حضرت خدیجه (س)-وفات

 

 

والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه

مادربزرگ زینب کبری خدیجه

خرج خدا شد ثروتت یکجا خدیجه

کوری چشم شور بعضی‌ها خدیجه ...

.. انگشتر عشق پیمبر را نگینی

الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی

هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی

ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی

تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی

از بیعتت پیداست که حیدر شناسی

عطر علی دارد سراپای وجودت

بانو! مِی ‌کوثر گوارای وجودت

بوی نبوّت را که استشمام کردی

بهر رواج دین حق اقدام کردی

اسلام را با همتت اسلام کردی

کفّار را با ثروتت ناکام کردی

بوده اساس دین و آیین پیمبر

اخلاق او ، اموال تو ، شمشیر حیدر

عیسی غلام همسرت تا روز محشر

مریم کنیز دخترت تا روز محشر

عصمت نخی از معجرت تا روز محشر

باقی ست نسل کوثرت تا روز محشر

مِهرت برای آسمان‌ها و زمین بس

داماد تو حیدر شده ، فخرت همین بس

ای طاهره ! بانوی باتقوای مکّه

سنگ صبور و حامی آقای مکّه

بی اعتنا به طعنه ی زن‌های مکّه

ای کاش نیشابور بودی جای مکّه

شعب ابی طالب تو را از پا نینداخت

آزار اهل شرک از تو « شیرزن » ساخت

بانو سلامت می‌کنم از دور و نزدیک

پیش حبیب خود در این شب‌های تاریک

راحت برو راحت بیا " اُمّ الصعالیک "

مکّه ندارد کوچه‌های تنگ و باریک

مکّه مدینه نیست آتش پا بگیرد

میخی درون سینه ی تو جا بگیرد

رفتی ندیدی رکن حیدر را شکستند

الواط های بی حیا در را شکستند

نامردها ، پهلوی کوثر را شکستند

قلب پر از مِهر پیمبر را شکستند

رفتی ندیدی باغ تو بی یاسمن شد

ای باکفن ! آخر حسینت بی کفن شد

امام زمان(عج)-مناجات




این چنین بر دلم افتاد ... به امّید خدا ...

... غم نخور ... می رسد امداد به امّید خدا

چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده

عقده ها می شود آزاد به امّید خدا

دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم

تا که از ما بکند یاد به امّید خدا

با دعای «فرج» و «ندبه» ی او مأنوسیم

کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا ؟

باید از گندم بد بوی گنه دور شوم

تا شوم یار قلمداد به امّید خدا

گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود

فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا ...

... که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم

یک به یک با همه اولاد به امّید خدا

خبر آمدنش را همه جا پخش کنید

می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا

منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً

می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا

حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع

عاقبت می شود آباد به امّید خدا

مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم ...

... دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا

لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید:

آفرین! دست مریزاد! .... به امّید خدا ...

.... وعده ی بعدی ما «شارع بین الحرمین»

دم بگیریم همه با «لک لبّیک حسین»

امام زمان(عج)-مناجات اربعین




من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم

دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!

یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟

در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم

حلّ این مشکل امروز به دست فرداست

چند سالی است که در حسرت فردا ماندم

در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود

چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟!

من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی

آه ... من با لب تشنه، لب دریا ماندم

چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است

منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم

نوکری روسیهم ... جای تعجّب دارد

با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم

یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو»

خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم

پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم

جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم

کربلا ... پای پیاده ... چه قدَر می چسبد

من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم

حضرت رقیه(س)-شهادت



می آید آخرسر، سرت ... چیزی نمانده

تا جان بگیرد دخترت ... چیزی نمانده

با چادری گلدار و سنجاق و عروسک

می آید این جا مادرت ... چیزی نمانده

خورشید ویرانه! قدم رنجه نمودی

دیر آمدی از اخترت چیزی نمانده

«عجّل وفاتی» گفتنم را که شنیدی

از عُمر یاس پرپرت چیزی نمانده

من خواب دیدم که در آغوش تو هستم

حالا ولی از پیکرت چیزی نمانده

داری نگاهم می کنی با چشم بسته!

از پلک چشمان ترت چیزی نمانده

لکنت زبانم علتش سیلی زجر است

از نور چشم کوثرت چیزی نمانده

با تازیانه روز و شب مأنوس بودم

یعنی که از نیلوفرت چیزی نمانده

سنگ و تنور و نعل و نیزه ... علت این هاست

که ای پدر! از ظاهرت چیزی نمانده

لعنت به شمر و خنجر کُندش ... چرا که

بابای من! از حنجرت چیزی نمانده

حرف کنیزی شد، عمو از نیزه افتاد

طوری که از آب آورت چیزی نمانده

امام جواد(ع)-شهادت



زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

طوری که حتی تار دیدی این و آن را

وقت زمین افتادنت احساس کردی

در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را

در گوشه ی حجره به خود پیچیدی از درد

یعنی چشیدی درد تلخ استخوان را

مثل عمو جانت حسن آزار دیدی

از بس شنیدی از خودی زخم زبان را

این زن که دست جعده را از پشت بسته

جاری نمود اشک زمین و آسمان را

از او تقاضای دو قطره آب کردی

وقتی تماشا کرد خشکی دهان را ...

... در پیش چشمت آب ها را بر زمین ریخت

سوزاند قلب مادری قامت کمان را

با هلهله ... با کف زدن ... با پای کوبی

مانند عاشورا ورق زد داستان را

هر چند که لب تشنه جان دادی ولیکن

دیگر ندیدی رنگ و روی خیزران را

شکر خدا بالای بام آماده کردند

بال کبوترها برایت سایه بان را

دور و بر تو جز کبوترها نبودند

دیگر ندیدی خولی و شمر و سنان را

با نعل اسب از تو پذیرایی نکردند

دیگر نخوردی ضربه های ناگهان را

امام زمان(عج)-مناجات



مى شود فرصت دیدار مهیّا حتماً

بد به دل راه نده مى رسد آقا حتماً

اى كه دنبال دواى غم هجران هستى

مى شود درد نهان تو مداوا حتماً

اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنیم

وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً

ثمر گریه ى ما خنده ى روز فرج است

آن زمان مى شكفد خنده به لب ها حتماً

دوره ى غیبت طولانى و تأخیر ظهور

امتحانى است براى همه ى ما حتماً

كار ما منتظران چیست؟ اُمید و تقوا

غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً

هركه در زُمره ى ما منتظران مى باشد

مى كند تا به ابد پشت به دنیا حتماً

انبیا منتظر آمدنش مى باشند

مى رسد پشت سرش حضرت عیسى حتماً

كاش باشیم و ببینیم كه روز رجعت

مى سپارد عَلَم خویش به سقّا حتماً

زره شیر خدا بر تن و شمشیر به دست

مى رسد منتقم حضرت زهرا حتماً

انتقام دَرِ آتش زده را مى گیرد

وَ به آتش بكشد آن دو نفر را حتماً

مناجات با خدا

گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد

دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد

اگر از شانه ی من بار گنه بردارید

پای این بنده هم از عرش فراتر برسد

باز هم توبه شکستم! بگذارید فقط

باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد

همه ی ترس من این است که هنگام گناه

عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد

بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی»

وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد

خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم

وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد

همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ

سر این بنده روی دامن حیدر برسد

مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس

حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد

چادر مادر ما کار خودش را بکند

بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد

مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم

حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد

مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت

قصدش این بود به داد علی اکبر برسد

به روی نیزه ی لشکر، جگرش را می دید

تکه تکه بدن گل پسرش را می دید

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 24ماه رمضان92