حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-زبان حال امیرالمومنین(ع)

 

 

عزیزم این دم آخر مرا عذاب نده

گُل امید علی را به دست آب نده

سلام های مرا شهر بی‌جواب گذاشت

تو هم سلام مرا خواستی جواب نده

مرا به غربت خود واگذار کن اما

به بچه‌های خود این قدر اضطراب نده

شکسته بال‌و‌پرت را برای دلخوشی‌ام

درون لانه‌ی آتش گرفته تاب نده

خسوف را چه کسی لای روسری بسته؟!

کبودِصورت خود را چنین حجاب نده

چرا به دخترمان گفته‌ای که پیش پدر

لباس‌های مرا شُستی؛ آفتاب نده

حسین؛ نیمه‌شب آبی اگر که خواست، بخواب!

شکسته بازویت، او را به زور آب نده

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-زبان حال امیرالمومنین(ع)

 

 

عزیزم این دم آخر مرا عذاب نده

گُل امید علی را به دست آب نده

سلام های مرا شهر بی‌جواب گذاشت

تو هم سلام مرا خواستی جواب نده

مرا به غربت خود واگذار کن اما

به بچه‌های خود این قدر اضطراب نده

شکسته بال‌و‌پرت را برای دلخوشی‌ام

درون لانه‌ی آتش گرفته تاب نده

خسوف را چه کسی لای روسری بسته؟!

کبودِصورت خود را چنین حجاب نده

چرا به دخترمان گفته‌ای که پیش پدر

لباس‌های مرا شُستی؛ آفتاب نده

حسین؛ نیمه‌شب آبی اگر که خواست، بخواب!

شکسته بازویت، او را به زور آب نده

امام زمان(عج)-مناجات محرمی

امام زمان(عج)-مناجات محرمی

 

چشم نیاز دوختم به راه صاحب‌الزمان

امید بسته‌ام به یک نگاه صاحب‌الزمان

امید بسته‌ام ولی چقدر پُر توقع‌ام

چشم گناهکار و روی ماه صاحب‌الزمان

کویر شد اگر دل از شب سیاه کاری ام

صبح در آن جوانه زد گیاه صاحب‌الزمان

دین ضعیف من در این طبیعت پر از گناه

غزال خسته ای‌ست در پناه صاحب‌الزمان

آه که آه می کشد هنوز سینه ی زمین

بعد هزار و چند سال از آه صاحب‌الزمان

هنوز بعد کربلا منظره ی وداع را

مدام درک می کند نگاه صاحب‌الزمان

عمه صاحب‌الزمان به دست خویش دوخته

رخت عزای خاکی و سیاه صاحب‌الزمان

امام حسین(ع)-مناجات اول مجلس

امام حسین(ع)-مناجات اول مجلس

 

هر که از دل نوکریِ کویِ هیات می کند

سینه ی خود را پر از نور ولایت می کند 

پادشاهی، نوکری خاندان مصطفی ست

نوکر این خانه بر تن رخت عزت می کند

آدم این جا خاکبوس عرش رحمن می شود

در سرای اهل بیت عرض ارادت می کند

آنکه هیات را به پول و شهرت و قدرت نداد

فاطمه دنیا و دینش را ضمانت می کند 

در قیامت قیمتی تر چیست غیر از یاحسین

قیمت یک "یاحسین" آن جا قیامت می کند

هیاتی با هیاتی همچون زهیرند و بُریر

یک حسینی با حسینی ها رفاقت می کند 

ای که بی ذکر حسین و روضه اش جان می دهی

حضرت زینب به تو خیلی محبت می کند 

هر که سهمی دارد از مهر حسین بن علی

سهم نوکر را فقط عباس قسمت می کند 

دست هایش را جدا کردند از پیکر اگر

چشم هایش از حرم دارد حمایت می کند 

حرمله تاثیر چشمش را به تیری تار کرد

چشم او را دور دیده شمر جرات می کند

تقدیم به مدافعان حرم

 

 

گردن زدند در حرم عشق، شور را

کشتار کرده اند محبان نور را

دارند دشمنان سبب خیر می شوند

نزدیک می کنند زمان ظهور را

 

روضه بپاست، دور حرم شیعه می کشند

کرببلاست، دور حرم شیعه می کشند

فریاد الغیاثِ عمه ی سادات شد بلند

مهدی کجاست، دور حرم شیعه می کشند

 

آقا بیا و فتنه ی دجال را ببین

در سوریه، قضیه ی گودال را ببین

آل یزید رحم به شیعه نمی کنند

آیین قتل صبر و لگد مال را ببین

 

... اما حسین و کرببلا چیز دیگریست

در قتلگاه، شمر به دنبال پیکریست

آقا، دو خط روضه؛ "خدا صبرتان دهد"

پایی به روی سینه و در دست خنجریست

 

خنجر به سمت حنجر مولا بلند شد

زینب – به روی پای خودش – تا بلند شد

ضربه، یکی... دو تا... و سه تا... تا دوازده

سر را برید و ناله ی زهرا بلند شد

امام جواد(ع)-مدح و ولادت

 

 

آنان که پی کاسبی رزق حلالند

تا روز قیامت دَرِ این خانه وبالند

باید که سر سجده به این خاک بمالند

- این ها-  همه سرچشمه ی آن آب زلالند

ما را که سلوک علی و آل مرام است

رزقی بجز از سفره ی ارباب حرام است

ذِکرُالله ما می شد این یاد ائمّه

این مجلس و این لطف خداداد ائمّه

هستیم به یاریّ و در امداد ائمّه

در حزن و غم و شادی و میلاد ائمّه

این کف زدن و سینه زنی جوهر دین است

عَجِّل لِوَلیِّ الفَرَجِ شیعه همین است

ای منتظران مقدم موعود مبارک

در مجلستان عطر خوش عود مبارک

میلاد کرم، لطف و عطا، جود مبارک

ازبس که شد این فاطمه مولود مبارک

ازدست علی هرچه گدا تاج گرفتند

در عرش ملائک همه معراج گرفتند

عالم همه پست و پسر فاطمه بالاست

یک عمر شدم نوکرش، آنقدر که آقاست

از نسل علیّ و نوه ی حضرت موساست

مولام رضا، او علیِ اکبرِ مولاست

اسفند بپاشید سر آتش ایمان

او آمده تا کور کند چشم حسودان

رویید زِ لبهای علی اکبری اش گل

چیدند ملاک زِ رخ دلبری اش گل

از لعل مناجاتیِ پیغمبری اش گل

از سمت پدر گل، نسب مادری اش گل

به به! چه گلی آمده در خاطر این باغ

قنداقه ی گلپوش شده قبله ی عشاق

او عبد خدا بود، در این باره سخن گفت

" لاحول و لا" خواند و به گهواره سخن گفت

پر نور شد آن خانه چو مه پاره سخن گفت

با هر دل بیچاره ی آواره سخن گفت:

"تنها نه به هر مفلس در بند جوادم

حتی به امامان خداوند جوادم"

خوب است زِ قنداقه ی او توشه بگیریم

از مزرعه ی صورت او خوشه بگیریم

فیض حرم صاحب شش گوشه بگیریم

روی قدمش سر بگذاریم و بمیریم

چون مرگ به روی قدمش عین حیات است

او منبع جود است و دَلیلُ البرکات است

وَاللهِ بنی فاطمه سرمایه ی دینند

هم سایه حقّند وَ هم سایه نشینند

فردوس خدایند و بهشتند و بریند

ما رعیت واینان همه ارباب ترینند

این ها سر شاخه رطب کال ندارنند

اولاد علی، طفل و کهنسال ندارند

او کودک ارباب ولی شیخُ الائمه است

دشمن شده از جامِ میِ معرفتش مست

خوردند بزرگان همه در بحث به بن بست

پیش پسر شاه خراسان شده اند پست

در محضر او اوج نشینان همه پستند

محکوم به درماندگی و عجز و شکستند

در وادی دل وجه خدا کیست بجز او

دروازه و مفتاح دعا کیست بجز او

ابن الکرم و ابن سخا کیست بجز او

ابن علی و ابن رضا کیست بجز او

او ابن علی، ابن علی، ابن علی هاست

آری نهمین معجزه ی حضرت زهراست

او کارگشای گره روز معاد است

سرچشمه ی جود است و جواد است و جواد است

برسفره ی او رزق خداداد زیاد است

از آمدن ابن رضا، فاطمه شاد است

ما سایه نشین کرم ابن رضاییم

مشتاق طواف حرم ابن رضاییم

باید که بسازیم دوباره حرمش را

بر عرش رسانیم شکوه علمش را

چون لشگری از شمع بسوزیم غمش را

در روضه بمیرم غمِ سنّ کمش را

مدّاح فلک در غم او زمزمه دارد

او ارثیه ی عمر کم از فاطمه دارد

تقدیم به مدافعان حرم

 

 

حرم زینب عجب حال و هوایی دارد

سوریه، فیض شهادت چه صفایی دارد

بنویسید به روی کفن این شهداء

چقدر عمه ی سادات فدایی دارد

امام باقر(ع)-شهادت

 

 

روز محشر که هیچکس جز حق

بر دل و دین گواه و ناظر نیست

مدّعی ام که مذهبم غیر از

قالَ صادق و قالَ باقر نیست

 

آنکه ترسیم «أَمرُکُم رُشد» و

سخنانش «کلامُکُم نور» است

وای بر من که بستری شده و

درشبستان درد رنجور است

 

هر چه این زهر در تن آقا

جای خود را به زور وا می کرد

در حسینیّه ی دلش مولا

عمّه را بیشتر صدا می کرد

 

« چه کشیدی تو عمه ی سادات

از غم تشت های خون آلود

روی تشتی زِ مجتبات جگر

روی تشتی سر حسینت بود»

 

دم آخر امام پنجم ما

تا که از فرط ضعف شد بیحال

عطش، آتش نشاند بر جگرش

دل او رفت تا ته گودال

 

ته گودال جدّ مظلومش

با لب تشنه دست و پا می زد

پسر فاطمه میان دو نهر

جگرش آب را صدا می زد

 

روضه برگشت مثل آن لحظه

که تنش روی خاک ها برگشت

یکنفر گفت از چه رو آقا

با عبا رفت، بی عبا برگشت؟

 

عمه می گفت پای نعش علی

مثل اینکه حسین محتضر است

به گمانم تن علی اکبر

به عبایش نیازمندتر است

مناجات با خدا

 

 

نفس امّاره مرا اهل خطا کرد خدا

غفلت از تو بنگر باز چها کرد خدا

پرده انداخت میان من تو این دنیا

این عجوزه چه مرا از تو جدا کرد خدا

تا هلال رمضان بار دگر ظاهر شد

لب این بنده ی شرمنده صدا کرد خدا

چشم وا کردم و دیدم که کنارت هستم

لطف تو باز مرا اهل دعا کرد خدا

لقمه ی عفو تو این عبد گنهکارت را

بر سر سفره ات انگشت نما کرد خدا

من کجا؟ ناله کجا؟ اشک کجا؟ دل را باز

روضه ی کرببلا اهل بکا کرد خدا

این که بخشیده شدم کار حسین است فقط

باز هم روضه ی ارباب چها کرد خدا

پیش زینب، سر او را که روی نیزه نشاند

بدنش را وسط دشت رها خدا

مناجات با خدا

 

 

نفس امّاره مرا اهل خطا کرد خدا

غفلت از تو بنگر باز چها کرد خدا

پرده انداخت میان من تو این دنیا

این عجوزه چه مرا از تو جدا کرد خدا

تا هلال رمضان بار دگر ظاهر شد

لب این بنده ی شرمنده صدا کرد خدا

چشم وا کردم و دیدم که کنارت هستم

لطف تو باز مرا اهل دعا کرد خدا

لقمه ی عفو تو این عبد گنهکارت را

بر سر سفره ات انگشت نما کرد خدا

من کجا؟ ناله کجا؟ اشک کجا؟ دل را باز

روضه ی کرببلا اهل بکا کرد خدا

این که بخشیده شدم کار حسین است فقط

باز هم روضه ی ارباب چها کرد خدا

پیش زینب، سر او را که روی نیزه نشاند

بدنش را وسط دشت رها خدا

امام خمینی(ره) و انقلاب




آسمان بود و آفتاب نبود

چشمه ای خشک بود و آب نبود

صد سوال بزرگ در دل بود

ولی افسوس، یک جواب نبود

باور حرکتی تازه بود به سر

اشتیاقی به انقلاب نبود

خیزش قلب ها به تنهایی

بستر اتفاق ناب نبود

آمدی، جان انقلاب رسید

از افق آخر آفتاب رسید

آمدی، جان انقلاب شدی

روشنایی بی زوال شدی

در سر هیچکس سوال نماند

تو خودت پاسخ سوال شدی

تو به بال شکسته ی میهن

سال پنجاه و هفت؛ بال شدی

نه به تاریخ کشورم ایران

تو به تاریخ ها مثال شدی

کاش تاریخ بد ورق نخورَد

بی حضور تو دست رد نخورد

دلتان را به درد آوردند

سروها برگ زرد آوردند

اینکه در فصل گرم، باغ و درخت

میوه ی فصل سرد آوردند

اینکه خفّاش ها به خانه ی باز

باز عزم نبرد آوردند

اینکه یک عده نوجوان و جوان

رو به افیون گرد آوردند

همه اَش مال سستی ما بود

کار دنیا پرستی ما بود

ای ابر مرد؛ مرد ایمانی

تو همیشه بیاد می مانی

تو هم آواز مرغ های سحر

ناله سر می کنی و می خوانی:

«جور صیاد، ظلم ظالم ها

خانه بر باد داده می دانی؟»

سه دهه، هر سپیده دم تو هنوز

بر سرم نور خود می افشانی

با تو هستم، حضور ناب؛ بمان

همچنان جای آفتاب، بمان