امام زمان(عج)-مناجات



بگذار دلم بی سر و سامان تو باشد

یک عمر فقط دست به دامان تو باشد

میقات به شوق رخت احرام ببندد

ای روح حرم کعبه مسلمان تو باشد

هر شاخۀ گل آیه ای از سورۀ حسنت

دل آینه در آینه حیران تو باشد

گیسوی تو بر باد دهد نظم جهان را

نظمی هم اگر هست پریشان تو باشد

مستان همگی از خم میخانه خراب اند

میخانه خراب خم چشمان تو باشد

امام حسن عسکری(ع)-ولادت


 

از پنجشنبه های دل من عبور كن

یك روز جمعه چشم مرا غرق نور كن

آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه كن

چشمان خیس و غم زده ام را مرور كن

چیزی دگر نمانده به هنگامهٔ ظهور

ما را در این دقایق آخر صبور كن

با آخرین ستاره شب های انتظار

با یازده ستاره تو در ما ظهور كن

با اشك صیقلی بده ما را و بعد از آن

سنگ سیاه سینهٔ ما را بلور كن

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن

عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

آدم کشیده بود خودش را به التجا

غم هم نشسته بود لب جادهٔ فنا

کشتیِّ نوح هم به تکسّر رسیده بود

و می طنید یک سره دور و بر بلا

موسا که رفته بود به دریا عصا به دست!

عیسا مریض بود و به ذکر هوالشفا

آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود

آن سو خلیل بود و دو چشمِ پر از دعا

آن غصه ها و این همه غم ها یکی یکی

گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا

تا این که چشم شان همه افتاد سمت تو

یا نه! نگاه لطف تو افتاد ابتدا

آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود

این سو نگاه سبز و سرور آور شما

از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم

و خوانده ایم نام تو را "سُـرّ مَـن رای"

از آن به بعد غم که به ما روی می کند

مائیم و یک نگاه تو آقایِ سامرا

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن

عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن 

تا كوچه های سامره مردی نجیب داشت

آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت

شب ها كه در ترنّم سجاده می نشست

شب های عرش  حال و هوایی عجیب داشت

هر گاه با دعای فرج اوج می گرفت

زیر لبش ترنم اَمَّن یُجیب داشت

درد آمد و دوا شد و با یك اشاره گفت:

هر گوشه از كلام لبش یك طبیب داشت

آن قدر کشته شد دل و آن قدر زنده شد

با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن

عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

هر جا که باده هست صفای خُمش تویی

هر جا که آیه ای است ضمیر کُمش تویی

آدم طمع به کسب مقام شما نمود

در صورتی که آب و گلِ گندمش تویی

شهر مدینه شادتر از این نمی شود

چون که به لطف حق حَسن دومش تویی

فهمیدم از ترنم سرداب سامرا

هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی

خورشید مردمیِ زمین؛ آسمان ترین

ای خوش به حال هر که تب مردمش تویی

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن

عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

امام حسن عسکری(ع)-مدح


 

ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم

ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم

مطرب بیاورید که تا خط خویش را

از خط  پیروان طریقت جدا کنیم

عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم

حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم

خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد

یکبار بین میکده امشب دعا کنیم

یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید

ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم

حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست

با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم

وقتی که مرده را نگهت زنده می کند

با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم

حریم و زیر دین نگاه تو رفته ایم

آقا چگونه قرض شما را ادا کنیم؟

حالاکه بی ولای توطاعات باطل است

باید نماز و روزه ی خودراقضا کنیم

فرموده اید شیعه به دوزخ نمی رود

پس هرچه خواستیم گناه و خطا کنیم؟!

وقتی به خاطر تو ،به ما شان می دهند

دیگر چه احتیاج که در دین ریا کنیم

زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم

خدمت به خاندان شریف شما کنیم

تمار شهرعشق علی باش  ای رفیق

تا اینکه پای دار غمش گریه ها کنیم

گیرم که تو حبیب نبودی , زهیر باش

تا اینکه زیر تیغ جنون جان فدا کنیم

در باب نوکری به مقامی نمی رسیم

تنها اگربه سینه زدن اکتفا کنیم

ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت

شب های جمعه روضه برایت به پا کنیم 

امام حسن عسگری(ع)-ولادت



ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را

سپس غبار حریمت نوشت قلبم را

ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو

بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را

میان مزرعه‌ی سبز استجابت تو

کنار چشمه‌ی خورشید کشت قلبم را

مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد

سپس نهاد میان بهشت قلبم را

دخیل پنجره های حرم شدم تا حق

رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را

خدا گواست که من از ازل گدای توام

اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام

ز بسکه آهوی چشم تو دلبری کرده

دل رمیده‌ی ما را کبوتری کرده

من چو ذره کجا و زیارت خورشید

نگاه روشن تو ذره پروری کرده

بهشت چشم رئوفت چه رونقی دارد

که با بهشت خدا هم برابری کرده

فدای عاطفه های نگاه پُر مهرت

مرام قلب مرا عشق باوری کرده

چقدر تازه مسلمان کنار خود داری

مسیح چشم تو کار پیمبری کرده

شکوه ناب ولایت تویی که دل ها را

تجلیات نگاه تو حیدری کرده

همیشه معجزه های تو منجلی بوده

همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده 

خدا نهاده در این چشم ها صلابت را

شکوه و هیبت و آقایی و سیادت را

برای اهل زمین آسمانی از فیضی

ببار بر دلمان کوثر فضیلت را

به لطف گوشه‌ی چشم تو حضرت باران

خدا گشوده روی خلق باب رحمت را

مسیح آل محمد! بزرگ نصرانی

چه خوب دیده کرامات چشمهایت را

چه کودکانه به عزم مصاف می آیند

نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را

ز دشمنان خودت هم دریغ ننمودی

زلال معرفت و زمزم هدایت را

تمام همتت این بود که بفهمانی

به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را

چقدر گفتی از آن آفتاب پشت ابر

حکایت ولی و انتظار و غیبت را

خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست

حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست

شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا

شکوه گنبد زردت وقار سامرّا

به یمن مقدمت آقا طواف می کردند

تمام ارض و سما در مدار سامرّا

فرشتگان مقرب مسافران تواند

شهود می چکد از جلوه زار سامرّا

غبار مقدمت ای عشق جای خود دارد

که طوطیای نگاهم غبار سامرّا

گرفته قلب من خسته آشیان امشب

در آستان تو، گوشه کنار سامرّا

اگر چه لایق وصل تو نیستم اما

ز دست رفته دلم در جوار سامرّا

به عشق دیدن سرداب می تپد هردم

دل شکسته دل بی قرار سامرّا

غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است

کنار جاده‌ی چشم انتظار سامرّا

طلوع می کند آخر سلاله‌ی خورشید

ز راه می رسد آخر بهار سامرّا

کبوتر دل من را تو جمکرانی کن

مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن

فرشیان جای ابا الفضل حسابش کردند

عرشیان باب حوائج که خطابش کرند...
فرشیان جای ابا الفضل حسابش کردند

داشت کم کم به تکان های عمو می خوابید
ناگهان هروله کردند و خرابش کردند

مادر اصغر شش ماهه خود اقیانوس است
«رب آب است به معنی و ربابش کردند»

شایدم او ملکی بود خدا میداند
که به مادر شدن شاه مجابش کردند

تشنگی بوده بهانش که به میدان برود
خواست سر-باز شود پا به رکابش کردند

قطره آبی شد و بر شانه بابا میرفت
تا که در دست پدر بود، حبابش کردند

بی هوا مثل مدینه پسری را کشتند
او از ارباب چکیدست و گلابش کردند

به علی اصغر و ارباب نمیدانستم
او همان محسن زهراست ، جوابش کردند

مثل انگور حسین است ولی زود رسید
چیدنش از سر این شاخه، شرابش کردند

سیل اشکی ولی آنها که نمی فهمیدند
آب را در جلوی چشم تو آبش کرند

بس که در قلب حرم ولوله ای شد دیدی؟
کشتنت را چقدر پر تب و تابش کردند؟

بس که خورشید شد از تابش خود شرمنده
سوخت از سوز تو تا این که مذابش کردند

خون تو دست پدر بود که باران میشد
تا که بارید به خورشید، عذابش کردند

رنگ خورشید نه زرد است و نه قرمز شاید
در همان روز به خون تو خضابش کردند

و 2 پیکر به مزاری عجب استقبالی
جای او سینه باباست که خوابش کردند

و غزل ساخته ی دست علی اصغر شد
بس که دیوان عظیمیست، کتابش کردند

بس که گفتند و شنیدیم نمی از دریا
جگرم را ز همین شعر کبابش کردند

شاعر: امیرحسام یوسفی

آقابه ماهم سربزن ماهم گدائیم

مهدی نظری

آقابه ماهم سربزن ماهم گدائیم              
دراین بیابان گم شدیم اصلاً کجائیم؟

نوری بده دراین شب تار جهنم             
تا پا برهنه،سینه زن،پیشت بیائیم

در روضه ها گرچه به دنبال تو هستیم      
اما پس ازگریه فراموشت نمائیم

قطعاً اگر اینجا نمی آیی دلیلش             
این است که مامثل کاهی بی بهائیم

ما را به جرم عشقبازی دست بستند!       
آقا خدایی جان تومابی حیائیم؟

اصلاً کنار تو نشستن کار ما نیست         
 اما به راه دوستانت خاک پائیم

فردا به روی سینه های ما نوشته:          
ما سینه زنهای عموجان شمائیم

آقا بگو تا زیر پای تو بیافتیم               
با روسیاهی باز اما بی ریائیم

هرشب میان خواب و رؤیا با پردل       
از زائران سرزمین کربلائیم

هوای گنبد خضرا هوای صحن بقیع


مدینه الزهرا (س)


هوای گنبد خضرا هوای صحن بقیع

صفای شهر پیمبر صفای صحن بقیع 

شده مسبب اینکه دوباره بنشینم

غزل غزل بسرایم برای صحن بقیع

فدای تربت پاک مدینه الزهرا

فدای آن همه غربت فدای صحن بقیع

تمام گوشه کنارش روایت درد است

به اشک غصه بنا شد بنای صحن بقیع

خوشا بحال کسی که فقیر آل الله ست

خوشا به حال و هوای گدای صحن بقیع

حسن حسین مدینه حسن غریب خدا 

حسن امام و حسن آشنای صحن بقیع


خدا کند به نگاهی دلم حرم گردد

مدینه عاقبت الامر روزی ام گردد


خدا کند بگذارد منم گدا بشوم

به یک نگاه کریمانه آشنا بشوم

خدا کند بگذارد تمام هستی خود

به راه او بدهم تا که مبتلا بشوم

خدا کند بپذیرد مرا به نوکریش

خدا کند بپذیرد که "جان فدا" بشوم

چه میشود به نگاه محبتش روزی

ز دام این همه درد و بلا جدا بشوم

چه میشود که بسازم خودم حریمش را

                                                و یاکریم همان گنبد طلا بشوم

خدا نیاورد آن روز نحس و تلخی که

بخواهم از در این خانه من جدا بشوم


صدای بارش باران روضه می آید 

صدای مرثیه خوانان روضه می آید


چه سالیان درازی که خون دلها خورد 

مدام غصه ی فردای این و آن را خورد

پس از محبت چندین و چندساله ی خود 

چه بد ز مردم دوران شهر خود پا خورد

چه بد به دست گنهکارهای فتنه ی شوم

بساط نهضت صلح و سکوت او وا خورد

دلش شکست و نگاهش ستاره باران شد

به درب خانه ی امن علی لگد تا خورد

تمام غصه ی او ضرب دست ولگردی ست

که بین کوچه رسید و به روی زهرا خورد 


همیشه و همه جا بی بهانه می گرید

به یاد سیلی و پهلو و تازیانه می گرید
علیرضا خاکساری

امام حسین(ع)-مناجات




در دایره ی عشق گرفتار حسینم

حیران شده ی چرخش پرگار حسینم

فریاد زند چاک گریبان جنونم

عمری ست که منصورم و بر دار حسینم

انگشت نمای همه ی رهگذرانم

دیوانه ی زنجیری بازار حسینم

این زاغ بد آواز سزاوار غضب نیست

من مرغ ستایشگر گلزار حسینم

خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست

چون ریزه خور سفره ی دربار حسینم

در زندگیم واسطه ی فیض الهی ست

من تا ابدالدهر بدهکار حسینم

فردای قیامت همه سر گشته؛ ولی من

آسوده میان صف زوار حسینم

در باغ جنان از کرم حضرت معبود

همسایه ی دیوار به دیوار حسینم


اشعار مناجات با حضرت حجت ارواحنا فدا:


عاشق غم زده با طرفه نگاهی شاد است  *** نظری کن که دلم با غم تو آباد است

کار صبرم ز فراق تو به فریاد کشید  *** چه توان کرد که فریاد رسم فریاد است

رتبه ی نوکرت از رتبه تو گشت بلند  *** سایل کوی تو از ناز همه آزاد است

قسمت من نشد آخر که ببوسم قدمت  *** گوییا حسرت و غم با دل من همزاد است

وای بر من اگر از بی خبرانت باشم  *** عشق اینگونه همان خانه ی بی بنیاد است

جذبه ی لطف مگر راه گشاید ور نه  *** بوی پیراهن یوسف گره ای بر باد است

گریه بر غربت زهرا هنر دیده ی ماست  *** روضه های تو مرا ارثییّه ی اجداد است

هر چه داریم ز دل غم ز مدینه داریم  *** شیعه را مِحنَت کوچه غم مادرزاد است

ای جگر سوخته از غریت مادر بازآ  *** هر سحر معتکف تربت مادر بازآ

مدح سالار شهیدان امام حسین علیه السلام

اى غمت درد و دوايم يا حسين
 گردى از كويت شفايم يا حسين 
اى به سوى تو نيازم يا حسين
 خاك تو مُهر نمازم يا حسين 
من به عشقت مبتلايم يا حسين
 دردمند بى‏نوايم يا حسين 
اى تو خورشيد حياتم يا حسين
 دستگيرم در مماتم يا حسين 
اى صفاى قلب زارم يا حسين
 اى به محشر غمگسارم ياحسين 
اى شفيع ما گدايان يا حسين
 شمع بزم بى‏نوايان يا حسين 
از مِى عشق تو مستم يا حسين
 غرق احسان تو هستم يا حسين 
من گداى دردمندم يا حسين
 مستحق و مستمندم يا حسين 
عالمى غرق عزايت يا حسين
 كربلا باشد مِنايت يا حسين 
من گدا و دردمندت يا حسين
 دلغمين و مستمندت يا حسين

ادامه نوشته

مدح عباس باب الحوائج علیه السلام


با وجود سقّا
تا تو بودى خيمه‏ ها آرام بود
 دشمنم در كربلا ناكام بود 
تا تو بودى من پناهى داشتم
 با وجود تو سپاهى داشتم 
تا تو بودى خيمه‏ ها پاينده بود
 اصغر ششماهه من زنده بود 
تا تو بودى خيمه‏ ها غارت نشد
 گوشوار بچه‏ ها غارت نشد
تا تو بودى چهره‏ ها نيلى نبود
 دستها آماده سيلى نبود 
تا تو بودى دست زينب باز بود
 بودنت بهر حرم اعجاز بود 
تا كه مشكت پاره و بى آب شد
 دشمنت درخنده و شاداب شد 
پهنه پيشانى‏ات در هم شكست
 خيمه‏ ات مثل حسين از پا نشست
اى كه تو دستى خدايى داشتى
 هستى ات را بر زمين بگذاشتى
اى كه زينب خواهرت گرديده است
 فاطمه دور سرت گرديده است
آنكه طاق ابروانت را شكست
 بعد تو بر سينه يارت نشست
بعد تو دشمن هياهو مى‏ كند
 وحشيانه بر حرم رو مى‏ كند

ادامه نوشته

اشعار شهید و شهیدان

بر مشامم مي رسد
ز تربت شهدا بوي سيب مي آيد
ز طوس، بوي رضاي غريب مي آيد
هر که دارد هوس کرب و بلا، بسم الله
هر که دارد هوس حب خدا، بسم الله
بر مشامم مي رسد هر لحظه بوي
ترسم آخر جان دهم در آرزوي کربلا
بر مشامم ميرسد هر لحظه بوي كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوي كربلا
تشنه آب فراتم اي عجل مهلت بده
تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا

ادامه نوشته

افسر مافوق من سيدعلي

نام من سرباز کوي عترت است
 دوره ي آموزشي ام هيئت است
ارتش حيدر محل خدمتم
 بهر جانبازي پي هر فرصتم
 نقش سردوشي من يا فاطمه (س) است
قمقمه ام پر ز آب علقمه است
اسم رمز حمله ام ياس علي
 افسر مافوق من سيدعلي
____________________

ادامه نوشته

سرود جمهوری اسلامی ایران

سرود جمهوری اسلامی ایران
سَر زَد از اُفُق
مِهرِ خاوران
فروغِ دیده‌ٔ حق باوران
بهمن، فَرِّ ایمانِ ماست
پیامت ای امام
استقلال، آزادی، نقشِ جانِ ماست
شهیدان، پیچیده در گوش زمانْ فریادتان
پاینده مانی و جاودان
«جمهوری اسلامی ایران »

ادامه نوشته

بیسـت و دوی بهمــــــن

بیسـت و دوی بهمــــــن                روز از خود گذشتــــــن

روز  آزادی   مـــــــــــــــا                          روز نجـــــات میــــــهن

روز پـــیـــــــروزی مــــــا                          روز شکست دشــــــمن

بیســــــت و دوی بهمــــــن                     بیســت و دوی بهمــــــن

به پیش ای رهروان راه الله                      رسیده مژده پیروزی ما

زریشه برکنیم بنیاد دشمـــن                  به یاری خداوند توانـــــا

الله یــــــــاور ماســـــــــــت                       خمینی رهبر مـــــــاست

الله یـــــــــاور ماســــــــــت                       خمینی رهبر مـــــــاست

ای دشمـــــــن سـتـــمـــــگر                     ای ظالـــــمــــان کافـــــر

خون شمـــــــا می ریزیــــم                       مـــــــــــا ملــــــت دلاور

خون شمـــــــا می ریزیــــم                       مـــــــــــا ملــــــت دلاور

الله یـــــــــاور ماســــــــــت                        خمینی رهبر مــــــــاست

الله یـــــــــاور ماســــــــــت                        خمینی رهبر مــــــــاست

بیســت و دوی بهمـــــن(2)                       روز از خود گذشـــــــتن

روز  آزادی    مــــــــــــــا                             روز نــــجات میهـــــــن

روز پـــیـروزی مــــــــــــا                         روز شکست دشمـــــــن

بیســـــت و دوی بهمـــــــن                        بیست و دوی بهمـــــــن

کتــــــاب ما قــــــرآن است                         مکتب ما اسلام اســـــت

کتــــــاب ما قــــــرآن است                         مکتب ما اسلام اســـــت

همـــــرزمان همـــــرزمان                           ای امـــــت مسلمـــــــان

همـــــرزمان همـــــرزمان                           ای الـــگوی دلیـــــــران

بر دشمـــــنان بتـــــازیـــــد                         ای پاســــداران قـــــرآن

الله یـــــــــــاور مــــــــاست                          خمینی رهبر مـــــــاست

یک گل و صد بهار





یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدن‏های مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود
عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود
حسن راصد چشم دل، آیینه وار آورده بود
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمی‏گردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در چن هر گوشه‏ای را صد هزار آورده بود

شعر 22 بهمن


سالگرد انقلاب

 

سالگرد انقلاب آمد پدید

انقلابی چون سپیده پرنوید

فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق

فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق

انقلابی چون سحر ظلمت شکن

تا به عمق کلبه‏ها پرتوفکن

فجر نورافشانی قرآن و دین

فجر قدرت‏یابی مستضعفین

انقلابی چون شفق سرشارِ خون

گوهر آزادگی را آزمون

فجر عزت، فجر رشد کارها

فجر دیگرگونی معیارها

انقلابی پیشرو مانند برق

در شکوهش عقل عالم مانده غرق

فجر جمهوری اسلامی کزان

صدهزاران روزِ روشن شد عیان

فجر برچیدن بساط زور و زر

شام استبداد آوردن به سر

انقلابی پر زشیران بیشه‏اش

نعره الله اکبر ریشه‏اش

سوره «والفجر» گر خوانی عمیق

راز این ده شب از او یابی دقیق

شعر 22 بهمن



شمیم بهار

بیا بیا که شمیم بهار می‏آید
دل رمیده ما را قرار می‏آید
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار می‏آید
بیا که شد سپری دوره تباهی‏ها
زمان سروری و اقتدار می‏آید
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
نهال حق و عدالت به بار می‏آید
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار می‏آید
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏باد
صدای هلهله از هر گذار می‏آید

ما سیصد و سیزده نفر هم نشدیم


هر دم به بهانه ای فراهم نشدیم
از منتظرانِ عینِ آدم نشدیم
او منتظر ما شد و بعد از ده قرن
ما سیصد و سیزده نفر هم نشدیم
...

خورشید به بر ستاره دارد امشب
افروخته ماهپاره دارد امشب
حُسن است امام عسگری پا تا سر
زهرا حسن دو باره دارد امشب
...
 

کبوترا تو آسمون بالهاشونو بهم دادند
به پیکر امام جواد مانع نور آفتابند
آی کفترا که اون روزا سایه بون آقا بودید
سوالی تو قلب منه تو کربلا کجا بودید

این جمعه هم گذشت و نیامد نگار ما

این جمعه هم گذشت و نیامد نگار ما
این جمعه هم نشد گره‌ای وا ز کار ما
هر عصر جمعه داغ دلم تازه می‌شود
بی تو چه سخت می‌گذرد روزگار ما
بی تو بهار بوی طراوت نمی‌دهد
بی تو شده شبیه زمستان بهار ما
شرمنده‌ایم پیش دو چشم‌ ترت شده
غرق گناه کوچه به کوچه دیار ما
عمرم اگر به صبح ظهور تو قد نداد
ای کاش خاک کوی تو باشد مزار ما
آقا چه می‌شود که در این روضه‌ها شود
یک عصر جمعه مسجد سهله قرار ما

" حسین علاء الدین "

شيعــه چه كند غـير علـي شــاه ندارد


با حبّ علـــي (ع) باك به دل راه ندارد
نوري است صراطش كه خودِ ماه ندارد
تا حـيدر كــرار ولــــي اسـت خــــدا را
شيعــه چه كند غـير علـي شــاه ندارد

" محسن زعفرانيه "

من خمینی دوست دارم

مِی فروشی گفت کالایم مِی است
رونق بازار من ساز و نی است
من خمینی دوست دارم چونکه او
هم خم است و هم می است و هم نی است

امام خامنه ای

شعر زيبايه امام خميني (ره) و جواب زيباي ايت الله خامنه اي

رهبر معظم انقلاب:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بيمـار تـو را ديـدم و بيمار شدم
فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم
همچو منصور خريدار سر دار شدم
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى
كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ ميخانه گشاييد به رويم، شب و روز
كه من از مسجد و از مدرسه، بيزار شدم
جامه زهد و ريا كَندم و بر تن كردم
خرقه پير خراباتى و هشيار شدم
واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددكار شدم
بگذاريد كه از بتكده يادى بكنم
من كه با دست بت ميكده بيدار شدم




مقام معظم رهبری:
تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبيب همه ای از چه تو بيمار شدی
تو كه فارغ شده بودی ز همه كان و مكان
دار منصور بريدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشيدی
وه كه بر مسجديان نقطه پرگار شدی
خرقه پير خراباتی ما سيره توست
امت از گفته در بار تو هشيار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عيسی مسيح از تو پديدار شدی
يادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببريدی ز همه خلق و به حق يار شدی

شعر های انقلابی برای ۲۲ بهمن

fr7 شعر های انقلابی برای 22 بهمن

خورشید گل کرد
در آسمان جان ما، خورشید گل کرد
پیش از دعا ،وقت سحر ،خورشید گل کرد
چون لاله ای خونین کفن، در سینه خاک
با یاد میر کربلا،خورشید گل کرد
گل می کند از سوی مشرق،چهره روز
چون چشمه مهر و صفا،خورشید گل کرد
در مغرب شط فرات و دجله، ا ین بار
با پیک پیغام شما،خورشید گل کرد
وقتی که تیرحادثه زد بوسه بر او
در خاک سرخ نینوا،خورشید گل کرد
در دشت شب، بی روشنای کورسوئی
هنگام طوفان بلا ،خورشید گل کرد
از پشت دیوار افق ،آرام آرام…
بر پهنه ارض و سما،خورشید گل کرد
از چهره پاکش، تشعشع مو ج می زد
ب ایا دآ ندیرآشنا،خورشی دگ لکر د
در ظلمت شب، با سرود هاتف عشق
در موج موج هر صدا ،خورشید گل کرد
دیگر هراسی از هجوم شب نداریم
در آسمان جان ما،خورشید گل کرد
شاعر: اکبر بهداروند

free2 شعر های انقلابی برای 22 بهمن

به نام شما
زمانه قرعه نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما
درین هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست در مشام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست
ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
زمان به دست شما می دهد زمام مراد
از آنکه هست به دست خرد زمام شما
همای اوج سعادت که می گریخت زخاک
شد از امان زمین دانه چین دام شما
به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد
که چون سمند زمین شد سپهر رام شما
به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پرنوش باد جام شما
شاعر: سایه ( هوشنگ ابتهاج )

free2 شعر های انقلابی برای 22 بهمن

شهاب ها و شب
از ظلمت رمیده خبر می دهد سحر
شب رفت و با سپیده خبر می دهد سحر
در چاه بیم،امید به ماه ندیده داشت
واینک ز مهر دیده خبر می دهد سحر
از اختر شبان، رمه شب رمید و رفت
وز رفته و رمیده خبر می دهد سحر
زنگار خورد جوشن شب ر ا به زهرخند
از تیغ آب دیده خبر می دهد سحر
باز از حریق بیشه خاکسترین فلق
آتش به جان خریده خبر می دهد سحر
ار غمز و ناز انجم و از رمز و راز شب
بس دیده و شنیده خبر می دهد سحر
نطع شبق مرصع و خنجر زمردآب
با حنجره بریده خبر می دهد سحر
بس شد شهید پرده شبها شهابها
وآن پرده ها دریده خبر می دهد سحر
آه آن پریده رنگ که بود و چه شد که ا ز او
رنگش ز رخ پریده، خبر می دهد سحر
چاووشخوان قافله روشنان ،امید!
از ظلمت رمیده خبر می دهد سحر
شاعر: مهدی اخوان ثالث (م.امید)

free2 شعر های انقلابی برای 22 بهمن

آفتابی دیگر
این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند
آفتاب وصل را چون صبح در بر می کشند
از دم تیغ شهادت باده جوی وصلتند
نیل اگر گردد بلا،لاجرعه اش سر می کشند
هر مقام عشق را موقوف زخمی ساختند
بی سران در هفت شهر عاشقی سر می کشند
آفتابی دیگرند اینها که روز خصم را
تیره می سازند چون از کوه سر بر می کشند
عرش با فریادهاشان همنوائی می کند
تا که ا ز دل نعره الله اکبر می کشند
آذرخش خشم اینان آتش قهرخداست
بیشه زار بت پرستی را به آذر می کشند
فصل دیگر می گشایند از کتاب کربلا
عشق را با جوهر خون نقش دیگر می کشند
شاعر: ساعد باقری

دهه فجر


در آفتابِ نگاه تو، صبورِ پیرِ بهارآوا

زمین شکفت و زمان گل کرد، به جشنواره ی رؤیاها

در آن هزاره ی خاموشی، کسی به عشق نمی تابید

دمید عطرِ نگاه دوست، و ناگهان تو شدی پیدا

عذابِ پوچی و دلتنگی، به سر رسید و بهار آمد

دلم هجومِ طراوت شد، جهان و جان همه شد زیبا

بهار؛ هدیه ی دستانت، به کوچه های خزان دیده

شکوفه؛ فرصت چشمانت، به باغ های پر از رؤیا

دلت نسیم بهاری بود، در آب و آینه جاری بود

چه عاشقانه گذر کردی به دشت های پُر از یلدا

تو رفته ای و سرودی نیست، بیا و باز شبی روشن

به خوابِ آینه ها گل کن، بخوان برای دلِ گُل ها

بهارِ پیرِ من ای بُرنا، بیا به زمزمه تا فردا

دوباره خوشه کند رؤیا، دوباره زنده شود دنیا...

«عبدالرضا رضایی»

ادامه نوشته

دهه فجر

 این دهه فجر است گویی نوبهار

                                       وین همه مهراست از او یادگار

غصه ها رفتند و افسانه شدند

                                      ناله ها فریاد مستانه شدند

دردهه فجرامتش پیروزشد

                                      ماه بهمن ماه جان افروزشد

فجرگویی نوبهارزندگی

                                     چون چراغی در ره سازندگی

ماهمه دلداده ی رهبرشدیم

                                          تا ابد او یار و ما یاورشدیم

گفته بودم قصه دارم با شما

                                         قصه ای از ماه بهمن بچه ها

آنچه بشنیدید برآیندگان

                                              بازگویید تا بماند  همچنان

روح روح ا… ، جان در تن دمید


در مزا رآباد شـهر نیستی / اسـتخوان زندگی پوسـیده بود

مرگ وحشت با دهان اسـلحه / اسکلت ها را دهان بوسـیده بود

دیـو در تاریکی آن سـالـها / از تن آلاله ها ، جان می گـرفت

خون سرخ شاهدان نوشیده بود / عنجه هاشان را به دندان می گرفت

آدمی افسـون شـیطان پلید، / گوسـفندان راضی از چوپانشـان

گر کسی بیدار می شد ناکهان / کشته می شـد بی صدا یا بی نشان

در چنین ظلمت شب ایران زمین / ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت

روح روح ا… ، جان در تن دمید / ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت

آمد آن آرام جان از هجرتش / گوئیا آن شب شـده صبح سـپید

مردمانـش گشـته با هم متحد / نـور ایمـان در دل آنها دمـید

مردم بیدار گشـته می شـدند / هـمصـدا با رهـبر بیـدارگر

با غریو مشــتهای لالــه ها / دیـو شـد از کاخهایش در بـدر

نورحـق تابـید در دلهـای ما / دست ها دست خدایی گشته بود

نارها گشــته اســیرنـورها / موسـم جشن رهایی گشته بود

سالگشت دیگری ازره رسـید / تهنیت ایدوسـتان، همسنگران

شادی خود را کمی قسمت کنید / سهم دارند از شـماها دیگران

اشعار به مناسبت دهه ی با شکوه فجر

بهمن سلام

بهمن من تاریخم تو بگو از رازهای ناگفته ام
از شهیدان مظلوم به خون خفته ام
که صدایشان را فقط خدا شنید
اجرشان نوری بر چهره ها دمید
گوهر فریادشان نابودی استبداد
او که می گفتن بعد خدا نام خود را
خدا...شاه...میهن!!!
و دستان به خون آلوده
مظلومان شنکجه داده شده
در تاریک ترین لحظه های زندگی
فریادشان در زمان جاری
گوشها شنواتر
لحظه های آشناتر
اتحاد زیبا تر
مشت شدند انگشتان
تمام گروهای مبارز در آن عیان
ریشه ی استبداد ستس تر
داهای مردم قوی تر
برفت ظلم از خاک وطن
«هوا دلپذیر شد
گل از خا بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه ی امید»
و نگاه منتظران به آسمان وافق
فرشته بر زمین نشست
و نوای آزادی شور انگیزتر شد
حال سی سال گذر تاریخ بر آن زمان
جنگ...صبر...تلاش...شکوفایی آن
هر چند گاهی به عدالتی شده چون خزان
بیایید چون گذشته شویم
اسیر قدرت و ظلمی نشویم
خاک به خون همه رنگین شد
انقلاب با من و ما پیروز شد
من
تو
بیا ما شویم
و بر کنیم ریشه ی ظلم من بودن را...

شاعر : سعید مطوری

گلم با این دل من ناله سر کن


گلم با این دل من ناله سر کن

بیا این دیده را با اشک تر کن

گلم این جمعه هم بگذشت بی تو

بیا تا جمعه بعدی سفر کن

گلم خاک دلم بیمار گشته

بیا خاک مرا زیر و زبر کن

شدم من دربه در از هجر رویت

بیا فکری به حال در به در کن

هوای کربلا دارد دل من

بیا مرغ دل من را تو پر کن

کنار ساحل عشقت نشینم

تو خاک ساحل عشاق زر کن

بود زهر جفا در تیر عشقت

تو ای زهر جفا در من اثر کن

درون هیئت عشاق ای جان

گهی یاد از جفای میخ در کن

گهی کن یاد از یک کوچه ی تنگ

گهی خود را به سیلی ها سپر کن

بیا مهدی دلم تنگ شما شد

دل من سالها بحرت گدا شد

سروده جعفر ابوالفتحی

امام زمان(عج)-مناجات



هر کجا پای نهادیم سر کوی تو بود 

آن چه دیدیم و ندیدم گل روی تو بود 

سجده بر سنگ بلا برد وضو ساخت ز خون 

هر که محراب نمازش خم ابروی تو بود 

  چون معلم بخرد درس جنون می آموخت 

دل که دیوانۀ زنجیری گیسوی تو بود 

  پای هر قافله از خار رهت آبله داشت 

دست هر سلسله بر سلسلۀ موی تو بود 

  هر چه گفتیم و نگفتیم حکایت ز تو داشت 

آن چه خواندیم و نخواندیم هیاهوی تو بود 

  آسمان گشت به هر سوی و زمین بوس تو داشت 

مهر پروانه شمع رخ دلجوی تو داشت 

  از بیابان عدم تا به گلستان وجود 

همه جا باغ گل از نرگس جادوی تو بود 

  غزل میثم بی دست و زبان را بپذیر 

که ز آغاز غزل خوان و ثنا گوی تو بود