در فراق یار


نیا به شهر خواب ها – به شهر بی حجاب ها

که این کویر... ماه من  – پر است از سراب ها

مد است بت پرستی و – بت است مد پرستی و

به چهره های ما بود – ز هر مدی نقاب ها

ببین که زلف عاشقان برون زده ز مقنعه

کدام سوی می رود مسیر پیچ و تاب ها

چقدر بی عمل شدند عالمان بی عمل

سوال ها ... هزار تا ... کجا بود جواب ها ؟

بهار قلب یارها – حقیقت هوارها

بدون چشمه سارها ، خزان بود بهارها

سروده جعفر ابوالفتحی

در فراق یار


من از این راه ، از این فاصله ها دلگیرم

بی تو ای دلبر من از غم تو می میرم

بی تو من سنگ دل و بی سر و پا  خواهم شد

بی تو طوفانیم و غرق بلا خواهم شد

خبر از گمشده ات نیست ؟ مرا پیدا کن

یا   نیا و غم دلسوز مرا حاشا کن

گاه با من سخن عشق بگو محبوبم

بی صدای سخن عشق ببین مخروبم

چه قدر فاصله ها هست میان من و تو

چه قدر فرق بود بین توان من و تو

منم آن رو سیه هیچ ندار آقاجان

از غم هجر شدم زار و نزار آقاجان

کربلا رفت دلت بی خبرم مگذاری

گرچه از هر عمل پر گنهم بی زاری

مردمان مسخره کردند مرا چون عبدم

آه ، پروانه ام و دور سرت می گردم

حرم شاه - ناچیز ترین وبلاگ اشعار مذهبی