پنجمین سالگرد قمری سید همزمان با سالروز شهادت حضرت ام عباس(س) و سالگرد آیت الله العظمی بهجت


دلم گرفته است... با قامت خمیده ام بالای سر قبر ایستاده ام... جوانکی مشکی پوش صورت خود را با دستش پوشانده و گریه کنان به زبان ترکی نوحه میخواند... بغض گلویم را میفشرد... هق هق گریه اش اجازه خواندن را از او میگیرد... نوحه جای خود را به روضه میدهد... پاهایم سست میشود... دیگر طاقت ایستادم ندارم... همانجا مینشینم... آنقدر بغض دارم که حتی نمیتوانم لب بگشایم... خودش میداند تمام حرفهای نگفته را... دستان لرزانم را روی سنگ میگذارم... زیر لب نامش را تکرار میکنم: سید، سید، سید... پیرزنی با گلاب مرمر اطراف قبر را میشوید... یاد کاشان می افتم و سفر آخر... بغضم را فرو میبرم و به گلویم چنگ می اندازم... جوانک میرود که آبی به صورتش بزند... پیرزن روبرویم پایین قبر مینشیند... میگوید چند روز دیگر به نیابت از سید راهی کربلاست... با افسوس نام کربلا را مزه مزه میکنم... دهانم گَس میشود... پیرزن از آرزوی کودکانه اش سخن میگوید: "میخواهم آنجا آنقدر گریه کنم که بمیرم و از خدا بخوام سید جوادو زنده کنه تا برگرده پیش همسرش و دوباره برامون بخونه. تنها آرزوم همینه، انقدر دوست دارم برگرده"... نگاهم را از روی نام سید میدزدم... صورتم را رو به بالا میگیرم... آسمان آرام آرام میگرید و صورتم نمناک میشود... کاش من هم میتوانستم با این آرزوها کودک شوم... نمیدانم به دعای پیرزن آمین بگویم یا...

پنجمین سالگرد قمری سید همزمان با
سالروز شهادت حضرت ام عباس(س)
و سالگرد آیت الله العظمی بهجت

دیگر به من ام البنین نگویید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
دیگر مرا با این سِمَت نخوانید
از حال عباسم خبر ندارم

از خدا تا به خدا راه به جز تقوا نیست
هر که این راه رود بهجت دردانه شود

سرور و شور و بهجت از جهان رفت
چرا کامروز بهجت از جهان رفت
به رسم نیک مردان ترک جان گفت
که ما غمگین و او خود شادمان رفت
عجب تک اختر تابند ه ای بود
چه خوش تابید و زود از بینمان رفت
به دنبال حقیقت بود ((العبد))
چو حق را یافت سوی آسمان رفت
در این دنیا نمیگنجید روحش
بهشتی بود و تا باغ جنان رفت
بشر رو و ملک خو بود آری
زمینی بود و با افلاکیان رفت
به ما انسانیت آموخت عمری
به ناگه چون ملایک از میان رفت
سمایی گشته بود او پیش از این ها
به چشم ما کنون از پیشمان رفت
تقی بود و به تقوا اسوه گردید
همین گویم که شاه عارفان رفت

بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد

بسم رب الذاکرین
بسم رب الذاکرین
خورشید عالم تاب سلطان طریقت مولا علی (علیه السلام)
۱-آنکه گویندش ولی الله اعظم در جهان نامش علیست (ع)
2-آنکه حق پیوسته با اوست علیست (ع)
3-آنکه فخر ایزد و خلقش بود نامش علیست(ع)
4-آنکه در تاریکی جهل بشر چون ماه تابان است او نامش علیست(ع)
5-آنکه بر هر دو جهان مالک بود بعد از خدا نامش علیست(ع)
6-آنکه سکاندار عدل و حق پرستی ست علیست (ع)
7-آنکه در وقت شهادت گفت در محراب عشق فزت و رب الکعبه او نامش علیست(ع)
8-آنکه در تاریکی شب می کشد نان یتیمان عرب نامش علیست(ع)
9-آنکه از نسلش جهان پر می شود از عدل و داد نامش علیست(ع)
10-آنکه هر کس او را شناسد حق شناسد او علیست(ع)
11- آنکه الگوی همه یکتا پرستان است در دین محمد(ص) او علیست(ع)
12-آنکه عنوان پدر دارد به ثارالله او نامش علیست(ع)
13-آنکه کرده دشمنش اقرار بر حق بودنش مولا علیست (ع)
14-آنکه هنگام نماز بخشد نگین پادشاهی بر گدا نامش علیست(ع)
15-آنکه در عالم به قربانش روند خوبان همه نامش علیست(ع)
16-آنکه در عید غدیر شد انتخاب از جانب الله در نزد نبی مولا علیست(ع)
17-آنکه گر عشقش نباشد بر دلت بیچاره ای نامش علیست(ع)
18- آنکه هست الگوی مهدی قائم آل محمد در جهان نامش علیست(ع)
19-آنکه در خلقت بود بی مثل و مانند تا ابد نامش علیست(ع)
20-آنکه ذکر نام او باشد عبادت او علیست(ع)
21-آنکه هم حق است و حی و هو مولا علیست(ع)
22-آنکه عالم در خودش دیگر نخواهد دید او نامش علیست(ع)
23-آنکه تا عالم بود او هم بود نامش علیست(ع)
24-آنکه ایوان و ضریحش بوسگاه عاشقان و عرشیان است علیست(ع)
25-آنکه واژه واژه عدل و شجاعت از وجودش می شود جاری علیست(ع)
26-آنکه احمد بعد خود رهبر خطابش کرد کرد او نامش علیست(ع)
27-آنکه فرزندش بود باب الحوائج عالمی نامش علیست(ع)
28-آنکه هنگام تولد خانه اش کعبه بود نامش علیست(ع)
29-آنکه سرچشمه حق و حق پرستان است نامش علیست(ع)
30-آنکه در عالم مثال بی مثال است تا ابد نامش علیست (ع)
31-آنکه در عالم گرفت عنوان دامادی خاتم او علیست(ع)
32-آنکه فرزندان او سرور بودند بر اهل جنت تا ابد نامش علیست(ع)
33-آنکه عنوان پدر دارد به زینب شیر زن کربلا نامش علیست(ع)
34-آنکه هنگام اذان اشهد بگوییم بر ولی الله اش نامش علیست(ع)
35- آنکه دائم شیعیان ذکرش به لب دارند او نامش علیست(ع)
36-آنکه مهرش در دل کافر نباشد او علیست(ع)
37-آنکه بازویش بود بازوی حق در هر جهان نامش علیست(ع)
38-آنکه در دنیا و هم در آخرت بی چاره باشی دست تو گیرد علیست(ع)
39-آنکه در قبرم نهند آید به بالای سرم نامش علیست(ع)
40-آنکه گر عشقش به دل باشد نسوزانند جهنم او علیست (ع)
41-آنکه شیعه بایدش هر دم به راه او شود نامش علیست(ع)
42-آنکه فخر شیعه و دائم بیاد پیروانش هست او نامش علیست(ع)
43-آنکه سلطان و گدا در نزد عدلش یک ترازند او علیست(ع)
44-آنکه بوسند تربتش هم انبیا هم اولیا نامش علیست(ع)
45-آنکه اگر وصفش بگویی تا ابد یک قطره از دریاست او نامش علیست(ع)
46-آنکه رخصت دارد از نزد خدا مالک شود بر دوزخ و جنت علیست(ع)
47-آنکه علت شد به خلق آفرینش او علیست(ع)
48-آنکه در گرمای محشر آب از کوثر دهد بر شیعیانش او علیست (ع)
49-آنکه از روی کرم ترسم که آرد قاتلش را هم به جنت او علیست (ع)
50-آنکه عشاقش دهند جانهای خود را در راه او صد بار او نامش علیست(ع)
51-آنکه در ماه خدا علت بود شبهای قدر نامش علیست(ع)
52-آنکه خورشید نخستین دوازده نور در عالم بود نامش علیست(ع)
53-آنکه عالم با همه زیبائیش چون پر کاهیست برایش او علیست(ع)
54-آنکه نور خالق یکتا بود در دو جهان آقای مظلومم علیست(ع)
55-آنکه در عید غدیر یکتا پرستان. انبیا و شیعیان اکمال در دینش گرفتند او علیست(ع)
56-آنکه ذکر نام او تا پای جان دادن به لب داریم نامش علیست(ع)
57-آنکه بی شک هست یک قران ناطق او علیست(ع)
58-آنکه خلق روزگارش شاهیش قابل نبودند او علیست(ع)
59-آنکه مدحش هر کجا باشد شود جنت علیست(ع)
60-آنکه چون احمد به سر اسرار حق دارد علیست(ع)
61-آنکه جنت بی وجودشبی صفا و خشک زار است او علیست(ع)
62-آنکه وصفش را فقط الله می داند علیست(ع)
64-آنکه شمشیرش به دست حجت الله است بر روی زمین نامش علیست(ع)
65-آنکه در جنگ آوری چون مرد رعد آساست او نامش علیست(ع)
66-آنکه با شیر گرفتم عشق او از مادرم نامش علیست(ع)
67-آنکه دارد اختیار جن و انس در هر زمان و هر مکان نامش علیست(ع)
68-آنکه در عرش خدا دستش ز دست مصطفی ست نامش علیست(ع)
69-آنکه هست نهج البلاغه قطره ای از علم او نامش علیست(ع)
70-آنکه دارد این مقام و این جلال نزد خدا مرد غریبستان علیست(ع)
71-آنکه با این قدرت و اختیار مطلقش مظلوم عالم شد علیست (ع)
72-آنکه در رفتار و کردار بود مثل نبی نامش علیست(ع)
73-آنکه دینش دین الله است بر روی زمین نامش علیست(ع)
74-آنکه گنجینه اسرار اللهی است بر روی زمین نامش علیست(ع)
75-آنکه گر راهش روی جنت برای توست او نامش علیست(ع)
76-آنکه ایزد آفریدش تا شود الگو و میزان عمل در روز محشر او علیست(ع)
77-آنکه با ایمان و فرزندان خود دین محمد زنده کرد نامش علیست(ع)
78-آنکه راهش راه اهدنا الصراط المستقیم است علیست(ع)
79-آنکه در روز قیامت شیعیان و پیروانش شاد هستند او علیست(ع)
80-آنکه فضل و بخشش چون کهکشان است در جهان نامش علیست(ع)
81-آنکه کس بر سر و اسرار والایش نشد آگاه او نامش علیست(ع)
82- آنکه نورش عالمی کرده هدایت سمت حق نامش علیست(ع)
83-آنکه احمد گفت راهش راه حق است و حقیقت او علیست(ع)
84-آنکه ظالم کرد حقش در خلافت غصب او نامش علیست(ع)
85-آنکه بهر دین حق یاسش کبود است و شهید نامش علیست(ع)
86-آنکه از صبرش عدو بر زانو خار و ذلیل است تا ابد نامش علیست(ع)
87-آنکه هر کس نام او دارد برایش افتخار است علیست(ع)
88-آنکه باشد نام او در پنج تن آل عبا در عرش حق نامش علیست(ع)
89-آنکه هست دست خدا.خیبر گشا نامش علیست(ع)
90-آنکه گویند لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار بهر علیست(ع)
91-آنکه حق پیوسته با اوست.او با حق نامش علیست(ع)
92-آنکه گویندش که باب الجنه است نامش علیست(ع)
93-آنکه پیغمبر بگفت او باب علم ایزد است نامش علیست(ع)
94-آنکه فرزندش حسین بن علی خود مالک است بر هر جهان نامش علیست(ع)
95-آنکه فرزندش حسن بن علی باشد کریم اهلبیت نامش علیست(ع)
96-انکه فرزندش عباس بن علی . یل ام البنین باشد نامش علیست(ع)
97-آنکه در صحرای محشر صاحب بر حوض کوثر است او علیست(ع)
98-آنکه جانم .قبله ام .دینم .مرامم . هست او نامش علیست(ع)
99-آنکه بی او می شویم یک خار بی ارزش در این عالم علیست(ع)
100-آنکه شیعه دوست دارد روی ماهش را ببیند او علیست(ع)
101-آنکه باشد رهبر و آقا و اربابم به عالم تا ابد نامش علیست(ع)
102-آنکه نامش چون محمد واجب التعظیم و عشقش در دل مردان عالم است تا روز قیامت او علیست(ع)
103-آنکه می سازد به دشت کربلا یک قبله گاه فرزند علیست(ع)
104-آنکه باید بفرستی بر مقام و جایگاهش هم درود و صلوات نامش علیست(ع)
105-آنکه دارد همسری چون فاطمه مالک بر عالم او علیست(ع)
106-آنکه نور و اسم او چون خالقش روشن بماند تا ابد نامش علیست(ع)
107-آنکه این ابیات در وصفش بود یک قطره از دریا او نامش علیست(ع)
108-آنکه از ایزد بخواهیم گیرد از من هر چه خواهد جز ولایش او علیست(ع)
109-آنکه شیعه دوست دارد تا ابد باشد غلامش او علیست(ع)
110- آنکه لعن عالمی بر دشمنانش و سلام ایزدی بر پیروانش هست تا روز قیامت او علیست(ع)
اشهد ان لا اله الا الله
اشهد ان محمد رسول الله
اشهد ان علی ولی الله
بر جمال محمد (ص) و علی(ع) و منتقم آل محمد (ص) حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) صلوات.
هدیه به روح مرحوم سید جواد ذاکر طباطبایی
حق کپی برداری با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد (ص) آزاد می باشد.
سـاقـي مـيـخانـه ولائـي
سـاقـي مـيـخانـه ولائـي
يا أبو فاضل يا أبو فاضل
سـاقـي مـيـخانـه ولائـي پـيـر خرابـات كـبريـائي
همچون علي شهسوارعشقي شـأن تــو مـؤمـن لافـتـى يـي
لالـه زيـبـاي بـاغ مـولا جلوء رخسار حق تعالي
پـسر ام البـنيـن و مـولا دلبر و رعنا و با صفائي
حور و ملك عقد سينه چاکت عاشـق و ديـوانـه و هـلاكت
عرش خدا ذره أي زخاكت تو ابوفاضل عشق خدائي
قـد رشـيـدت دوتا نداره تو به كرم شبه مصطفى يي
دل تو هر لحظه با حسين است تكيه كلام تو يا حسين است
ليلي ليلا تو را حسين است ولي تو خود ليلي خدايي
خلقت هستي به ناز و شستت عـلم زيـنـب مـيان دستـت
دل رقيه عاشق و مستت كه تو دل انگيز ودلربايي
ديوونه مهدي شدم دلبر ديگر ندارم
يه دل دارم عشقي به جز ديدن دلبر ندارم
در دل من هستي و من غير تو دلبر ندارم
يک نفس اي دلبر من من ز تو دل برندارم
گُل بهشت رنگ و صفاي گُل ما رو نداره
خال سياه خوشگلش دل ز دو عالم مي بره
عاشق دلبر شده ام درسم و از بر شده ام
دل چو به دلبر داده ام دلبر دلبر شده ام
زلف سيات روز منو تيره تر از شب مي کنه
دل روز و شب در غم تو ناله يارب مي کنه
کِي باشه در کنار من باشي و من کنار تو
قرار من باشي و من عاشق بي قرار تو
اگر بدونم که کجاست عزيز من خونه تو
جون مي زارم تا ببينم نگاه مستونه تو
عمريه مجنون توأم بي سر و سامون توأم
مست و پريشون سر زلف پريشون توأم
مُردم از انتظار تو امروز و فردا مي کني
يه روز مي آد که کشته منو تماشا مي کني
من حسینم که جهان واله و حیران من است
من حسینم که جهان واله و حیران من است
ابر و باد و مه و خورشید به فرمان من است
لحظه ای را که دمد صور علم دست من است
دادگاهی که به پا هست قلم دست من است
حکم آزادی و تبعید امم دست من است
هر که شد اهل تولا به علی می بخشم
هر که بگریست به زهرا به علی می بخشم
جد من احمد مختار قریشی نسب است
پدرم حیدر کرار امیر عرب است
مادرم فاطمه خود خلقتتان را سبب است
از ازل عشق خدا در رگ و در خون است
آدم از حضرت آدم شده مدیون من است
واویلا آه و واویلا زمین کربلا
هر که بگرفته جنون در اثر عشق من است
یوسف انگشت به لب در گذر عشق من است
قلب من مرکز پاکیزه ترین احساس است
چه غم از حادثه چون همسفرم عباس است
واویلا آه و واویلا زمین کربلا
عشق تو در ضمیرم به زلف تو اسیرم
غلام زرخریدم نزد چشات بمیرم انا کلب الرقیه
دوستش دارم یه عالمه دختر پادشاهمه
گدایی در شما کار هزارتا حاتمه هزار تا حاتمم کمه کار تموم عالمه
اگر چه شهره هستم به درد بی نوایی
به قالی سلیمان ندارم اعتنایی
چراکه من غباره قالی روضه هاتم
غلام حلقه گوش و نوکر نوکراتم
حسین دلگیرم . بزن زنجیرم
بدون زینب حسین می میرم
حسین قلب الله حسین نفس الله
حسین عین الله حسین ید الله
حسین وجه الله حسین روح الله
حسین نصر الله حسین ثار الله
حسین قبله ام فقط خوان تو
تموم هستیم حسین مال تو
حسین ای بود و نبود زینب
حسین ای ذکر سجود زینب
حسین ای صبر و قرار زهرا
حسین ای دار و ندار زهرا
حسین یا رحمان حسین یا سبحان
تمنا دارم بیا جان بستان
دیوونه نمی دونه جز می و پیمونه ی عشق
خوش بحال دیوونه که خوب و بد نمیدونه
اونقدر مجنونه که مجنون و لیلا میخونه
قسمت مستی ام از پیمونه ی رقیه شد
دل دیوونه ی من دیوونه ی رقیه شد
بخدا رقیه دین و ایمان منه
کعبه و عشق منه قبله و قرآن منه
بی رقیه ناکسم گر به بهشت نگاه کنم
بی رقیه کافرم گر چه خدا خدا کنم
بخدا رقیه دین من و ایمان منه
کعبه و عشق منه قبله و قرآن منه
یا رقیه مددی که دل ز دستم می رود
دل من همره جان می پرستم می رود
روبروم راه برو از گوشه چشم نگات کنم
جان ناقابلمو فدای خاک پات کنم
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاده مشکلها
حسین ای جان شیرینم حسین ای یار دیرینم
دو عالم را ز کف دادم فقط روی تو را بینم
عاشقی باشد عجب بلایی کی یابی از عاشقی رهایی
عاشقی جانم درد سر دارد عاشقی کوچه ی پر خطر دارد
سرمست پیمانه حسینم عاشق و دیوانه حسینم
ساقی امشب می فزون بده می ز دریای جنون بده
یک رفیق دارم که نامش حسینه خوش آن دل که دلارامش حسینه
از آن روزی که نامش را شنیدم بلای عشق او را بجان خریدم
به مناسبت سالگردشهید سید جواد ذاکر
به مناسبت سالگردشهید سید جواد ذاکر

پر مزن ز خانه ات ای پرستوی علی
پر مزن ز خانه ات ای پرستوی علی
گریه کن حسین من در عزای مادرت
گریه کن به غربتم پیش چشم زینبت
جان ننه جوان ننه جان ننه جوان ننه
کرده ام عمل به فرمایش پیمبرم
بر نه کس نداشت قدرتی کس کند اهانتم
***
***
فاطمه در چشم حیدر کیمیای عالم است
شوهرش سر هوالهو مقتدای عالم است
فاطمه یعنی نبی را نور عین
جلوه چشمه سان جوشش خون حسین
فاطمه یعنی علی بت شکن جلوه حسن خدا داده حسن
فاطمه یعنی علی موسی الرضا شمسه شمس الشموس والضحی
فاطمه یعنی امیر روزگار عسگری را بهترین آموزگار
فاطمه یعنی ظهور سرمدی انتظار حجت بن العسگری
***
***
فاطمه بنيان گذار مذهب است** فاطمه آموزگار زينب است *
*نام زهرا خود حديث برتر است ** نام او از اسم اعظم برتر است *
* نام زهرا حرز جنگ حيدر است *
* نام زهرا مايه احساس بود** نام او ذكر لب عباس بود*
*نام زهرا عقده از دل مي برد **كشتي دل را به ساحل مي برد*
*نام زهرا شد پناه عالمين **جان عالم شد فدايي حسين **
چی میشه یابن فاطمه یه گوشه چشم نگام کنی
با اون نگاه فاطمی دلمو کربلا کنی
میگن که خاک تربتت مرده رو زنده میکنه
خنده کنون میره بهشت هر کی برات گریه کنه
اگه میام در خونت به یه امیدی میشینم
آرزو دارم که تو رو یه شب تو روضه ببینم
رومو زمین نذار بذار پاتو روی دیده ی ما
اگه واست زحمتی نیست الان بیا روضه ما
قدیما وقتی اسمتو می شنیدم مست میشدم
با گفتن کر حسین مست و حسینی میشدم
چند وقته توی روضه هات نمیتونم گریه کنم
اشکمو ازم نگیر آقا بذار برات گریه کنم
گوش بکنید داره میاد
بسم رب الذاکرین
فقط با عشق بخون:
گوش بکنید داره میاد
گوش بکنید داره میاد
یه صدایی از مدینه.چشماتونو باز بکنید
شاید که چیزی ببینه
صدامیگه امت من
پیغمبر شما منم
مهدی من تو غربته ازهمتون گله دارم
گوش بکنید داره میاد
یه صدایی از تو نجف
صدا میگه من علی ام شیر خدا من ولی ام
مهدی من غصه داره
از همتون ناراضی ام.چرا عزیز دلمو
باکاراتون رنجش میدین؟
ای شیعه ها با شماهام
مهدی رو هی عذاب میدین
مهدی من چاه نداره که درد دل باهاش کنه بین همه سینه زنها مهدی من یار نداره
که اونو همراهش کنه
گوش بکنید داره میاد یه صدایی از مدینه حواستونو جمع کنین صاحب اون صدا کیه صدا میگه من فاطمه ام
دختر پیغمبرتون خوب میدونین که ندارم
رضایت از اعمالتون
فرزند من مثل خودم غریبه و وای بر شما اینطوری میخواهید که ما باشیم شفیعتون روز جزا من عاشق فرزندمم مهدی هم عاشق منه خدا نیامرزه اونو که قلبشو زخم بزنه من مادرم اون پسره طاقت ندارم ببینم مهدی من غصه داره گوش بکنین داره میاد یه صدایی از تو بقیع چشماتونو باز بکنین غربت غربت میباره از بقیع
صدا میگه من حسنم سید اهل جنتم مسلمونا جواب بدین از شماها در حیرتم تلخی زهر انتظار به کام مهدی نمونه شیعه ها باید کاری کنین تا مهدی تنها نمونه تلخ تر از زهریه که جگر من رو پاره کرد
دست از دعا بر ندارین شاید خدا اشاره کرد گوش بکنین داره میاد یه صدایی از کربلا صدا میگه من حسینم عاشق و محجوب خدا ای عاشقا چرا شدین از یاد عشقتون جدا مهدی من منتقم خون منو مادرمه هر روز نگاهشو دوخته در پیراهن من پاره من صدای حمد وقت ظهور بگوش مهدی برسه از خونی که از پیرهنم میریزه و جاری میشه عزیز من میفهمه که لحظه موعود رسیده با ذوالفقار و ذوالجلال میره به مکه مدینه
حسینی ها حسینه و پلک سرشار از خونه چرا برای پسرش کسی دعا نمیکنه گوش بکنین داره میاد یه صدایی از کربلا دستاتونو پنهان کنین ازشرم ساقی خدا ساقی میگه عباس منم ساقی تشنگان منم غیرتتون کجاست شما استاد عاشقان منم چرا عزیز مادرم تنهاست و یاری نداره شیعه ها پس چی شد وفا حال شما گریه داره
دست ندارم ولی چشام رو به سوی لطف خدا تا عزیزم مهدی از این غربت و غم بشه جدا
گوش بکنین داره میاد یه صدایی از مشهدمون ولی نعمت ماها ابروی ایرانمون صدا میگه رضا منم غریب غربا منم اما برای غربت مهدی خود گریه کنم
ی فــــــــــراری بیـــــــا زیــر پرچم سیدعلی
آی فــــــــــراری بیـــــــا زیــر پرچم سیدعلی
زنــــده شو دوبـــــاره با ذکـــرو دم سیدعلی
به خدا خشم خدا رو میــــخری با این کارات
توبدون که آخــــــرش گرون تموم میشه برات
داره فتنه جدید به پـــا میشه پاشو ز خواب
پاشو نقشه های دشمنا رو کن نقش برآب
دوست ودشمنت روبشناس ازهم وموضع بگیر
تو دام تعریف و تمجیدای مفت نشو اسیر
مگه نشنیدی حدیـــثی رو زشــاه بی کفن
هرکی تعریفت روکرد،دوست تونیست عزیزمن
تو چرا عوض شدی معنی این کارا چیه؟
معنی این همه لـــــج بازیــــه با آقا چیه؟
اعتنا به حرفــــای دوسـتای نادونت نکن
دور تو تموم میشه نـــــــگاه به اکنونت نکن
ما تو رو دوستـت داریم که انتقادت می کنیم
نقدی از آدمای توی نهـــــــادت می کنیم
راه برگشتی هنـــــــوز هست که اونم ولایته
راه بازگشت شمـــــــــــــا به دامن این امته
دوباره سوار کشــــتی ولایت شو عزیز
گرد و خاک انـــحراف و از رو دامنت بریز
جون تازه ای بگـــیر دوباره از عشق ولی
بگو سر میدم اگــــــه ازم بخواد سیدعلی
هرکه بی ولی باشد،عاقبت سیه بخت است

هرکه بی ولی باشد،عاقبت سیه بخت است
پیمودن راه حق،بی امـــــر ولی سخت است
انقلابمان هرگــــز، منحــــــــــرف نخواهد شد
تا سیدعلی باشــــد، ما خیالمان تخت است
راه تو سعادت بخـــــــش، راه دشمنت بیراه

راه تو سعادت بخـــــــش، راه دشمنت بیراه
من نباشم آقاجـــــان، درد و دل کنی با چاه
ای خامنه ای مولا، حق مـــــــــــادرت زهرا
چشم دشمنانت کور، دست دشمنت کوتاه
شعری برای رهبرعزیز حضرت آیت الله خامنه ای
ديشب اين طبع، بيقرار شما
خواست عرض ارادتي بكند
دست كم از دل شكستهتان
واژههايم عيادتي بكند
***
چشم بد دور، عمرتان بسيار
كس نبيند ملالتان آقا!
ما نمرديم خون دل بخوري
تخت باشد خيالتان آقا!
***
چيست روباه در مصاف شير؟!
چه نيازي به امر يا گفته؟!
تو فقط ابرويي به هم آور
ميشود خواب دشمن آشفته
***
هست خاموشيات پر از فرياد
در تو آرامشي است طوفاني
«الذي انزل السكينه» تو را
كرده سرشار از فراواني
***
واژهها از لبت تراويدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفريدند در دل مردم
عزت، آمادگي، حماسه، حضور
***
اين حماسه همه ز يمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندي
رهبرا! تا ابد ولي محبوب
در دل عاشقان خود ماندي
***
سهم دلدادگان تو سلوي
قسمتِ دشمنان تو سجيل
رهبري نيست در جهان جز تو
كه ز امت چنين كند تجليل
***
نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاري است انقلاب چون كوثر
هان! «فصل لربك وانحر»
***
گرچه در باغ سينهات داري
لطفها، مهرها، محبتها
گفتي اما نميروي چو حسين
تا ابد زير بار بدعتها!
***
ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمكران گل كرد
بغض تو تا شكست بر لبها
ذكر يا صاحب الزمان (عج) گل كرد
***
جان ايران! چه شد كه جانت را
جان ناقابلي گمان كردي؟!
آبروي همه مسلمانان
اشك ما را چرا درآوردي؟!
***
جسم تو كامل است، ناقص نيست
ميدهد عطر يك بغل گل ياس
دستت اما حكايتي دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِي العباس!
آخرش خدایی مـــحشر می کنم اقتدا به نام حیــدر می کنم
حرف دلی به زبان ساده و عامیانه، که البته برای من ادعای گزافیه،اما اینها رو از زبون عمار ها و عاشقان واقعی آقا میگم:
آخرش خدایی مـــحشر می کنم اقتدا به نام حیــدر می کنم
تموم هستی مــــن جون منه که اونم هدیه بـــه رهبر می کنم
هرکی ایراد بگیره به عشق من از لجش عشقمو بیشتر می کنم
عشق«آقا»شده بمــب دست من با همین دشمــنو پرپر می کنم
آرزو برا جوونا عــیب نیست پس منم خودم رو بـاور می کنم
نیمه شبها تـــوی رویا خودمو خادم خونه ی دلـــــبر می کنم
تا که«آقا»پابــــزاره رو چشام پادری چشمـــــامو تر می کنم
مس ناخالـــــص قلبم رو یه روز با نخ چفــیه اش زر می کنم
هرکی هرچـــی میگه باشه،ولی من بادم «سیدعلی»سر می کنم
گفته بودم اولـــش بازم می گم جونمو فـــدای رهبر می کنم
نام شعر: ام ابیها
محبت را نوشتم گفت زهرا
لطافت را نوشتم گفت زهرا
صداقت را بجستم گشت زهرا
متانت راه و رسمش بود ذهرا
دلش دریای لطف بی کران بود
همو ام ابیها بود زهرا
ثمین گوهر درون آن صدف بود
نماد مهرمادر بود زهرا
بدون او علی یاور نمی داشت
سهیم قدروالا بود زهرا
همو بنت عزیز مصطفی بود
گل باغ بهشتی بود زهرا
دیش از گوهر مهرو وفا بود
صبور وباحیا می بود زهرا
به قلب شب به دست خاک دادش
که نا محرم نبیند روی زهرا ...
دريا غريق مرحمت بي كران تو
دريا غريق مرحمت بي كران تو
هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو
خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك
آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمين
تا دامن خديجه شود ميزبان تو
بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند
حوا و مريم اند پرستار جان تو
بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن
اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو
يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم
تنها به احترام مزار نهان تو
در بارش است رحمت بي حد ابر تو
پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو
تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت
در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت
از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي
هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت
در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود
دستت براي خواهش سائل جواب داشت
جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند
از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت
با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست
هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت
بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است
آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت
((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است
آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است ))
اي جلوه شكوه و جلال پيمبري
تو حجت هميشه به آل پيمبري
قد راست كرده بود و تنومند مانده بود
از آب چشمه ي تو نهال پيمبري
آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود
جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري
مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه
تو با خبر هميشه ز حال پيمبري
كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي
جاري شده است اشك زلال پيمبري
اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش
اسوده نيست بي تو خيال پيمبري
قدري صبور باش بهشت دل نبي
تو زود مي رسي به وصال پيمبري
چون تو تمام آينه خلق احمدي
هر روز روز تو ست به سال پيمبري
ايام شادماني و روز ولادت است
هنگام شاد بودن و وقت عبادت است
در مصحف خداي تعالي نوشته بود
اين نور با طهور ولايت سر شته بود
پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان
اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود
از بسكه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود
چندي به التماس زمين كرده اي نزول
اين آخرين مسافرت يك فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحيفه مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم
ما غير چند واژه ابتر نداشتيم
هر دختري كه ام امامت نمي شود
يا مادر پيمبر رحمت نمي شود
در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است
اين وحدت است شامل كثرت نمي شود
آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان
هر دختري كه لايق وصلت نمي شود
از اينكه آب مهريه ات بود روشن است
هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود
فردا بيا كه باز قيامت بپا كني
اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود
با اشتياق سمت صراط آوريد رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود
اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست
يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود
آخر مدينه راز پس پرده داشته است
آخر مدينه يار سفر كرده داشته است
لطف مدام حضرت ياسين به دست توست
آري دعا به دست تو آمين به دست توست
آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است
آرامش دوباره وتسكين به دست توست
پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت
يعني كه عزت و شرف دين به دست توست
آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد
نابودي تمام شياطين به دست توست
اسلام با دعاي تو پيروز مي شود
آري كليد فتح فلسطين به دست توست
اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود
بر روح تو سلام خدا و دو صد درود
سروده جواد محمد زماني

شعر ولادت حضرت زهرا(س)
اي بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)
ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س)
اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير
هم يتيم و هم فقير و هم اسير
وحي بي ايثار تو كامل نشد
هل اتي بي نان تو نازل نشد
مدح تو كي با سخن كامل شود
وحي بايد بر قلم نازل شود
اي كه در تصوير انسان زيستي
كيستي تو كيستي تو كيستي
از شب ميلاد تاآخر نفس
مصطفي (ص)يك دست را بوسيد و بس
آن هم اي دست خدا دست تو بود
اي برآن لبها و دست تو درود
عقل كل از كل هستي شد جدا
تا چهل شب كرد خلوت با خدا
اين چهل شب در سرش شور تو بود
بهر استقبال از نور تو بود
اي كه از سر تا به پا پيغمبري
بلكه هم پيغمبري هم حيدري
تو رسول الله (ص) شويت بوالحسن (ع)
هر سه يك جانيد با هم در سه تن
بس تويي اي عرش حق را قائمه
هم محمد (ص) هم علي (ع) هم فاطمه (س)
بايد اينجا لب فرو بست از بيان
روز محشر قدر تو گردد عيان
صحنه محشر همه پابست توست
اختيار نار و جنت دست توست
مهر تو روز قيامت هست ماست
ريشه هاي چادرت در دست ماست
روز محشر كار ما با فاطمه (س) است
نقش پيشاني ما يا فاطمه (س) است
از كرامت بر جبين ما همه
ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)

شعر ولادت حضرت زهرا(س)
اي نخست هميشگي يكتا
آفتاب قديمي ي دنيا
سيب سرخ بهشت پيغمبر
يك سبد ياس بر جمال شما
ابتدايت هميشه نا معلوم
انتهاي تو نيز نا پيدا
راستي گر نباشي اي بانو
چه غريب است حرفهاي خدا
خانه ات پايتخت اين عالم
حجت من حديث سبز كسا
فاطمه اي فرشته خيرات
بر تو و خاندان تو صلوات
چشمهايت ستاره مي بارد
مثل خورشيد روشني دارند
نور ماه و ستاره و خورشيد
چقدر پيش چشم تو تارند
جلوه كردي و از مكان خودت
آمدي وفرشته ها دارند ...
از بلندا ي عرش تا مكه
سر راه تو ياس مي كارند
آمدي و تمام هر چه كه هست
به مقام تو سجده مي آرند
فاطمه اي فرشته خيرات
بر تو و خاندان تو صلوات
اي خداوندي تجسم ما
كعبه بي نشان مردم ما
صبح روز نخست ريخته اند
جاي انگور سيب در خم ما
سوره ي مكي رسول خدا
نذر چشمانتان تبسم ما
بامتان پشت بام جبرا ئيل
خانه ات آسمان هفتم ما
گردش مهربان اين دستاس
آرد داري براي گندم ما
فاطمه اي فرشته خيرات
بر توو خاندان تو صلوات
تو فرادا تو فرد تو تو حيد
تو مساوي سيزده خورشيد
تو همان سيب روشني كه از ل
از درخت خدا پيمبر چيد
تو رسولي ولي به طرز دگر
مرتضايي ولي به شكل جديد
معجر روشن تو هجده سال
به خودش رنگ آفتاب نديد
شب ندارد مدينه ام با تو
السلام عليك يا خورشيد
فاطمه اي فرشته خيرات
بر توو خاندان تو صلوات
سر تو روي بالش پر بود
جلوه ات جلوه اي معطر بود
نان تو از بهشت مي آمد
آب نوشيدنيت كوثر بود
مثل يك گنبد طلايي شهر
پشت بامت پر از كبوتر بود
آمدي و ملائك بالا
عرض تبريكشان به حيدر بود
روز ميلاد تو براي رسول
به خداوند "روز مادر "بود
فاطمه اي فرشته خيرات
بر تو و خاندا ن تو صلوات
اي خداي جمالي ي دنيا
جلوه بي مثالي ي دنيا
نام تو بي وضو نمي آيد
بر زبان اهالي دنيا
اي پري اي فرشته بالا
تو كجا و حوالي دنيا
تو كنار خداي خويش، خوشي
كوري جاي خالي دنيا
ما هميشه پي جواب توايم
اي غروب سئوالي دنيا
فاطمه اي فرشته بركات
بر تو و خاندان تو صلوات
بي تو اين سفره ها كريم نداشت
بي تو اين بادها نسيم نداشت
تو اگر جلوه اي نمي كردي
طور موساي ما كليم نداشت
با وجود وجود تو ديگر
حضرت آمنه يتيم نداشت
بي تو ذكر رئوف " بسم اله "
داشت رخمن ولي رحيم نداشت
حرمت قبله هم ترك مي خورد
خانه ي تو اگر حريم نداشت
فاطمه اي فرشته خيرات
بر تو و خاندان تو صلوات
آينه صفحه كتاب تو
آسمان شيشه گلاب تو بود
اولين عكس در حجاب خدا
دور تا دور عرش قاب تو بود
صبح ها، ظهرها نگاه علي
چشم به راه آفتاب تو بود
روزها نيمه ي جنوب زمين
سنگ زيرين آسياب تو بود
چادر خاكي زمين خورده
مرتضي هم ابوتراب تو بود
فاطمه اي فرشته خيرات
بر تو و خاندان تو صلوات
سروده علي اكبر لطيفيان
ای بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)
ای بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)
لیله قدر محمد (ص) فاطمه(س)
ای سه شب بی قوت واز قوت تو سیر
هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر
وحی بی ایثار تو کامل نشد
هل اتی بی نان تو نازل نشد
مدح تو کی با سخن کامل شود
وحی باید بر قلم نازل شود
ای که در تصویر انسان زیستی
کیستی تو کیستی تو کیستی
از شب میلاد تاآخر نفس
مصطفی (ص)یک دست را بوسید و بس
آن هم ای دست خدا دست تو بود
ای برآن لبها و دست تو درود
عقل کل از کل هستی شد جدا
تا چهل شب کرد خلوت با خدا
این چهل شب در سرش شور تو بود
بهر استقبال از نور تو بود
ای که از سر تا به پا پیغمبری
بلکه هم پیغمبری هم حیدری
تو رسول الله (ص) شویت بوالحسن (ع)
هر سه یک جانید با هم در سه تن
بس تویی ای عرش حق را قا ئمه
هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س)
باید اینجا لب فرو بست از بیان
روز محشر قدر تو گردد عیان
صحنه محشر همه پا بست توست
اختیار نار و جنت دست توست
مهر تو روز قیامت هست ماست
ریشه های چادرت در دست ماست
روز محشر کار ما با فاطمه (س) است
نقش پیشانی ما یا فاطمه (س) است
از کرامت بر جبین ما همه
نام شعر: سلامُ الله یا زهرا...
سلامُ الله یا زهرا سلامی بر حجاب تو
چه دارد لحظه محشر دل ما در جواب تو؟
میان کوچه های ما پر از فریاد تو اما
کسی از جان و دل آیا شنیده این خطاب تو؟
.
سلام الله یا زهرا سلام ای حضرت مادر
تویی که مادری کردی چنین تا لحظه آخر
بلاها بر سر مادر رسید و پشت او خم شد
که مادر را شکست از غم؟که دارد این چنین باور؟
.
سلام الله یا زهرا سلامی بر نماز تو
به زهرایی سیمایت به پنهانی راز تو
دعا کن حضرت مادر که باشم محرم دردت
به جز خود بر همه کردی دعا وقت نیاز تو
شاعر: مسعود نوروزی راهی
شعر ولادت حضرت زهرا(س)
مسافرت فرشته
دريا غريق مرحمت بي كران تو
هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو
خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك
آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمين
تا دامن خديجه شود ميزبان تو
بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند
حوا و مريم اند پرستار جان تو
بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن
اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو
يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم
تنها به احترام مزار نهان تو
در بارش است رحمت بي حد ابر تو
پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو
تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت
در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت
از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي
هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت
در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود
دستت براي خواهش سائل جواب داشت
جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند
از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت
با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست
هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت
بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است
آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت
((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است
آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است ))
اي جلوه شكوه و جلال پيمبري
تو حجت هميشه به آل پيمبري
قد راست كرده بود و تنومند مانده بود
از آب چشمه ي تو نهال پيمبري
آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود
جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري
مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه
تو با خبر هميشه ز حال پيمبري
كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي
جاري شده است اشك زلال پيمبري
اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش
اسوده نيست بي تو خيال پيمبري
قدري صبور باش بهشت دل نبي
تو زود مي رسي به وصال پيمبري
چون تو تمام آينه خلق احمدي
هر روز روز تو ست به سال پيمبري
ايام شادماني و روز ولادت است
هنگام شاد بودن و وقت عبادت است
در مصحف خداي تعالي نوشته بود
اين نور با طهور ولايت سر شته بود
پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان
اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود
از بسكه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود
چندي به التماس زمين كرده اي نزول
اين آخرين مسافرت يك فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحيفه مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم
ما غير چند واژه ابتر نداشتيم
هر دختري كه ام امامت نمي شود
يا مادر پيمبر رحمت نمي شود
در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است
اين وحدت است شامل كثرت نمي شود
آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان
هر دختري كه لايق وصلت نمي شود
از اينكه آب مهريه ات بود روشن است
هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود
فردا بيا كه باز قيامت بپا كني
اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود
با اشتياق سمت صراط آوريد رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود
اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست
يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود
آخر مدينه راز پس پرده داشته است
آخر مدينه يار سفر كرده داشته است
لطف مدام حضرت ياسين به دست توست
آري دعا به دست تو آمين به دست توست
آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است
آرامش دوباره وتسكين به دست توست
پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت
يعني كه عزت و شرف دين به دست توست
آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد
نابودي تمام شياطين به دست توست
اسلام با دعاي تو پيروز مي شود
آري كليد فتح فلسطين به دست توست
اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود
بر روح تو سلام خدا و دو صد درود
سروده جواد محمد زماني
***
شعر ولادت حضرت زهرا(س)
اي بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)
ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س)
اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير
هم يتيم و هم فقير و هم اسير
وحي بي ايثار تو كامل نشد
هل اتي بي نان تو نازل نشد
مدح تو كي با سخن كامل شود
وحي بايد بر قلم نازل شود
اي كه در تصوير انسان زيستي
كيستي تو كيستي تو كيستي
از شب ميلاد تاآخر نفس
مصطفي (ص)يك دست را بوسيد و بس
آن هم اي دست خدا دست تو بود
اي برآن لبها و دست تو درود
عقل كل از كل هستي شد جدا
تا چهل شب كرد خلوت با خدا
اين چهل شب در سرش شور تو بود
بهر استقبال از نور تو بود
اي كه از سر تا به پا پيغمبري
بلكه هم پيغمبري هم حيدري
تو رسول الله (ص) شويت بوالحسن (ع)
هر سه يك جانيد با هم در سه تن
بس تويي اي عرش حق را قا ئمه
هم محمد (ص) هم علي (ع) هم فاطمه (س)
بايد اينجا لب فرو بست از بيان
روز محشر قدر تو گردد عيان
صحنه محشر همه پا بست توست
اختيار نار و جنت دست توست
مهر تو روز قيامت هست ماست
ريشه هاي چادرت در دست ماست
روز محشر كار ما با فاطمه (س) است
نقش پيشاني ما يا فاطمه (س) است
از كرامت بر جبين ما همه
ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)
شعر ولادت حضرت زهرا(س)
مسافرت فرشته
دريا غريق مرحمت بي كران تو
هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو
خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك
آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمين
تا دامن خديجه شود ميزبان تو
بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند
حوا و مريم اند پرستار جان تو
بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن
اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو
يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم
تنها به احترام مزار نهان تو
در بارش است رحمت بي حد ابر تو
پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو
تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت
در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت
از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي
هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت
در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود
دستت براي خواهش سائل جواب داشت
جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند
از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت
با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست
هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت
بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است
آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت
((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است
آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است ))
اي جلوه شكوه و جلال پيمبري
تو حجت هميشه به آل پيمبري
قد راست كرده بود و تنومند مانده بود
از آب چشمه ي تو نهال پيمبري
آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود
جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري
مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه
تو با خبر هميشه ز حال پيمبري
كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي
جاري شده است اشك زلال پيمبري
اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش
اسوده نيست بي تو خيال پيمبري
قدري صبور باش بهشت دل نبي
تو زود مي رسي به وصال پيمبري
چون تو تمام آينه خلق احمدي
هر روز روز تو ست به سال پيمبري
ايام شادماني و روز ولادت است
هنگام شاد بودن و وقت عبادت است
در مصحف خداي تعالي نوشته بود
اين نور با طهور ولايت سر شته بود
پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان
اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود
از بسكه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود
چندي به التماس زمين كرده اي نزول
اين آخرين مسافرت يك فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحيفه مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم
ما غير چند واژه ابتر نداشتيم
هر دختري كه ام امامت نمي شود
يا مادر پيمبر رحمت نمي شود
در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است
اين وحدت است شامل كثرت نمي شود
آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان
هر دختري كه لايق وصلت نمي شود
از اينكه آب مهريه ات بود روشن است
هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود
فردا بيا كه باز قيامت بپا كني
اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود
با اشتياق سمت صراط آوريد رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود
اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست
يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود
آخر مدينه راز پس پرده داشته است
آخر مدينه يار سفر كرده داشته است
لطف مدام حضرت ياسين به دست توست
آري دعا به دست تو آمين به دست توست
آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است
آرامش دوباره وتسكين به دست توست
پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت
يعني كه عزت و شرف دين به دست توست
آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد
نابودي تمام شياطين به دست توست
اسلام با دعاي تو پيروز مي شود
آري كليد فتح فلسطين به دست توست
اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود
بر روح تو سلام خدا و دو صد درود
سروده جواد محمد زماني
***
شعر ولادت حضرت زهرا(س)
اي بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)
ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س)
اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير
هم يتيم و هم فقير و هم اسير
وحي بي ايثار تو كامل نشد
هل اتي بي نان تو نازل نشد
مدح تو كي با سخن كامل شود
وحي بايد بر قلم نازل شود
اي كه در تصوير انسان زيستي
كيستي تو كيستي تو كيستي
از شب ميلاد تاآخر نفس
مصطفي (ص)يك دست را بوسيد و بس
آن هم اي دست خدا دست تو بود
اي برآن لبها و دست تو درود
عقل كل از كل هستي شد جدا
تا چهل شب كرد خلوت با خدا
اين چهل شب در سرش شور تو بود
بهر استقبال از نور تو بود
اي كه از سر تا به پا پيغمبري
بلكه هم پيغمبري هم حيدري
تو رسول الله (ص) شويت بوالحسن (ع)
هر سه يك جانيد با هم در سه تن
بس تويي اي عرش حق را قا ئمه
هم محمد (ص) هم علي (ع) هم فاطمه (س)
بايد اينجا لب فرو بست از بيان
روز محشر قدر تو گردد عيان
صحنه محشر همه پا بست توست
اختيار نار و جنت دست توست
مهر تو روز قيامت هست ماست
ريشه هاي چادرت در دست ماست
روز محشر كار ما با فاطمه (س) است
نقش پيشاني ما يا فاطمه (س) است
از كرامت بر جبين ما همه
ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)
شهدای کربلا
شهدای کربلا
مسلم ابن عقیل
هـزار بار گر از تن جدا شود سر من
بر آن سرم که بیفتد به پای رهبر من
به یک اشاره چشمت دل از کفم بردی
از آن زمان که به من شیر داد مادر من
مــرا عـزیز شمـردند مـردمِ کــوفه
که ریختند عوض لاله سنگ بر سر من
میـان ایـن همـه نامــرد غیـر پیرزنی
کسی نگشت در این شهر، يار و یاور من
ز اشک تا که نهد مرهمی بـه زخم تنم
هزار حیف که در کوفه نیست خواهر من
به جز دو طفل یتیمم، بـه دشت کرب و بلا
شهید تـوست دو رعنـا جـوان دیگر من
فـدای دختـرِ مظلـومه سـه سالـه تــو
میــانه اســرا داغدیــده دختــر مـن
خدا گواست کـه هرگـز نگشت بـا کافـر
جسارتی که در این شهر شد به پیکر من
سلام من بـه تـو از این لبی که پاره شده
درود من بـه تـو از این بریده حنجر من
میـان خنـده دشمـن ز دست رحمت تو
مـدال گـریه گـرفته است دیـده تـر من
شهـادتین بــه لـب، ناله حسین حسین
بـه هـر نـفس شـده در نالههای آخر من
سرودههای تو «میثم» شـرارِ آه من است
جـزای تـوست عنایـات حـیِّ داور مـن
حربن ریاحی
ای ز همه خلق گنه کارتر
کیست ز معبود تو غفارتر
عالم اگر شد همه کوه گناه
با کـرم اوست کم از پرکاه
پيش بيـا پيش بيـا پيشتر
نيست گناه تو ز حرّ بيشتر
حرّ در توبه به رویش بازگشت
کرد در آغوش خـدا بـازگشت
با همـه کـوه گنـه و کوه دین
گشت پناهنده به باب الحسین
رو به امامش که رهش داد برد
کـوهِ گنـه، کـاه شـد و باد برد
چشم خدا چشم بر او باز کرد
نـاز کشید از وی و رو بـاز کرد
کای همه گمگشته هدایت شدی
آمـدی و حـرّ ولایـت شـدی
سنگ بُدی، حال شدی دُرّ مـا
فـاطمه مـیگفت بیـا حُرّ ما
با همه جرم و گنه و جور تو
عفو خدا بـال زنـد دور تـو
آل عـلی نـاز تو را میخرند
خون تو را پیش خدا میبرند
فخر کن ای روح رها از بدن
حـرّ منی حـرّ منی حـرّ من
خون خدا خون تو را خواسته
چهـره گلگـون تو را خواسته
ای تـو فـروشنده خریـدار ما
دل به سر دستِ تـو دلـدار ما
باش که محبوب خـدای منی
حـرّ تمـام شهـدای منـی
آنکـه گنـه کـار پذیرد منم
آنکه تو را دست بگیرد منم
حال که پابست حسینی، بیا!دست بده، دستِ حسینی، بیا!ای شده تصویر تو تصویر ما
دست خدا ما و تو شمشیر ما
تا که ز خون سرخ شود روی تو
حضرت زهـراست دعـاگوی تو
پشت سـر تـوست دعـای همه
اجـر تـو بـا مـادر مـا فـاطمه
حبیب ابن مظاهر
نـام مـرا حبیب نهاده است مادرم
پرورده بـا محبت آل پیمبرم
بیدوست بر نیاورم از سینه یک نفس
گـردد هزار بـار گر از تن جدا سرم
در آستان خویش غبارم کن ای !حسین
بنشان به روی خاک، قدمهای اکبرم
بـا زخم سینه، ناز شهادت کشیدهام
شاید که وقت مرگ بگیری تو در برم
مقتل بهشت و زخم بدن، بوستانِ گل
حوریه مرگ و خون گلو آب کوثرم
بـا آنکه پیرمردم و سنم بــود فزون
انگار کــن فـداییِ ششماهه اصغـرم
مثل دو چوب خشک مجسم بوَد مدام
لبهای خشک کـودک تـو در برابرم
مـن زنـده باشم و پسر فاطمه غریب
ای کـاش از نخست نـمي زاد مــادرم
بـر سنگ قبـر مـن بنویسید دوستان
مـن جـاننثـار یوسف زهرای اطهرم
«میثم» تو یاد میکنی از من به نظم خویش
مـن نیـز دستگیر تـو در روز محشرم
حضرت رقیه
ای دختر خیرالنساء جانم رقیه
ای کوثر کرببلا جانم رقیه
مقام او خلاصه در یذهب عنکم
ای مظهر صدق و صفا جانم رقیه
صف بسته بودند از ازل بر سر خوانش
ذکر تمام انبیا جانم رقیه
چون عمه اوعالمه ی دین نبی بود
ملیکه ی ویرانه ها جانم رقیه
بوده عصای دست زینب وقت غصه
برهم زن شام بلا جانم رقیه
با مشت کوچکش شکسته کاخ در شام
با صولتی چون مرتضی جانم رقیه
با گریه اش خواب از دو چشم ظلم بگرفت چون فاطمه ام البکاء جانم رقیه
آن دم یزید دو دست خود بر روی گوشش
می گفت بس کن ای خدا جانم رقیه
اصغر در آغوش کسی آروم نمی شد
می گفت بین گریه ها جانم رقیه
عباس حیدر قبل هر جنگ و نبردش می گفت من را کن دعا جانم رقیه
وارث پرچم حسین در شام او بود ای بر علمداری سزا جانم رقیه
حریم پاک و کوچکش در شام گشته
سفارت کرببلا جانم رقیه
بدان که او عمه ی صاحب الزمان است
ای دلبر منجی ما جانم رقیه
آن دم که آید مهدی فاطمه از راه گردد گنبدش طلا جانم رقیه
کرببلا رفتن تو بدان محال است
اگر نگویی تو رسا جانم رقیه
غزل طفلان زینب
دوباره در دل من خيمه ي عزا نزنيد
نمک به زخم من و زخم خيمه ها نزنيد
شکسته تر ز منِ پير، ديگر اينجا نيست
مرا زمين زده است اکبرم، شما نزنيد
براي آن که نميرد کنارتان زينب
براي بُردنتان جز مرا صدا نزنيد
ميان اين همه لشکر کنار اين همه تيغ
چگونه باز بگويم که دست و پا نزنيد
خدا کند که بگويد کسي به قاتلتان
فقط نه اين که دو بي کس، دو تشنه را نزنيد
اگر برابر چشمان مادري دلخون
سرِ دو تازه جوان را به نيزه ها نزنيد
عبدا... الحسن
گل من چرا زخمی از نیش خاری
پـراکنده در دامــن لاله زاری؟
مرا داغ لبهای خشک تو بر دل
تو بهر چه از چشم خود اشکباری؟
تنت مثل جوشن شده حلقه حلقه
تو دیگر نیازی به جوشن نداری
مزن اینقدر دست و پا روی دستم
قـرار دل مـن چـرا بـیقراری؟
تو ماه به خون خفتهام در زمینی
تو باغ خزان دیدهام در بهـاری
شهیدان نهادند بر خاک، صورت
تو سر بر سر دوش من میگذاری
چگـونه عمـو زنـده بـاشد ببیند
تو جان بر سر دست او میسپاری؟
همه آرزوی عمویت همین است
که یک بار، یک ناله از دل برآری
چگـونه عسل از دم تیغ خــوردی
که خون از دهان تو گردیده جاری
خدایت دهد اجر، «میثم» که بـر ما
ز دل میسرایی، به خون مینگـاری
عبدالله بن الحسن(ع)
تنهاس عمو تو مقتل، دست منو رها کن
میخوام برم به یاریش، عمه منو دعاکن
حتی یه لحظه نمی خوام، بی عمو زنده باشم
میخوام مثه قاسم منم، برا عمو فدا شم
تا جون دارم تو سینه، کنار تو می مونم
دفاع می کنم از تو، عمو تا پای جونم
غصه نخور عمو اگه شهید شده جوونت
می شه دو دستم سپر درد و بلای جونت
حضرت قاسم(ع)
به زلفای سیاهت، ازخون حنا کشیدی
از بس که روی خاکا، تو دست و پا کشیدی
قد و بالات مثل بابات، عزیز من رشیده
اما ببین قامت من، از غم تو خمیده
تیر غم تو قاسم، تو دل من نشسته
به زیر نعل مرکب، سینه تو شکسته
كشته منو ماتم تو، مصیبتت عظیمه
حضرت قاسم (ع)
آمد از خیمه همچو قرص قمر
آنکه آماده بهر پرواز است
اشتیاق است و ترس جاماندن
بند نعلین او را اگر باز است
کربلا با نسیم گلبرگش
رنگ و بوی گلاب می گیرد
حسنی زاده است٬ حق دارد
چهره اش را نقاب می گیرد
آخر او ماهپاره می باشد
مثل خورشید عرشه ی زین است
آن گلی که به چشم می آید
زودتر در نگاه گلچین است
قامت سبز و قد کوتاهش
بوی کامل ترین غزل دارد
اینکه شوق زبان زد عشق است
سیزده شیشه ی عسل دارد
ست و پا، خیلی حالت وخیمه
علی اصغر(ع)
ای به اکبر کرده همدوشی علی
برده سر در جیب خاموشی علی
تو مسیح عترتی وز مرتبت
کرده با قرآن هم آغوشی علی
حجت کبرائی و گردون ندید
کودک و اینسان خدا جوشی علی
اصغرم قنداقه ات شد غرق خون
زود بودت این کفن پوشی علی
چون تو سربازی دگر نائل نشد
بر سر دوشم به سردوشی علی
گفتمت آرام باش از تشنگی
نی که تا سر حد بیهوشی علی
خواستم از گریه خاموشت ولی
نی دگر اینقدر خاموشی علی
خنده ات وقت شهادت بر لب است
تا چه گفتت تیر در گوشی علی
اصغرم اینک گوارایت بود
از می کوثر قدح نوشی علی
چون مؤید هرکه دارد با تو کار
نیستش زین غم فراموشی علی
علی اکبر(ع)-شهادت
تا پدر آرزوی روی پیمبر می کرد
نظر از مهر به روی علی اکبر می کرد
چون علی عازم میدان شد و پوشید کفن
حرم تشنه لبان جلوه ی محشر می کرد
گاه بر پای پدر بوسه زد از روی ادب
گاه دل داری آن دل شده مادر می کرد
گاه با یک یک اعضاء حرم داشت وداع
گه به گهواره نظر بر علی اصغر می کرد
خواهر آورد برش آینه و قرآن را
عمه اسپند دل خویش مهجم می کرد
--------
رفت اکبر به سوی عرصه ی پیکار و حسین
از قفا سیر قد و قامت اکبر می کرد
به سرا پای پسر از سر حسرت نگران
وز فراق مه خود چهره پر اختر می کرد
او خلیل الله و ریحانه ی او ذبح عظیم
شرح و تفسیر فدیناه ز دل بر می کرد
آن زمان چون پسر شاه شدی عازم رزم
بین چه ها میر علمدار دلاور می کرد
به سپاه شه دین بانگ خبردار کشید
عرض خدمت بر فرزند برادر می کرد
افسر ارشد اسلام ابوالفضل رشید
بدرقه چند قدم زان مه انور می کرد
---------
آه چون نعش علی را به حرم می بردند
خاک بر سر ز پی اش زینب مضطر می کرد
از حرم تا به فلک واعلیا بود بلند
وز دگر سو ز شعف هلهله لشگر می کرد
بلبل باغ حرم دختر مظلومه ی شاه
نغمه سر از غم ناکام برادر می کرد
پسر فاطمه با قامت خم گشته ی خویش
پسرم گفتی و این جمله مکرر می کرد
زلف اکبر ز دو سو دست خوش باد صبا
وز پریشانی لیلا سخنی سر می کرد
شد پریشانی آن جمع پریشان افزون
چون گنه باد از آن زلف معنبر می کرد
حضرت عباس(ع)
هرجا برات گریه کنم بهشته یا اباالفضل
زهرا به روی قلب من نوشته یا اباالفضل
به بیقراری ام مینازم میسوزم از عشق و می سازم
هرجا که اسمتو بیارن بی اختیار دلمو می بازم
ای کاش دل درمونشو ازت بگیره امشب
بین همین سینه زنی برات بمیره امشب
حرم قشنگت آرزومه نوکری تو آبرومه
به عشق تو زنده می مونم بدون تو کارم تمومه
چشمهای بی مقدارمو به پرچمت می دوزم
تقدیر من اینه آقا از عشق تو بسوزم
هر جا برات گریه کنم بهشته یا اباالفضل
زهرا به روی قلب من نوشته یا اباالفضل
تو روضه ی زخم مدینه گریه برات چه دلنشینه
چشام توی دریای اشکه وقتی که خوابتو می بینه
از دولت عشق تو شد دلم غلام زهرا (س)
به دست تو زندگیمو زدم به نام زهرا (س)
نشد که تو بگیری آخر تقاص دادهای حیدر
هنوز منتظر نشستی برای انتقام مادر
با یاد ظلم کوچه ها بیاد حسرتی تو
از داغ زهرا مادرت زخمی غیرتی تو
هر جا برات گریه کنم بهشته یا اباالفضل
زهرا به روی قلب من نوشته یا علی مدد
حضرت عباس(ع)-مدح
هرچه داریم همه از كرم عباس است
خلقت جنّت حق لطف كم عباس است
نور بر شمس و قمر، ماه بنى هاشم داد
عرش یك ذرّه ز خاك قدم عباس است
نه فقط خلق زمین، عبد و غلامش باشد
به خدا خیل ملائك قدم عباس است
شیعه از كینهى دشمن نهراسد هرگز
دین ما تحت لواى عَلَم عباس است
در صف حشر علمدار شفاعت زهراست
عَلَم فاطمه، دست قلم عباس است
حضرت عباس
بس که عطشانند آل فاطمه
شک هم خشکیده در چشم همه
آب آب کودکان زد آتشم
خجلت از سقایی خود میکشم
کاش از اول نام من سقا نبود
یا در این صحرای خون دریا نبود
چون کمر بهر طواف عشق بست
در طواف اولش افتاد دست
طوف دوم در مطاف داورش
شد فدای دوست دست دیگرش
دور سوم خون به جای اشک خورد
تیر دشمن آمد و بر مشک خورد
دور چهارم داشت عزم ترک سر
کرد پیش تیر چشمش را سپر
دور پنجم با عمد آهنین
گشت سرو قامتش نقش زمین
گشت در دور ششم با تیغ تیز
عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز
دور هفتم داده بود از کف قرار
خویشتن را دید در آغوش یار
شد سراپا چشم زخم پیکرش
دید زهرا را به بالای سرش
با زبان حال میگفتش بتول
مرحبا عباس من حجت قبول
امام حسین
چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت اینجا
کور می کند شب را زخم خنجرت اینجا
چشمه چشمه می جوشد از دل زمین هر شب
خون اصغرت آن جا، خون اکبرت اینجا
میرسد به گوشم گرم بانگ خطبهای پرشور
خطبهای که بعد از تو خوانده خواهرت اینجا
از فرات میجوشد موج و میزند بوسه
بر کرانة خشکِ حلق و حنجرت اینجا
کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟
غصب میشود از تو سهم مادرت اینجا
یک نهال بارآور غَرس میشود در خاک
قطع میشود دستی از برادرت اینجا
این فرشتة وحی است وحی تازه آیا چیست؟
روی نیزه میخواند آیهای سرت اینجا
این ضریح شش گوشه، حج پاکبازان است
آب میشوم از شرم در برابرت اینجا
امام حسین
از دست چشم های تو، بین دو راهی ام
محکوم تا همیشه ی خواهی نخواهی ام
یک چشم می فروشد و یک چشم می خرد
از دست چشم های تو، بین دوراهی ام
با شعله های نرگس تو، دود می شوم
مولود مرگ هستم و اسفند ماهی ام
طوفان رهین دولت خانه بدوشی است
هستی گرفته از پی بی سرپناهیم
تا طفل اشک آمد و بر دامنم نشست
مهتاب شد به دامن شب روسیاهی ام
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیست
ثابت شده بخاطر تو بی گناهی ام
از پای درس مکتب چشم تو آمدم
این پاره پاره دل، دل خونین گواهی ام
در خیمه نگاه تو آتش گرفته ام
من روضه خوان چشم توام!... قتلگاهی ام!
در موج اشک غرق شدم تا بجویمش
در حیرت از تلظّی آن بچه ماهی ام
در چشم من تمام زمین بارگاه تست
من هر کجا روم، بحضور تو راهی ام!!!...
امام حسین
کربــــــلا به خون خود تپیــدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کربلا صفا و مروه ای شگفت
پا به پای تشــــــنگی دویدن است
روضه نیست کربلا که بشنوی
کربـــلا سر بریــــــــده دیدن است
خلقت دوباره ، جلــــوهء جدید
کربـلا دوباره آفریـــــــــدن است
کربـــــــلا مرور روشــــــن معاد
از مغـــــاک خاک بر دمیدن است
حرمت حماسه ، غیرت غیور
قطره قطره خون شدن چکیدن است
هر چه می دوم به خود نمی رسم
کربلا به اصل خود رسیدن است
بسيج اي دست و بازوي ولايت
بسيج اي دست و بازوي ولايت
خط سرخ عزل تا بي نهايت
تو با خون گلويت عهد کردي
که از خط خميني بر نگردي
تورا نشناختن حق ناشناسيست
تعارض با تو کفر وناسپاسيست
بسيجي سست و بي حال است آيا؟!
زبان غيرتش لال است آيا؟!
بسيجي! از چه رو خاموش ماندي؟
زبان بستي سراپا گوش ماندي
نمي بيني مگر دجاله هار؟ا
سرود شوم نفي لاله ها را؟
ببين نشخوار صبح وشامشان را
طنين طعنه و دشنامشان را
علي را بي عدالت نام دادند
ولايت را وکالت نام دادند
به سر انديشه هايي خام دارند
ولي داعييه اسلام دارند
کدام اسلام اسلامي که مرده ست
سرتسليم بر شيطان سپرده ست
بسيجي سست و بي حال است آيا؟!
زبان غيرتش لال است آيا؟!
نه اين سان نيست ، او ميدان نورد است
بسيجي شير ميدان نبرد است
بسيجي تابع اسلام ناب است
لقايش تيغ سرخ آفتاب است
کدام اسلام؟ اسلام حسيني
که جاري شد زلبهاي خميني
نگه کن بلبلان اين چمن را
بلوچ وترک و ترکمن را
بسيجي شيعه و سني ندارد
به فرمان ولي سر مي گذارد
خميني گفت سر گردان نباشيد
اسير دست نامردان نباشيد
مرحوم آقاسي
در حال و هوای جبهه بیباک شدی
در حال و هوای جبهه بیباک شدی
از گرد و غبار زندگی پاک شدی
دیدی که زمین لایق دل بستن نیست
دل کندی و رهسپار افلاک شدی
رفتی به نماز جبهه با نیت عشق
ماندی به اقامه با تمامیت عشق
در خط خطر، عشق به داد تو رسید
تکبیر تو جان داد به حیثیت عشق
تکبیر تو های و هوی دشمن را کشت
حتی دل آهنین آهن را کشت
بی دغدغه در وسعت آتش ماندی
خشم تو هراس مرد میهن را کشت
بر پیکر زخمیات خدا آمده بود
باران ستاره بیصدا آمده بود
بر گستره خاک تو ای تازه شهید
یک مزرعه لاله از کجا آمده بود
...........................................................
باز هم در دل جنون آغاز شد
زخم میدانهای مین ابراز شد
باز هم مجنون لیلایی شدیم
بعد عمری باز شیدایی شدیم
یاد گلها یاد شبنم ها بخیر
یاد بوذر یاد میثمها بخیر
یاد آن دریادلان ناشکیب
کوی سبقت میربودند از رقیب
آن زمانها عشق میدان دار بود
عشق در دلهایمان سردار بود
رنگ خون، بالاترین رنگ بود
عشق آنجا ناخدای جنگ بود
آی دریا، بوی طوفان میدهی
بوی عاشورا و قرآن میدهی
باز امشب، دستهامان پرنیاز
عشق در سجادههاتان گرم راز
هشت سالی، خون تیمم کردهایم
روی آتش، ما تبسم کردهایم
هشت سالی بود که بوی ترکش داشتیم
معبری مین، بین دلها داشتیم
زخم میدانهای مین یادش بخیر
کوچ عشاق از زمین یادش بخیر.
چرا ام البنين ؟!

































با سلام و عرض ادب این وبلاگ جهت گردآوری و تهیه بانک اشعار مذهبی در فضای مجازی می باشد لذا از کلیه شاعران محترم که اشعارشان در این وبلاگ می باشد و نامشان درج نشده است تقاضا داریم جهت ساماندهی و درج نامشان به ما اطلاع دهند.