امام علی(ع)-ولادت

امام علی(ع)-ولادت

 

باز امشب نقش خورشیدی منور می کشند؟

یا که تصویری ز روی ماه حیدر می کشند

تا که خورشید ولایت پرتو افشان می شود

پرده بر رخ از خجالت ماه وا ختر می کشند

آرزومندان دل از کف داده اند امشب مگر

انتظار دیدن رخسار دلبر می کشند

گلشن آرایان همه محو گل رویش شدند

از دل خود نعرۀ الله واکبر می کشند

اشک شوق امشب خریداری دگر دارد بیا

عرشیان درفرش ناز دیدۀ تر می کشند

ارزش آن قطره از هرگوهری افزون تر است

چون به میزان عمل در روز محشر می کشند

چون همای آسمان پرواز با یاد علی

شب روان تا ساحت عرش برین پر می کشند

تشنه کامان محبت با ولایش روز حشر

جام کوثر از کف ساقی کوثر می کشند

روز محشر زیر نور گرم خورشید فلک

دوستداران علی را چتر بر سر می کشند

ای «وفائی» آبرومندان فردا می شوند

خاکبوسانی که خود را سوی این در می کشند

امام جواد(ع)-ولادت

 

 

ستاره سحری مژدۀ سحر می داد

فروغ صبح ز پایان شب خبر می داد

ز صحن سینۀ ما دست عاطفت از شوق

کبوتر دل ما را به عرش پر می داد

فضای شهر مدینه معطر از گل بود

شبی که گلبن باغ ولا ثمر می داد

مگر نسیم ز باغ بهشت آمده بود

که بوی ناب گل وسبزه های تر می داد

سحاب رحمت حق بر مدینه سایه فکند

خدا به حجت خود کوثری دگر می داد

فلک به یمن قدومش ستاره باران بود

خدا به شمس سپهر ولا قمر می داد

زدیدگان پدر اشک شوق جاری بود

شبی که بوسه به رخسارۀ پسر می داد

برای خلق گنهکار در شب میلاد

خدا به نخل شفاعت دوباره بر می داد

نهم سپهر ولایت جواد اهل البیت

کریم بود و به هر بینوا گهر می داد

هنوز کعبه شهادت دهد بدان محفل

هرآن که مسئله پرسید از او نظر می داد

دلم گرفته چه می شد اگر خدا یک شب

چنان نسیم به کویش مرا گذر می داد

چه عقده ها که« وفایی» زدل نمی شد باز

به ما اگرکه خدا برگۀ سفر می داد 

روز جهانی قدس-مقاومت اسلامی

 

 

برجان بشر شده شرر اسرائیل

باشد همه جا زنگ خطر اسرائیل

با غزه بیائید که فریاد کنان

گوئیم همه که مرگ براسرائیل

***

ای قبله اولین ، خدا آگاه است

ازغزۀ تو بلند دود آه است

شک نیست که پیروزی تو نزدیک است

سنگ تو همان موشک حزب الله است

امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت

 

 

كوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت

آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت

در كوچه های شهر غم آلود كوفه

هرجا یتیمی بود حال درهمی داشت

آنشب فقیری از خدای خویش پرسید

كوآنكه هر شب با فقیران عالمی داشت

مرهم برای زخم او پیدا نمی شد

امّا برای زخم عالم مرهمی داشت

بردند او را نیمه شب پنهان ز مردم

رفت آنكه بهر خویش چاه  محرمی داشت

بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد

بر روی دیوار و درش گرد غمی داشت

هر غنچه و هر گل به گلزار ولایت

بر روی گلبرگ رخ خود شبنمی داشت

از گریۀ زینب تمام عرش لرزید

وقتی میان زمزمه ها  زمزمی داشت

یك سو حسین و سوی دیگر مجتبایش

گریان ز هجر روی بابا ماتمی داشت

عباس  او با یاد درد غُربت او

در گوشۀ تنهائی خود عالمی داشت

هرگاه می خواهم كه از دردش بگویم

گویم«وفائی» او مگر درد كمی داشت

امیرالمومنین(ع)-مدح و شهادت   

 

باز دل میل توسّل می كند

یاد تـو در باغ جان گُل می كند

یاعلی ای عشق حق در جوهرت

سرفرازان جهان خاك درت

ای هزاران خضر سرگردان تـو

میثم و سلمان ز شاگردان تو

رهنوردان را چراغ ره توئی

رهنمای مردم آگه توئی

عاقلان در عشق تو دیوانه اند

دور شمع عشق تو پروانه اند

صبر از تو رنگ زیبا یافته

عشق با عشق تو معنا یـافته

تو گهر هستی و كعبه چون صدف

كعبه را داده خدا از تو شرف

ای نسیم مهربان سرنوشت

ای شمیم ناب گلزار بهشت

جوهر ایمان توئی عرفان توئی

عدل و فضل و عشق را میزان توئی

نور محراب تو شد نور فلك

مات و مبهوت نمازت شد ملك

در زمین گر بوترابت خوانده اند

در سماوات آفتابت خوانده اند

ره كجا یابد به قدر تو خرد

ذات تو ذات خداوند احد

یاعلی آموزگار انبیا

ای امامت را تو ختم الاوصیا

خلقت از قدرت شرافت یافته

یازده خورشید از تو تافته

ای كریم كلّ خلقت یاعلی

ای قسیم نار و جنّت یاعلی

عاشقان تو سیادت یافتند

با ولای تـو سعادت یافتند

یاعلی من از غلامان توام

خاكبوس خاكبوسان توام

ای گل امید من از بذر تو

اشك خود را كرده ام من نذر تو

نام تو با عشق دارد الفتی

نام تو با اشك دارد نسبتی

نام تو آرام بخش جان بود

نام تو بـر دردها درمان بود

یاعلی درد تو درد مكتب است

ای که ذكر یا مجیبت بر لب است

قدر نشناسان تو را نشناختند

بر حریم حُرمت تو تاختند

دوزخی مردم  بهشتت سوختند

آتشی بر گلشنت افروختند

زآتش در شعله بر دل ها زدند

پیش چشمان تو زهرا را زدند

گرچه جانت زین همه غم خسته بود

صبر می كردی و دستت بسته بود

ای كه از جهل بشر رنجیده ای

كوفه كوفه بی وفائی دیده ای

بوی غم دارد قیام آخرت

جان به قربان سلام آخرت

ای كه شد محراب خونین بسترت

خون دل می ریخت از فرق سرت

داشتی بـا چهرۀ غرقه بخون

نغمۀ اناالیه راجعون

ای كه بخشیدی«وفائی»را شرف

میهمانش كن به ایوان نجف

مناجات با خدا

 

 

خداوندا به درگاه تو اشک و آه آوردم

ز شرم رو سیاهی نالۀ جانکاه آوردم

نسیمی خانه بردوشم که سوی آستان تو

ز اسباب پریشانی،خجالت آه آوردم

به درگاه تو رو کردم اگر پرسی چه آوردم

قدی خم ، کوله باری پرگنه همراه آوردم

بدم خود خوب می دانم ولی اشک ندامت را

برای عذر خواهی سوی این درگاه آوردم

“وفائی” راهمین اشک ندامت توشۀ فرداست

ببخشا گرحضورتو پری چون کاه آوردم

اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام


سلام ما به تو و سامرای اطهر تو

سلام ما به حرمخانۀ منور تو

سلام بر تو و برحُرمتت که جبرائیل

جبین گذاشته بر آستانۀ در تو

سلام ما به تو ای عسکری لقب که خدا

نهاده خیل ملک را معین و عسکر تو

سلام ما به شکوه و به شوکت و قدرت

که آگه ست از این قدر و جاه داور تو

قسم به عمر کمت ای گل بهشت رسول

دوباره زنده شده یاد عمر مادر تو

سلام ما به دل پاره پاره ات هردم

سلام اهل سماواتیان به پیکر تو

سلام ما به تو و آن گلی که از داغت

شرر گرفته دل او کنار بستر تو

ز بس که رعشه بجانت فتاده بود از زهر

به دست او شده سیراب لعل اطهر تو

صدای آیۀ امن یجیب می آید

بپاس آن گل درد آشنا و مضطر تو

برای روز ظهورش تو خود دعائی کن

که مستجاب شود هر دعا ز محضر تو

به روز حشر "وفائی" کجا غمی دارد

اگر که ثبت شود نام او به دفتر تو

امام سجاد(ع)-مصائب




نور تابد به فلک از در کاشانۀ ما

گنج عشق است نهان در دل ویرانۀ ما

ما دل خویش نبستیم بر این عالم خاک

عالم قدس بود منزل و کاشانۀ ما

زمزم و سعی و صفا و حجر از ماست اگر

کعبه گردد همه دم دور حرمخانۀ ما

گر که اعجاز کند با ید بیضا موسی

در ازل باده زده از میِ میخانۀ ما

ما از آن سوختگانیم که از آتش غم

هیچ پروا ننماید پر پروانۀ ما

گر به شمشیر غم دوست سر خویش دهیم

در ره دوست بود همت مردانۀ ما

به شهادت به اسارت سوی منزل ببریم

این امانت که سپردند روی شانۀ ما

با خبر باش نخندی تو به اولاد رسول

کار صد تیغ کند نالۀ مستانۀ ما

نَهَراسیم ز شمشیر و ز زنجیر ستم

که پر از شهد شهادت شده پیمانۀ ما

گر که دلسوختۀ ماست «وفائی» نه عجب

جگر سوخته دادند به دیوانۀ ما

حضرت عبدالله بن الحسن(ع)




من آمـده ام تا کـه به پای تو بمیرم

امـروز غـریبـانـه بـرای تو بمیرم

غم نیست اگر در قدمت دست من افتد

شادم به خدا تا که به پای تو بمیرم

از خیمه دویدم که کنم جان به فدایت

خواهـم که عمو زیر لوای تو بمیرم

ای کاش ذبیح تو شـوم در ره توحید

تا در ره عشقت به منـای تو بمیرم

این قـوم اگـر تشنـۀ خونند، بیایند

آماده شدم تا که به جای تو بمیرم

بگذار که از خیـل شهیـدان تو بـاشـم

بگـذار که در کرب و بـلای تو بمیرم

کو حرملـه تـا تیـر بینـدازد و من هم

زان تیـر در آغـوش وفای تو بمیرم

از قول من خسته جگر گفت «وفائی»

ای کـاش کـه در راه ولای تو بمیرم

ورود به ماه محرم




رخصت بده كه خیمـۀ مـاتم به پا كنیم

پیـراهـن سیـاه بـه تن با شمـا كنیم

آیـد صـدا ز غیب كـه قـد قـامت العـزا

رخصت بـده اقـامۀ بـزم عـزا كنیم

در حـد مـا كه نیست ولیكـن خـدا كنـد

بر گـریـه های روز و شبت اقتـدا كنیم

دو كـاسه اشك و یك دل خونین ز داغ را

آورده ایـم  نــذر غـم كـربــلا كنیم

موعود هل اتی چـه شـود یك مُحّـرمی

تو روضـه ای بخوانی و ما جان فدا كنیم

بر ما بخـوان تو روضـۀ شیب الخضیب را

تا گـریه بـر حسیـن سر از تن جدا كنیم

«تكلیف انتقام شهیدان بدوش توست »

ای منتقـم بـرای ظهــورت دعا كنیم

مـاه محّـرم است «وفائی» به ناله گفت

با ناله های خویش جهـان را صـدا كنیم

امام جواد(ع)-شهادت



شب نشینان فلک چشم ترش را دیدند

همه شب راز و نیاز سحرش را دیدند

تا خدا سیر و سفر داشت همه شب وز اشک

غرق در لاله و گل رهگذرش را دیدند

هر زمان رو به خدا کرد در آن خلوت اُنس

او دعا کرد و ملائک اثرش را دیدند

جلوه اش جلوه ای از نور خدا بود و ز عرش

همچو خورشید به سر تاج زرش را دیدند

همه سیراب از آن چشمۀ رحمت گشتند

سائلان بخشش دُرّ و گهرش را دیند

روز پرسیدن هر مسئله از علم و کمال

پایۀ دانش  و حُسن نظرش را دیدند

عمر او آینۀ عمر کم زهرا بود

در جوانی همه شوق سفرش را دیدند

دود آهش به فلک رفت از آن حجرۀ غم

شعله های جگر شعله ورش را دیدند

هرکه پروانۀ شمع غم او شد هر شب

عرشیان سوختن بال و پرش را دیدند

چون که شد سایه فکن نخل شهادت آن روز

همه با اشک «وفائی» ثمرش را دیدند

امیرالمومنین(ع)-ضربت خوردن

 


فلک امشب نسیمی سرد دارد

زمین از غصه رنگ زرد دارد

بیا ای دل بنالیم و بگرییم

هوای کوفه بوی درد دارد

***

خدایا این جماعت خودپرستند

به روی دین و قرآن دیده بستند

پس از بشکستن پهلوی زهرا

سر مظلوم عالم را شکستند

***

ز خون محراب را گلپوش کردند

جهان را با غمی همدوش کردند

چه تاریک است دل ها ای دریغا

چراغ عشق را خاموش کردند

امیرالمومنین(ع)-ضربت خوردن

 


فلک امشب نسیمی سرد دارد

زمین از غصه رنگ زرد دارد

بیا ای دل بنالیم و بگرییم

هوای کوفه بوی درد دارد

***

خدایا این جماعت خودپرستند

به روی دین و قرآن دیده بستند

پس از بشکستن پهلوی زهرا

سر مظلوم عالم را شکستند

***

ز خون محراب را گلپوش کردند

جهان را با غمی همدوش کردند

چه تاریک است دل ها ای دریغا

چراغ عشق را خاموش کردند

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت




از گلستــان ولا عطــر بهــاران می رسد   

نغمــۀ مرغـان جنّت با هـزاران می رسد

با بهار عشـق ای دل سـاز همـراهی بزن   

   کز طرب گلبانگ شادی با بهاران می رسد

تا که مـرهــم بر دل خشکیـدۀ یاران نهد    

  زآسمــان ها بر زمین پیغام یاران می رسد

گرکه اشک شوق می شوید ز چهره گرد غم   

  مـرهـم زخـم دل چشم انتظاران می رسد

رنگ نومیدی ز سینه پاک کن کز شهـر نور   

   پیــک امّیــــد دل امیـــدواران می رسد

پاکتر از آب و آئینه ست این گُل، گوش کن      

این طنیــن زمــزمـه از جویباران می رسد

هیچ می دانی که می آید، که دل شد بیقرار      

  چشـم دل واکن قرار بی قــراران می رسد

از بهشت فاطمی  اکنــون گل زیبـا رخی     

  باصفـاتر از زلال چشمــه ساران می رسد

گرکه خندد فاطمه از شوق، همــراه نسیم    

  عطـر یـاس مـرتضی بر گلعذاران می رسد

نیمــۀ مــاه خـدا از یمـن میـلاد حسـن      

نامــۀ عفـو گنــه بر روزه داران می رسد

سجدۀ شکر آورم، کز مهر و الطـاف خـدا     

  روح ایمــان همه سجده گذاران می رسد

خاکبوسان ولایت در رهش صف بسته اند       

آسمــان عشق و مهر خاکساران می رسد

گر همــه جمعنــد بر راه کـریم اهلبیت        

عطـر جـودش برمشام جان یاران می رسد

درشب میلاد دریای فضیلت، عشق گفت

ای «وفائی» گوهر گوهر نثاران می رسد

امام زمان(عج)-ولادت

 


به پیروان ولایت سرور بخشیدند

به شیعیان علی شوق و شور بخشیدند

به احترام شکوفائی گل توحید

به باغ سبز محبت سرور بخشیدند

به باغبان گل نرگس از خدا امشب

فرشتگان همه گل های نور بخشیدند

به رهروان ره او ز نور عشق و یقین

دلی به صاف جام بلور بخشیدند

به حُرمت و شرف باغبان عشق قسم

به لاله های شهادت غرور بخشیدند

چه جای حیرت ما داشت در شب میلاد

اگر که ملک سلیمان به مور بخشیدند

بگو به موسی عمران ز نور طلعت اوست

اگر که چشمۀ نوری به طور بخشیدند

ز آخرین خُم سرشار معرفت ما را

هزار بادۀ ناب طهور بخشیدند

دعا کنید برای ظهور او که به ما

امید روشن روز ظهور بخشیدند

اگر چه از گنه ما ملول و غمگین است

ولی به او دل و جانی صبور بخشیدند

سلام ما برساند به حضرتش امشب

به هرکه فرصت و فیض حضور بخشیدند

ز یمن جلوۀ مهدی بود «وفائی» را

اگر که پرتو نوری ز دور بخشیدند

حضرت زهرا(س)-شهادت

حضرت زهرا(س)-شهادت


هرگز كسی چنان تو سفر در فلك نداشت

حال نماز نیمه شبت را ملك نداشت

گل داده است باغ نیایش ز اشك تو

ابری كه داشت چشم تر تو فلك نداشت

ایمان تو رسید به اوج یقین و كس

بر عصمت و مقام تو یك لحظه شك نداشت

روزی كه سوخت گلشن ما هیچ شاهدی

از شاهدان واقعه قصد كمك نداشت

آزرده بود چهره ات از رد پای اشك

رویت دگر نیاز به مُهر فدك نداشت

پوشانده است روی تو را ابر  غم، چرا

خورشید آسمانی این خانه لك نداشت

كردم هزار مرتبه بر مردمان كرم

گویا كه دست مرحمت من نمك نداشت

خود را میان چشم تو دیدم شكسته دل

آئینهٔ امید دل من ترك نداشت

درسوز و ساز توست «وفائی» عنایتی

این فیض ناب را به دو عالم ملك نداشت