امام حسین(ع)-شهادت

امام حسین(ع)-شهادت

 

برای روضه نشستیم و روضه خوان آمد

صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد

نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان

سلام حضرت لب تشنه روضه خوان آمد

سلام حضرت شیب الخضیب، مقتلها

نوشته اند چه بر روزگارتان آمد

نوشته اند مقاتل که ظهر روز دهم

چه روضه ها که از این داغ بر زبان آمد

سه سیب را سه هدف را سه تیر کافی بود

سه بار حرمله هربار با کمان آمد

نوشته اند که شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش در فغان  آمد

نوشته اند مقاتل که عصر عاشورا

بلند مرتبه ای خسته ، نیمه جان آمد

بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی

بریده باد زبانم ولی سنان آمد

بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی

به قصد حنجره ات شمر همچنان آمد

بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی

میان هروله زینب دوان دوان آمد

یکی به دشنه تو را زد یکی به نیزه ولی

یکی به قصد تبرک عصازنان آمد

هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک

رسید خولی و در دشت بوی نان آمد

برای بردن انگشتر غنیمتی ات

همین که غائله خوابید ساربان آمد

تقدیم به مدافعان حرم به خصوص شهید محسن حججی

تقدیم به مدافعان حرم به خصوص شهید محسن حججی

 

خوشا آن مسافر که منزل ندارد

که دل  دارد و پای در گل ندارد

رسیدن ، به عشق است آری ، که گفته است؟

که عاشق شدن کار با دل ندارد

رسیدن چه نزدیک و ماندن چه دور است

و این راه جز عشق ، حاصل ندارد

شهیدان همان جاده ای را گذشتند

که تا انتها دور باطل ندارد

به دریا رسیدن نصیب شهیدی است

که دلبستگی نزد ساحل ندارد

خوشا آن شهیدی که گمنام ماند و

ردی در میان مقاتل ندارد

خوشا آن شهیدی که هنگام رفتن

به دل ترسی از خشم قاتل ندارد

سرش را بریدند و در زیر لب گفت

فدای سرت ، سَر که قابل ندارد

من از کربلا با توام حضرت عشق !

بفرما بمیرم ! نگو دل ندارد

بفرما بمیرم بفرما بسوزم

چه آتش چه شمشیر ، مشکل ندارد

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

 

به مسجد می‌رود معنا کند روح عبادت را

به مسجد می‌برد با خود علی امشب شهادت را

دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب

فرادا می‌کند در سجده‌ی دوم جماعت را

مگر این‌بار در بستر بخوابد ساعتی آرام

که سوزانده‌ست عمری در فراقش خواب راحت را

برای کشتنش از بدر تا محراب، راه افتاد

ندیدم هیچ‌جا از تیغ، تا این حد سماجت را

چنان آغوش واکرده‌ست رفتن را که تا امروز

میان مرگ با انسان ندیدم این قرابت را

سحر، در کمتر از یک لحظه ارکان هُدی لرزید

مگر گویاتر از این بود تفسیر قیامت را؟

رها شد نغمه‌ی «فزت و رب الکعبه» در عالم

علی می‌خواست دریابیم معنای سعادت را

برای مدافعان حرم

 

 

نوشتم غیرت ایرانیات و

ندیدم عشق پاکستانیات و

میون جون فداهای تو بی بی!

بمیرم غربت افغانیات و

قبرستان بقیع

 

 

آنقدر خسته ام ، قدمم پا نمی دهد

گاهی مسیر از من عابر کلافه است

وقتی پیاده راهی این جاده می شوم

حتی برای من چمدان هم اضافه است

سنگینی سفر به بلندای جاده هاست

امّا سفر به سادگی یک اشاره است

کافی است رو به قبله سرت را تکان دهی

بال خیال وا کنی و نیمه های شب

پشت دری که بسته خودت را نشان دهی

اصلاً به شرطه ی دم در اعتنا نکن!

حس می کنم که پنجره رو به روی من

دارد به عمق خاطره ها باز می شود

بی آنکه شرطه ترس به جانم بیاورد

تاریخ عقده های من آغاز می شود

من ، جائیم که زهر دل کوزه را شکست

آنجائیم که مادر این چفیه سرخ ها

با شرطه های فتنه گر و ظالم آمده است

با اینکه نقطه نقطه بدن تیرخورده ، باز

تابوت روی دوش بنی هاشم آمده است

دارم برای قبر حسن شمع می برم!!

این درد از مدینه مرا برد کربلا

از کربلا کنار امامی مرا به شام

پر می کشم به بوی سَم از شام تا بقیع

جایی که دیر می رسم و زهر را امام...

از این بلا پناه به سجّاده می برم..

اینجا کمی به حال خودم فکر می کنم

جایی که فتنه دست فشرده است در گلوم

راهِ نجات از خفگی شیعه بودن است

رو می کنم به مدرسه باقرالعلوم

آب و هوا عوض نکنم دیر می شود!

شب مانده است و هرچه که هی سعی می کنم

از لابلای پنجره ها تو نمی روم

هر قدر هم که راه مرا سد کنند ، باز

تا صبح می نشینم و از رو نمی روم

حتی شده تمام تنم شمع می شود!!

می گریم و به کوچه میایم ، هنوز هم

این کوچه جای آمد و رفت و شتابهاست

تاریخ از زمان علی باز مانده است

ما دست بسته ایم اگر ، از طنابهاست!

لعنت به شرطه ای که سبب ساز فتنه شد..

اینبار هم به آخر تشییع می رسم

تابوت روی شانه اهل تشیّع است

شاید به یاد مادر بی قبر این امام

این گوشه از بقیع چنین کم توقع است

بی گنبد و رواق ، حرم دیدنی تر است

حضرت رقیه(س)-شهادت




پای نی می نگرم رفتن زیبایت را

نکند نیزه پدر جان عوض پاهات است؟!

پاره شد گوشم اگر، پای کرم بگذارش

دختر دشمن تو منتظر سوغات است...

***

دشمنت آمد و دستان دعایم را دید

چهره مضطرب و غرق حیایم را دید

سعی کردم که نبیند ولی انگار نشد

زینت گوش و النگوی رهایم را دید

معجرم را به خدا سفت گرفتم اما

چادر خاکی و انگشت نمایم را دید

به دلیلی که نسب از تو گرفتم من را

آنقدر زد که ورم کردن پایم را دید

دست در دست پدر دختر شامی آمد

پای نی کودکی سر به هوایم را دید

زخم بازوم نهان بود و زن غسّاله

وقت غسلم اثر رنج و بلایم را دید...

حضرت خدیجه (س)-مدح و وفات

 


سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد

حق مسلمانی ما با تو ادا شد

دستت کلید قفل های بسته بوده

پیغمبر از دستان تو حاجت روا شد

اسلام بی تو بی گمان در شعب می مرد

دین خدا با همتت دین خدا شد

تو اجر زحمت های احمد بودی اما

مزد تو بانو! حضرت خیرالنسا شد

مادر بزرگی مثل تو دارد،جز این نیست

زینب اگر آیینۀ زهرا نما شد

ای داغ تو بر سینۀ خاتم نشسته

بی تو درون قلب زهرا غم نشسته

در عفتت مریم کنیز صبح و شامت

آسیه خدمت می کند، هاجر سلامت

مال و منال و هستی ات شد خرج اسلام

احمد به حیرت مانده در نوع مرامت

زهرا فقط در دامن تو رشد کرده

ای مادر زهرا همین بس در مقامت

طرز جهاد تو زبان زد مانده بانو

خلق خدا ماندند در نوع قیامت

حق است اگر در رتبه ات عمری بگوئیم

دین خدا یکجا سند خورده به نامت

با این که بر عرش خدایت پا نهادی

رفتی و داغی بر دل زهرا نهادی