گلایه ی تلخ

چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد

چهار بار دلت کوه شد، به لرزه درآمد

تو منتظر، تو گدازنده بر معابر خونی

مسافر تو نیامد مسافری اگر آمد

چهار مرتبه شن زارهای ظهر، تنت را

گریستند و تو را داغ های مستمر آمد

چنان گریسته ای روزهای خستگی ات را

که تکّه تکّه ی خاک بقیع نوحه گر آمد

از آن گلایه ی تلخت به گوش علقمه بانو!

هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد

چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی

چهار بار تو بودیّ و اسب بی پسر آمد

تو کوه بودی و از پشتِ شانه های بلندت

چهار مرتبه خورشید سر بریده برآمد

 

شاعر: حسین هدایتی

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب



امام عاشقان را همنشینم

كنیز فاطمه اُمّ البنینم

به باغ عاشقان نیلوفرم من

یتیمان علی را مادرم من

پس از زهرا علی را خانه دارم

به پای عشق او سر می سپارم

مرا نَبْوَد به جز این فخر دیگر

كه خوانده زینبم یك عمر مادر

اگر در باغ قلبم یاس دارم

یلی چون حضرت عباس دارم

هر آن چه زینبم می داد یادم

به فرزندم همان تعلیم دادم

ادب را داشت از خود پاس، مردم

مدینه بود و یك عباس، مردم

دلم خوش بود عباسم جوان است

رُخش چون ماه و ابرویش كمان است

دلم خوش بود مولا را غلام است

غلام زینب من با مرام است  

گذشت و كربلا آمد پدیدار

امیدم بود هر جا در پی یار

چو اختر در كنار ماه می رفت

به دنبال امامش راه می رفت

ولی افسوس یاس من خزان شد

قد سرو بهار من كمان شد

شنیدم تیغ زد بوسه به دستش

شنیدم بست پیكان چشم مستش

اگر بی دست بود اما توانش

عمود آهنین بگرفت جانش

شنیدم دستش از پیكر جدا شد

فدای روی شاه كربلا شد

الا تنها امیدم نا امیدم

خدا را شكر، كردی رو سپیدم

چه كردی ای دو عالم بی قرارت

كه جایم فاطمه آمد كنارت

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب

 

بانوی مهر و ادب، عشق و وفا ام البنین

 مادر شیران دشت کربلا ام البنین

 در میان بانوان سرزمین وحی و دین

 انتخاب حضرت خیرالنسا ام البنین

 گفت می آید کنیزی خانه ی زهرا ولی

 بوده زهرای دگر بر مرتضی ام البنین

 جای زهرا مادری کرده به طفلان علی

 داده بر بیت علی شور و صفا ام البنین

 در مدینه ساخته کرببلای دیگری

 با صدای گریه و سوز و نوا ام البنین

 در کنار چهار قبر خالی آن بانوی دین

 بیت الاحزانی دگر کرده به پا ام البنین

 خوانده او ( لا تدعونی ) با نوا و شور و شین

 در عزای کشتگان نینوا ام البنین

 در وفا عباس را رهبر بخوانندش ولی

 بوده بر عباس استاد وفا ام البنین

 رهرو راه ولایت بود و در راه ولا

 دست فرزندش شد از پیکر جدا ام البنین

×××

آقای شهریاری

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصیبت

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصیبت


من که از نسل دلیر عربم

امّ العبّاسم و امّ الادبم

مادر چهار یل رعنایم

من کنیز حرم زهرایم

آسمان خاک نشین حرمم

عرش در تحت لوای کرمم

معرفت مسئله آموز من است

عاشقی سائل هر روز من است

دل من محو تولّای ولی ست

سِمتم خادمی بیت علی ست

من سفارش شده ی زهرایم

آبرو یافته از مولایم

وه از آن روز که قابل گشتم

با در بیت مقابل گشتم

آمد آن لحظه چه خوش اقبالم

دختر شاه به استقبالم

قبله ی نور به کاشانه ی من

حرم الله کجا خانه ی من

دست بانوی حرم بوسیدم

خاک پایش به بصر مالیدم

گفتم این بیت حریم لاهوت

من کنیزم به دیار ملکوت

آمدم خادم این در باشم

خادم دختر حیدر باشم

لیک آن روز ز غم رنجیدم

وای دل، صحنه ی سختی دیدم

هر دو ریحانه حق تب دارند

بین خانه حسنین بیمارند

گفت زینب به دو چشمانی تر

نذر روزه بنما ای مادر

عرق از صورتشان تا شد جمع

سوختم در غمشان همچون شمع

آن قدر خرج ولایت گشتم

مورد لطف و عنایت گشتم

تا خدا مزد ولایم را داد

که به من گل پسری زیبا داد

صاحب جنة الاحساس شدم

مادر حضرت عباس شدم

در وفا یار بلا فصل شدم

مادر فضل و اباالفضل شدم

شوری افتاد ز عشقش به دلم

دید از فاطمه بودن خجلم

حق نمود این شرفم نقش جبین

حضرت فاطمه شد ام بنین

گفتم عباس گل ریحانی

به امیرت تو بلا گردانی

نه برادر و نه من مادرشان

من کنیز و تو غلام درشان

روزی آید که به همراه حسین

از مدینه بروی نور دو عین

چون حسینم تو خدایی گردی

عاقبت کرب و بلایی گردی

یک وصیت کنم این لحظه تو را

جان تو جان عزیز زهرا

رفتی و همره تو شادی رفت

از مدینه دگر آزادی رفت

وای زان روز که غم ها برگشت

کاروان گل زهرا برگشت

جان هر دل شده بر لب آمد

بی حسین حضرت زینب آمد

گفت با من همه اسرار مگو

ماجراهای تو و بغض گلو

گفت لب تشنه سوی آب شدی

از خجالت به خدا آب شدی

گفت با قدّ کمان جان دادی

من شنیدم نگران جان دادی

تا که مشک و علمت را دیدم

دست پاک تو ز دور بوسیدم

باورم نیست سر زین و سجود

فرق عباس من و ضرب عمد

یاد تو روضه به پا می سازم

تا ابد بر پسرم می نازم

نزد زهرا تو وجیه اللّهی

فانی حضرت ثار اللّهی

حضرت ام البنین(س)-مصائب


 

وقتی که با صدای رسا گریه می کند

گویا تمام کرب و بلا گریه می کند

راحت بخواب مشک تو خالی نمانده است

مادر نشسته مشک تو را گریه می کند

با یاد دست های تو هی سینه می زند

زیر علم برای شما گریه می کند

وقتی به روی فرق سرش مُشک می زند

حتماً از آن عمود جفا گریه می کند

مادر فدای روی خجالت کشیده ات

زهرا برای تو به خدا گریه می کند

مادر چه شد که باز نگشتی به خیمه ها

دیدی که شیرخوار خدا گریه می کند

یک دست تو که بر سر راه حسین بود

آن دست دیگرت به کجا گریه می کند

آن دست را مدینه به یک کوچه دید که...

...بر روی دست مادر ما گریه می کند

مادر فدای وفایت شود ببین....

....ام الوفا برای وفا گریه می کند

من پا شدم که راه بیفتم، قدم شکست

حالا حسین در همه جا گریه می کند

حضرت ام البنین(س)-مصائب



مخوان جانا دگر ام البنینم

كه من با محنت دنیا قرینم

مرا ام البنین گفتند، چون من

پسرها داشتم ز آن شاه دینم

جوانان هر یكى چون ماه تابان

بدندى از یسار و از یمینم

ولى امروز بى بال و پر ستم

نه فرزندان ، نه سلطان مبینم

مرا ام البنین هر كس كه خوائد

كنم یاد از بنین نازنینم

به خاطر آورم آن مه جبیان

زنم سیلى به رخسار و جبینم

به نام عبدالله و عثمان و جعفر

دگر عباس آن در ثمینم

حضرت ام البنین(س)

حضرت ام البنین(س)


این كه این جا آرمیده روح كیست؟

چشم گریان و دل مجروح كیست؟

از كدامین چشمه ای جوشیده است

وز كدامین بوستان روئیده است؟

این كه قبرش منتهای غربت است

مادر نام آوران نهضت است

سروها محصول سروستان او

عشق، تدریس دبیرستان او

با كدامی واژه ها گویم سخن

ناتوان از وصف او افكار من

ملك عزت را ز غیرت پاسدار

آبروی عشق را آئینه دار

هم حمیده هم رشیده هم نجیب

در دو عالم بخت شد او را نصیب

ازدواجش با علی یك راز بود

در مقام معرفت ممتاز بود

تهنیت گویان عقدش طایفه

سفره اش رنگی ز عشق و عاطفه

گاه عقدش اشك ریز فاطمه

شد عروس غم كنیز فاطمه

عقد خود زین شرط امضا كرده بود

خویشتن را وقف زهرا كرده بود

با ولای حق قرین عشق بود

او امین سرزمین عشق بود

كیست او یار امیرالمؤمنین

مادر شیران نر، ام البنین

دامنش گلخانه گل های یاس

مادر عباس خود حیدر شناس

چون قدم بنهاد بر دارالولا

آن عروس شرمگین و با حیا

روی خاك افتاد و از دل ناله كرد

ناله بر زهرای هجده ساله كرد

گفت این جا قتلگاه محسن است

خاطر آسوده غیر ممكن است

خانه ای كه فاقد آرامش است

هر طرف آثار دود و آتش است

فاطمه ضرب در این جا دیده است

فاطمه این جا به خون غلطیده است

حملۀ قنفذ در این جا پا گرفت

انتقام بدر از زهرا گرفت

باید این جا اشك خون جاری كنم

زینب و كلثوم را یاری كنم

كیست او دارندۀ نفس نفیس

دختران نوحه گر را هم جلیس

فضل او بوفضل ها پرورده است

او مبارك نسل ها پرورده است

شیر او پرورده نسل مكتبی ست

نسل های فاطمی و زینبی ست

شور عاشورائیان سودای اوست

چون حسین بن علی مولای اوست

چار فرزندی كه او پرورده است

هر یكی بر یك قشون سر كرده است

چار پورش در مصاف عشق بود

هر یكی سیمرغ قاف عشق بود

شیر او اهل ادب پروده است

هم چو شجعان عرب پرورده است

شیر او صاحب علم پرورده است

یا كه سقای حرم پرورده است

شیر او یعنی رموز بندگی

شیر او یعنی جهاد و زندگی

شیر او پرورده شیران دلیر

هر یكی در ملك حریّت امیر

هر یكی جنگنده ای بی واهمه است

تحت فرمان حسین فاطمه است

شیر او احساس را پرورده است

حضرت عباس را پرورده است

شیر او كاری چنان حساس كرد

كربلا را كربلا عباس كرد

قصه ام البنین شرح غم است

در غم او دیده گردون نم است

سید خوش زاد این لطف خداست

بر در ام البنین حاجت رواست

حضرت ام البنین(س)-مصائب

حضرت ام البنین(س)-مصائب

 

کسی که چار پسر داشت نور چشم ترش

به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش

دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیست

بدون ماه، چه شب ها که صبح شد سحرش

عجب حکایت سختی ست مرگ این مادر

هنوز مانده به ره، دیدگان پر گهرش

تمام دل خوشی اش چهار صورت قبر است

چهار صورت زیبا همیشه در نظرش

اگر چه همره زینب نبود ام بنین

ولی شنید و شکست از غم حسین کمرش

نبود تا که ببیند چگونه حرمله ها

زدند تیر، به چشم حسینی قمرش

نبود تا که ببیند چگونه ریخت زمین

به خاک علقمه ای وای پاره جگرش

نبود تا که ببیند بدون عباسش

چه آمده به سر خواهران خون جگرش

نبود شکر خدا ور نه همره زینب

میان خیمه نمی ماند معجری به سرش

نبود شکر خدا ور نه شام را می دید

نبود صحنه بزم شراب در نظرش

اگر چه صورت او را کسی کبود ندید

به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش

حضرت ام البنین(س)-مصائب

حضرت ام البنین(س)-مصائب


تنها چرا نشسته، مگر گریه می کند؟

چون شمع شعله ور به نظر گریه می کند

از مردم مدینه شنیدم که روزها

می آید و ز داغ پسر گریه می کند

بالای چار صورت قبری که ساخته

با دیده های سرخ جگر گریه می کند

با ذکر جانگداز -حسینم غریب- بود

دائم زند به سینه و سر گریه می کند

از سوز روضه خواندن این مادر شهید

هر عابری میان گذر گریه می کند

گاهی دلش برای علی تنگ می شود

گاهی برای روضه ی در گریه می کند

بغض نگاه باد صبا گفت با دلم

دیگر غروب شد، چقدر گریه می کند

وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها.



یک چهار پاره ی کوتاه برای وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها.



از صدای گرفته اش پیداست

دیشبش سخت گریه می کرده

یاد آن روزی افتاده است که

زینبش سخت گریه می کرده


یاد حرفهای زینب افتاده

کم کم آب میشود به پای حسین

باز تکرار کرده،میگوید:

"هرچه دارم همه فدای حسین"


یاد حرفهای زینب افتاده

"حسین را تشنگی ش آزرده

وقت میدان از عطش می گفت،

از لبان خشک و ترک خورده:


خواهرم!تشنگی عجب سخت است

احساس میکنم که سنگینم!

آسمان چرا سیاه شده؟!!

هوا را پر ز دود می بینم! "


ام البنین کاش تو هم بودی

آنجا که لحظه هاش پر از غم بود

بین دردهایشان تنها

سایه ی مادری فقط کم بود

سینا نژادسلامتی