زبانحال امام حسن (ع) با امام حسین (ع)


من غروبی کمر شکن دارم

خواهرم را صدا بکن داداش

زهر کینه امان من برده

درد من را دوا بکن داداش

از تن پر نوا و پر سوزم

جگرم را جدا بکن داداش

از سر نیزه با لب خونی

خواهرم را صدا بکن داداش

حاجت من فقط بود بوسه

حاجتم را روا بکن داداش

گر جفا باشد ای گلم بوسه

تو همینک جفا بکن داداش

از غم آن غروب عاشورا

قلب من را رها بکن داداش

وقت آزار کودکان خویش

تو نگه به هوا بکن داداش

از سر و دست دختران خویش

زیور آلات، وا بکن داداش

چون که می افتی از سر نیزه

رأس خود را ت جا بکن داداش

از سر نیزه ماه زینب من

خواهرم را دعا بکن داداش

سروده جعفر ابوالفتحی

زبانحال امام حسن (ع) با حضرت زینب (س)


استخوانی که داشتم دارد

از غمت آب می شود زینب

لحظه ی آخری تو گریه نکن

گریه ات باب می شود زینب

وقت باران چشم غمبارت

دل چه بی تاب می شود زینب

لحظه های جکر کُشِ این زهر

لحظه ای ناب می شود زینب

بعد من چشم باز داداشت

روی نی خواب می شود زینب

بعد من زیور و النگویت

درّ نایاب می شود

بعد من این یزید بی مادر

نامش ارباب می شود زینب

بعد من روی طشت زر یک سر

با رگش قاب می شود زینب

 سروده جعفر ابوالفتحی