *** خدا برای رضای تو مستجابم کرد

بگو بهشت که بر ما قلم کشد، زهرا *** برای خاک حسینیه انتخابم کرد

مرا نوشت کبوتر کربلایم برد *** مرا نوشته گریان، خودش پر آبم کرد

نفس بده که بسوزم من از نفسهایت *** که سنگ بودم و نام حسین آبم کرد

حسین کشت تو را بس که می کنی گریه *** تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد

غبار بودم و شش گوشه عقیقم کرد *** گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد

دلم قرار ندارد گمان کنم حالا *** که آه تو پُرِ دلشوره ربابم کرد

امام زمان

الا ای امام زمان که درد قافله داری ***بمیرم اینکه به گوشَت صدای هلهله داری

به سینه درد اسیران، به دل فراق شهیدان ***هنوز خار مغیلان به پای آبله داری

هنوز ماتم عظما، هنوز گریه زهرا *** هنوزناله زینب، هنوز قُلقُله داری

هماره مرثیه داری همیشه ناحیه داری *** دلی چو آیینه آن شهید بسمه له داری

تمام سلسله ها را به دست و پای تو بینم *** و بی خیال از اینکه چقدر سلسله داری

امام عصر کجایی، تو کی ز پرده در آیی ***شنیده ام که تو از ما هنوز فاصله داری

تویی که یک یک ما را ز روی نام و نشانی ***دعا کنی به سحرها، عجیب حوصله داری

بسوز فتنه گران را، نبخش منحرفان را ***شنیده ام که ز بعضی هزارها گِله داری

قسم به پیر جماران، قسم به یار خراسان ***بیا که سیصد و سیزده امیر یکدله داری

قسم به نام شهیدان به احترام شهیدان *** بیاکه تو شهدایی برای قافله داری

عزیز قلب پیمبر، ضیاء دیده حیدر ***بیا کهنعره تکبیرِ همچو زلزله داری

مدینه منتظر تو، شیعه در به در تو *** به زخم سینه گمانم ز گریه وِلوِله داری

قسم به نام حسینت، به انتقام حسینت *** بیا که کرب و بلا را هزار مرحله داری

گاهی همه به دور پسر جمع می‌شوند

تا تو دردم می‌دهی آن را دوا حس می‌كنم
عافیت را در میان هر بلا حس می‌كنم
بهترین اوقات عمرم در میان روضه‌هاست
خویش را در خانه‌ی خیرالنسا حس می‌كنم
بهتر از ماه مبارك در محرم تائبم
حال استغفار را در روضه‌ها حس می‌كنم
این زمان با آن مكان تأثیرشان عین هم است
در محرم خویش را در كربلا حس می‌كنم
سینه‌چاك سینه‌ی عریان یار زینبم
می‌زنم بر سینه چون این درد را حس می‌كنم
بین توحید و تجلی نسبت عینیت است
پس خودم را پیش تو پیش خدا حس می‌كنم
تو همان روضه شدی و من همان گریه شدم
تو مرا حس می‌كنی و من تو را حس می‌كنم
قیمت پایین پایت مثل بالای سر است
عرش بالا را همین پایین پا حس می‌كنم



گاهی همه به دور پسر جمع می‌شوند
گاهی همه به دور پدر جمع می‌شوند
این‌ها كه دست و پای علی را گرفته‌اند
هشتاد و چار فاطمه سرجمع می‌شوند
وقتی میان خیمه نشسته، نشسته‌اند
وقتی كه می‌رود، دم در جمع می‌شوند
دارند این طرف چه‌قدر می‌شوند كم
دارند آن طرف چه‌قدر جمع می‌شوند
وای از علی عقابش اگر اشتباه رفت
وای از حسین دورش اگر جمع می‌شوند

موج خروشان


تصویری از ظهر عطش بر روی دریا می کشم

هفتادو دو لاله زغم بر بوم صحرا می کشم

لبهای خشک وتشنه را امشب کنار علقمه

سیراب تر از دشت خون همرنگ گلها می کشم

با دست مرثیه میان این همه نا محرمان

یک زن شبیه مادرش ام ابیها می کشم

داغ برادر دیده را در شام تار بی کسی

با های های گریه ام تنهای تنها می کشم

شام غریبان است ومن بهر یتیمان حسین(ﻉ)

ویرانه های شام را در سوز ونجوا می کشم

امشب چه رعدی می زند در آسمان کربلا

من کربلا تا کربلا اشک خدا را می کشم

موج خروشان می وزد از ساحل چشمان من

این موج ها را صف به صف دارم به دریا می کشم
سیما خشنو




عشق زند سکه به نام حسین

عشق زند سکه به نام حسین

عقل بود محو قیام حسین

او شجر بارور مصطفی است

لاله باغ علی مرتضی است

رهبر دین اسوه آزادی است

دوستی اش لطف خدادادی است

ای گهر مخزن علم خدا

وی به کفت مشعل راه هدی

گر تو نبودی اثر از دین نبود

مکتب ارزنده آیین نبود

گفت نبی فاتح بدر و حنین

حسین و منی و انا من حسین

گفت پیمبر که منم از حسین

زآن که حسین است مرا نور عین

دین من از خون خود احیا کند

خائن دین را همه رسوا کند

برد ملک از بر گهواره ات

سوی فلک در پی نظّاره ات

خیل ملک محو جمالت شدند

اهل سما غرق وصالت شدند

مظهر حق زینت دوش رسول

پرورشت داد به دامان بتول

ای شده راضی به قضای خدا

هستی تو گشت فدای خدا

آنچه تو خواهی ز برای همه

حق دهدت ای پسر فاطمه

خواه از او ای یم فضل و عطا

تا که کند از همه عفو خطا

تا که خداوند خدایی کند

سلطنتت جلوه نمایی کند

خادم در گاه تو (خباز)شد

زین سمت از شوق سر افراز شد

تا تو دردم می‌دهی آن را دوا حس می‌كنم


تا تو دردم می‌دهی آن را دوا حس می‌كنم
عافیت را در میان هر بلا حس می‌كنم
بهترین اوقات عمرم در میان روضه‌هاست
خویش را در خانه‌ی خیرالنسا حس می‌كنم
بهتر از ماه مبارك در محرم تائبم
حال استغفار را در روضه‌ها حس می‌كنم
این زمان با آن مكان تأثیرشان عین هم است
در محرم خویش را در كربلا حس می‌كنم
سینه‌چاك سینه‌ی عریان یار زینبم
می‌زنم بر سینه چون این درد را حس می‌كنم
بین توحید و تجلی نسبت عینیت است
پس خودم را پیش تو پیش خدا حس می‌كنم
تو همان روضه شدی و من همان گریه شدم
تو مرا حس می‌كنی و من تو را حس می‌كنم
قیمت پایین پایت مثل بالای سر است
عرش بالا را همین پایین پا حس می‌كنم

***

گاهی همه به دور پسر جمع می‌شوند
گاهی همه به دور پدر جمع می‌شوند
این‌ها كه دست و پای علی را گرفته‌اند
هشتاد و چار فاطمه سرجمع می‌شوند
وقتی میان خیمه نشسته، نشسته‌اند
وقتی كه می‌رود، دم در جمع می‌شوند
دارند این طرف چه‌قدر می‌شوند كم
دارند آن طرف چه‌قدر جمع می‌شوند
وای از علی عقابش اگر اشتباه رفت
وای از حسین دورش اگر جمع می‌شوند

در رزمگاه عشق ، نه فرق پسر شكست

شاعر: استاد حاج علی انسانی


در رزمگاه عشق ، نه فرق پسر شكست

دشمن ، درست ،‌ شيشه ی عمر پدر شكست


پشتی ، كه جز مقابل يكتا ، دو تا نشد

پشت حسين بود و ز داغ پسر شكست


تا شد سپر به تيغ ، سر شبه مصطفی (ص)

سر شد دو تا و رونق شق القمر شكست


شد با سر شكسته ز زين سرنگون ولی

با آن شكست داد به بيدادگر شكست


سرسبز شد به اشك نهالم ، وليك تيغ

تا اين نهال خواست برآرد ثمر ، شكست


مادر در انتظار ، و زين بی خبر كه تيغ

از تو سر و ازو دل و از من كمر شكست


آن دست بشكند كه سرت را شكست و يافت

پای اميد مادر خونين جگر شكست


صياد دون به داغ تو او را ز پا فكند

زان دل شكسته ،‌ از چه دگر بال و پر شكست


با اشك چشم ريخته شد طرح اين رثاء

زان اين سروده قيمت در و گهر شكست

اشعار شب تاسوعا

– روضه حضرت عباس(ع) – رضا جعفری

 

داری به یک فرات بدل میکنی مرا

مضمون صد شریعه غزل میکنی مرا

 

من عمق بی کسی تو را درک میکنم

وقتی شبیه مشک بغل میکنی مرا

 

پیش تو هیچ مشکلی آنقدر سخت نیست

در ظرف چند ثانیه حل میکنی مرا

 

اینقدر در مدار خودت دور من مگرد

داری در این مدار ، زحل میکنی مرا

 

صبح است ساقیا و تو آیا به یک نگاه

مهمان دو پیاله عسل میکنی مرا؟

 

رضا جعفری

کاروان سلاله های خدا

کاروان سلاله های خدا

کاروان امام عاشورا

کاروان بهشتیان زمین

کاروان فرشتگان سما

یکی از نوکرانشان جبراییل

یکی از چاکرانشان حورا

گوشه ای از صدایشان داوود

نفسی از دعایشان عیسی

نوجوانانشان چو اسماعیل

پیرمردانشان خلیل آسا

زایر اشکهایشان باران

تشنه مشکهایشان دریا

همه آیات سوره ی مریم

همه چون کاف و ها و یا والی

یوسفان عشیره ی حیدر

مریمان قبیله ی زهرا

کعبه میبیند و طواف ملک

چشم تا کار میکند اینجا

کشتگان حوادث امروز

صاحبان شفاعت فردا

تا به حالا ندیده هیچ کسی

این همه آفتاب یکجا

هر دلی با دلی گره خورده است

همه مجنون صفت همه لیلا

دارد این کاروان صحرایی

دخترانی عفیفه و نو پا

همه با احترام و با عزت

همه در پرده های حجب و حیا

پرده را از مقابل محمل

باد حتی نمی برد بالا

دور تا دورشان بنی هاشم

تحت فرمان حضرت سقا

پای علیا مخدره زینب

روی زانوی اکبر لیلا

از غروب مدینه می آیند

در زمینی به نام کرب وبلا

میرسیدند و یاد می کردند

از سر و طشت و حضرت یحیی

حق نگهدار این همه مجنون

حق نگهدار این همه لیلا

علی اکبر لطیفیان

هر کس دلش به درد و بلا مبتلاتر است

السلام علیک یا عبدالله ابن الحسن علیه السلام

هر کس دلش به درد و بلا مبتلاتر است *** درخیمه گاه سینه او کربلاتر است

هیئت برایم از همه جا خوبتر ولی *** حال وهوای کرب و بلا با صفاتر است

ما با شب و فراق و غمیم آشنا ولی *** شام وغم و بلای حرم آشناتر است

وقتی برای کرب و بلا گریه می کنیم *** دعای فاطمه ما را سزاتر است

تو خیمه گاه سوخته را دیده ای ولی *** آتش به خیمه گاه حرم نینواتر است

در شعله غمش همه دلها که سوختند *** آن دل که شعله ور بشود کیمیاتر است

آتش گرفتیم که مَحرم به او شویم *** مُحرم شدن در آتش و غم والاتر است

ما شعله های مقنعه ها را چشیده ایم *** اماشرار معجر زینب فراتر است

زینت ز گوش دختر ما که نبرده اند *** ناموس کربلا ز ما با حیاتر است

ما پیکر مقطع الاعضاء ندیده ایم *** هر چه بیان کنیم از آن بوریاتر است

مرا خلیل روضه ارباب خواستند *** این انتصاب از همه ما را رواتر است

اي که در حسن وخرد شهره عالم بودي

اي که در حسن وخرد شهره عالم بودي
اشبه الناس به پيغمبرخاتم بودي

پيش حسن تودم از يوسف کنعان نزنم
که تو زيبا تر از او در همه عالم بودي 

اي علي اکبر ليلا،که تودررتبه وجاه
پسرخاتمي ومفخرآدم بودي

اي نبي روي وغلي صولت وزهراشوکت
گوهر حلقه انگشتر خاتم بودي

احمدي حسن وحسن خلق وحسيني خصلت
صاحب اين همه عنوان تو مسلم بودي

درهمه ملک عرب شهره به زيبايي وحسن
در سماوات ادب نير اعظم بودي

از همان خال سياهي که به کنج لب توست
مي توان گفت که تو،ماه مجسم بودي

ماه شعبان زجمال تودرخشان شدوباز
ماه تابنده شبهاي محرم بودي

بيشتر از شهدا نام تورا مي خوانند
که به ميدان شهادت تو مقدم بودي

دل ودست تو نلرزيدونشدعزم توسست
درره دين خداثابت ومحکم بودي

با لب تشنه چراکشته شدي برلب آب؟
توشفا بخش دل عيسي مريم بودي

چه بگويد به مديح تو بيان(خسرو)

که توشايسته تر از هرچه بگويم بودي

نيراعظم (سيد محمد خسرونژاد(خسرو))

این روزها غم تو مرا می‌کشد حسین

این روزها غم تو مرا می‌کشد حسین

شب های ماتم تو مرا می‌کشد حسین

 

تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست

سرخی پرچم تو مرا می‌کشد حسین

 

از لحظه‌ی ورودیه تا آخرین وداع

هر شب ، محرّم تو مرا می‌کشد حسین

 

هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی

اشک دمادم تو مرا می‌کشد حسین

 

داغ علی اصغر و عباس و اکبرت

غم‌های اعظم تو مرا می‌کشد حسین

 

از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ

انگشت و خاتم تو مرا می‌کشد حسین

 

بر نیزه در مقابل چشمان خواهری

گیسوی درهم تو مرا می‌کشد حسین

 

سالار سر بریده‌ی زینب سرم فدات

هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات

السلام علیک یا ابا عبدالله


 

وقتی میان روضه مکان می دهی مرا *** انگار جا به بام جهان می دهی مرا

حبیب بر تو دو دفعه نداده جان *** می میرم از غم تو جان می دهی مرا

امشب به خاک تربت ما چشمه های اشک *** چون بر غمت سرشک روان می دهی مرا

غمخانه تو طور و منم کلیم تو *** به گفتگوی خویش بیان می دهی مرا

ما را رها به عرصه محشر نمی کنی *** وقتی نشان مادر خود می دهی مرا

می خواستم که حاجت خود را طلب کنم *** از پشت در پیش از آن می دهی مرا

آقا نشد کسی که نشد نوکر حسین *** آقایی زمین و زمان می دهی مرا

چو خواهی به من خیر دو عالم عطا کنی *** جا در میان سینه زنان می دهی مرا

هر سال در محرم تو زنده می شویم *** اهل عزای خویش توان می دهی مرا

در عرش و فرش صحبت زهرا، ثنای توست

در عرش و فرش صحبت زهرا، ثنای توست *** پیداست که لوای دو عالم لوای توست

درمجلست کلیم شدن پخش می کنند *** این جلوه های موسوی در عزای توست

درما تو جلوه می کنی و گریه می کنیم *** این یا حسین گفتن ما هم صدای توست

در این دو ماه دین خدا رشد می کند *** اینها تمام از برکات عزای توست

خونت که ریخت مالک هستی شدی حسین *** پس مکه و زمین نجف هم برای توست

جوینده کمال به شهر تو می رسد *** بالاتر از بهشت خدا کربلای توست

باگریه می شود به فیوضات تو رسید *** پس روضه تو واسطه فیض های توست

صوت الحزین زینب تو شیعه پرور است *** سوز صداش باطن کرب و بلای توست

مناجات با حضرت صاحب الزمان علیه السلام

 

آقا بیا که پیش قدمهات پا شوم *** در محضرت نشینم مست از لقاء شوم

یادم اگر کنی به دعای سحرگَهَت *** من نیز می شود که ز عصیان جدا شوم

نذر کرده ام که به صبح ظهور تو *** آیی و پیش مقدم پاکت فدا شوم

حیف است با دلی که به تو خو گرفته است ***بر غیر مهر فاطمی ات مبتلا شوم

گفتی ز حال و روز تو غفلت نمی کنم *** من دائما ز یاد تو غافل چرا شوم

می آمدی و می تراویدم تو را چو آب *** اما نشد که طالب آب بقا شوم

آزرده خاطر از گنه عاشقان شوی *** شرمنده ام که باعث اخم شما شدم

ماه محرم است بگو روضه ات کجاست *** تا میهمان هیئت آل عبا شوم

گریه کنان به سینه زنم در غم حسین *** بلکه کمی شبیه صاحب عزا شوم

یک شب مرا به شوق زیارت صدا نما *** تا آنکه زائر صحن کرب و بلا شوم