حضرت زینب(س)-مدح و مصائب



تو کیستی؟ حقیقت زهرای اطهری

زیـن ابـی و زینـت آغـوش مـادری

قـرآن روی سینـۀ پـاک پیامبر

خیـر کثیـر دامـن پـر مهـر کوثـری

روی تو مصحف است و زبان تو ذوالفقار

حق را زبـان و خـون خدا را پیمبری

از آنچـه دیده‌انـد و ندیدنـد، خوب‌تـر

وز آنچـه گفته‌انـد و نگفتنـد، برتـری

در آسمان وحـی خدا ماهپاره‌ای

بین دو آفتـاب ولایت ستاره‌ای

تکبیـر بـا صـدای تـو تکبیر می‌شود

قرآن به خطبه‌های تو تفسیر می‌شود

بـر قلـب دشمنـان قسم خوردۀ خدا

نطق تو و بیـان تو شمشیر می‌شـود

در کاخ شامِ شـوم، کنار سر حسین

شام بلا به نطق تو تسخیر می‌شود

حتی یزید بـر سـر تخت ستمگری

با یک نهیب تند تو تکفیر می‌شود

بانو! بخوان خطابه که بر منطقت یقین

هجـده سـر بریـده بگوینـد آفـرین!

بی‌تو ریاض سرخ شهادت ثمـر نداشت

تـا صبـح حشر، پیکـر ایثار، سر نداشت

جـز سینـۀ مطهـر تـو در مسیـر شـام

قرآن بـه پیش تیر حوادث سپر نداشت

در گام‌گام حادثـه فرزنـد فاطمـه

یک لحظه چشم بر سر نی از تو برنداشت

بر حفظ دین خویش پس از کشتن حسین

پروردگـار از تـو کسی خوب‌تر نداشت

با آن کـه پیش روت سـران بریده بود

غیر از جمال، چشم تو چیزی ندیده بود  

تـو کیستـی؟ مجاهـد هم‌سنگر حسین

کردی چهـل عـروج، سفر با سر حسین

از سـن خـردسالـی خـود بعـد فاطمـه

هم خواهـر حسینـی هـم مـادر حسین

چون مادرت که یک‌تنه شد حامی علی

تو یک‌تنه شدی همه جا لشکر حسین

فریـاد شـد ز حنجـر پـاک تـو سـر کشیـد

خونی که ریخت از دل و از حنجر حسین

هم در تـن صـدات پیام حسین بود

هم خطبه‌ات کمال قیام حسین بود

از کودکـی نمــاز شـب روح‌پــرورت

یــادآور نوافــل شب‌هــای مــادرت

گویی هنوز جای تو محراب فاطمه است

گویی هنـوز چـادر زهـراست بر سرت

تسخیر کرد نطق تو چون شهر کوفه را

لبخنـد فتــح زد ســر پـاک بـرادرت

بانو! بخوان خطابه؛ بخوان کز فراز نی

رأس حسین، گوش شـده پای منبرت

با خطبـۀ تو پـردۀ دشمن دریده شد

از حنجرت صدای محمّد شنیده شد

بر گِرد محمل تو که هجده ستاره بود

بین ستاره‌هـا سـر یک شیرخواره بود

وجـه خـدا به پیش نگاه تـو روی نی

نوک سنان به چشم تـو دارالزیاره بود

دل در طـواف روی برادر بـه راه شام

چشم تـو زائـر گلـوی پـاره‌پاره بـود

بالله قسم که صبـر، کم آورد پیش تو

با آن که درد و داغ و غمت بی‌شماره بود

زن‌های شام بر در دروازه صف زدند

وقتی سر حسین تو دیدند کف زدند

کردی سفر ز خویش و رسیدی به قتلگاه

بودی جمیل، هر چه که دیـدی به قتلگاه

جسم حسین را چو گرفتی به روی دست

جـان امــام خـویش خریـدی به قتلگاه

دستـور پایـداری و صبـر و مقاومت

از حنجـر بریـده شنیـدی بـه قتلگاه

با آن که خون ز نطق تو آب حیات خورد

سـر از سپـاه کوفـه بریدی به قتلگاه

چون گل شکفت زخم حسین از شکفتنت

از صبـر و پایـداری و شکرانـه گفتنت

ای جن و انس، یکسره خاک در شما

دست خـدا همیشـه بـود بر سر شما

تا صبح روز حشر به جسم و به روح‌تان

بــادا ســـلام از احـــد داور شمـا

در راه شام، پای فشردید همچو کوه

زیـرا کـه بـود دسـت خدا یاور شما

گویی که نور وحی دمـد از دهان ما

هـرجـا زبـان مـاست پیـام‌آور شما

"میثم" فدای میثم تمارتان شود

آزاد آن کسی که گرفتارتان شود

حضرت زینب(س)-مناجات



ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم

 مدیون لطف و فضل فراوان زینبیم

 بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست

 عمری ست مور ملک سلیمان زینبیم

 ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد

 شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم

 پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد

 ما قوم در به در شده، سلمان زینبیم

 ما را غلام حلقه به گوشش نوشته اند

 فرموده کردگار: که از آن زینبیم

 ما مثل زلف نیزه نشینان قافله

 از کربلا به کوفه پریشان زینیبم

 جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما

 کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم

 در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد

 حیران و مات عصمت و ایمان زینبیم

 با خیمه های سوخته معجر درست کرد

مبهوت ابتکار درخشان زینبیم

شهدا و دفاع مقدس



خبر این بود که یک سرو رشید آوردند

استخوان های تو را در شب عید آوردند

جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند

نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند

نامه مثل جگر تشنه ی تو سوخته بود

قفل آن باز نشد هر چه کلید آوردند

مادرت گفت کبوتر شده ای، می دانست

آسمان را به هوای تو پدید آوردند

لحظه ی رفتن تو خوب به یادش مانده

آب و آیینه و قرآن مجید آوردند

جا نماز متبرک شده اش را آن روز

با گلی سرخ که از باغچه چید آوردند

وقت رفتن تو خودت روضه ی اکبر خواندی

کوچه ابری شد و باران شدید آوردند

سال ها بعد تو از راه رسیدی اما...

خوب شد مادرت آن روز ندید آوردند...

پیکری را که به شش ماهگی ات می مانست

پیکری را که به قنداق سفید آوردند

حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود

روزهایی که به این شهر شهید آوردند

مروه ي كرببلا حال و هوايي دار

                كشته ي مظلوم

مروه ي كرببلا حال و هوايي دارد

اين سراشيبي ِ گودال منايي دارد

 

خبرش پر شده در دشت ز مركب افتاد

به زمين خوردن آيينه صدايي دارد

 

كينه توزان جمل خنجرشان كُند شده

مي زند بر تن او هر كه عصايي دارد

 

مادرش دوخته با دست ِ شكسته؛ نكشيد!

مگر اين پيرهن پاره بهايي دارد!؟

 

نيزه ها پاي ِ مناجات ِ لبش گريه كنند

خودمانيم ! عجب سوزِ صدايي دارد

 

قبله اين سوست؛ همين طور رهايش نكنيد

آخر اين كشته ي مظلوم خدايي دارد

 

بي كفن گوشه ي گودال بلا افتاده

چه كسي بين شما كهنه عبايي دارد؟

 

حق بده زينب دلخسته پريشان باشد

دلبرش بر سر ني زلف رهايي دارد

(وحيد قاسمي)

صل الله عليك يا اباعبدالله(ع)


بلبل در قفسيم و ز چمن ميگوييم

يا اويسيم و مديحت ز قرن ميگوييم

يا كه مانند مسافر ز وطن ميگوييم

(گرچه دوريم ولي از تو سخن ميگوييم

بُعد منزل نبُود در سفر روحاني)

 

در دلم بود شوم زائر بين الحرمين

مادرم بود مُشَوِّق كه ادا سازم دِين

پدر آهسته مرا گفت كه اي نور ِ دوعين

(هر دري بسته شود جز در پر فيض حسين

اين در خانه ي عشق است كه باز است هنوز)

 

كيست آن كس كه به نام تو عسل نوش نگشت

قِصّه ي تو كه شنيده ست كه مدهوش نگشت

ياد تو از دل تاريخ فراموش نگشت

(دشمنت كشت ولي نور ِ تو خاموش نگشت

آري آن جلوه كه فاني نشود نور خداست)

 

دست اگر هست همانا يَدِ بيضا باشد

لب اگر هست لبِ لعل ِ مسيحا باشد

غم اگر هست غم يوسف زهرا باشد

(دل اگر هست دلِ زينب كبري باشد

آفرين باد بر اين همت مردانه ي دل)

 

عرشيان پا به حريم تو به حُرمت بزنند

بر مقامت به لب انگشت ز حيرت بزنند

خطبه ات خوانده دم از اوج بلاغت بزنند

(حوريان از غم تو لطمه به صورت بزنند

قُدسيان ناله برآرند كه جانم زينب)

 

در مدينه غم بي دستي ِ سقا مبريد

قِصّه ي مادر و گهواره و يغما مبريد

خبر از دختر و طشت و سر بابا مبريد

(نام اكبر به سر تربت ليلا مبريد

بگذاريد جوان مُرده قراري گيرد)

من غلام قمرم

  يا زينب كبري(س)

زینب که از خدا صلوات مکررش

زینب که بعد فاطمه خوانند کوثرش

 

آن شیردخت شیر الهی که گفته اند

در خاندان شیر خدا شیر دیگرش

 

این است آن سلاله ي زهرا که انبیا

گلبوسه می نهند به قبر مطهرش

 

زهرای دومی که نشد در تمام عمر

عباس بی اجازه نشیند برابرش

 

علامه ی معلمه نادیده ای که بود

تیغ سخن به خطبه چو شمشیر حیدرش

 

هفتاد داغ بر جگرش بود، باز هم

لرزید کوفه از کلمات چو تندرش

 

راس حسین خطبه ي او را چو می شنید

میکرد افتخار که این است خواهرش

 

از خِشتِ مسجد کوفه ندا رسید

این شیر زن علیست به بالای منبرش

 

کرب و بلا و کوفه و شهر دمشق، نه

گردید کل عالم هستی مُسَخرش

من غلام قمرم

رب الارباب همه عالميان عباس است

رب الارباب همه عالميان عباس است

ذكر جن و ملك و آدميان عباس است

 

گفتن ماه به يوسُف به خدا كم لطفيست

تا كه سر سلسله ي ماه رخان عباس است

 

كيست لقمان كه خداي ادبش مي دادند

مقتداي همه ي با ادبان عباس است

 

سر در قصر سليمان نبي حك كردند

پادشاهِ همه ي پادشهان عباس است

 

رستم و قصه ي او نيست به جز افسانه

به خداوند يل كُلِّ يلان عباس است

آندويرم سني آهيم اوجالان گونلريمه  

آندويرم سني آهيم اوجالان گونلريمه

قاتلون قولاريماقمچي وران گونلريمه

قيزلاري ناقه لر اوستونده سايان گونلريمه

 

اورگيم محرمي گل تعزيه وار ماتم وار

مني سنديرما حسين دوره ده نامحرم وار

 

آندويرم سني قارداش اويامان گونلريمه

باشوا خيمه دالاندا دولانان گونلريمه

داشلار آلتداسني مقتلده تاپان گونلريمه

 

بو قدر آتش هجرانيله ياندير مامني

قالميشام گون قاباقيندا گل اوتاندير مامني

سینه ي ایرانیان آرامگاه زینب است

ماه گردون شرمسار از روی ماه زینب است

هر دلی که شد حسینی در پناه زینب است

مرقد او را مپرس از اهل شام و اهل مصر

سینه ي ایرانیان آرامگاه زینب است

(ولي الله كلامي زنجاني)

حضرت زینب(س)-مدح


 

 یا که خدا به خلق پیمبر  نمی دهد

یا گر دهد پیمبر ابتر  نمی دهد

حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس

غیر از  رسول سوره کوثر نمی دهد

دختر  در  این قبیله تجلی کوثر است

بیخود خدا به فاطمه دختر نمی دهد

زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه

تا زینب است  دختر دیگر  نمی دهد

زینب رشیده ایست  که بر شانه کسی

تکیه به غیر شانه حیدر نمی دهد

زینب شکوه خواهریش را در عالمین

دست کسی به غیر برادر  نمی دهد

او مظهر صفات جلالی حیدر است

یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد

زینب همان کسی است که در راه عفتش

عباس می دهد نخ معجر نمی دهد

زینب اگر نبود علی زینتی نداشت

زینب اگر نبود علی زینتی نداشت

حتی نماز و دعا برکتی نداشت

زینب اگر نبود پس از کشتن حسین

دیگر برای خلق، خدا آیتی نداشت

 

زینب اگر به وقت، کنار حسین بود

دیگر حسین، ظهر عطش محنتی نداشت

انقدر بر تنشان نیزه و شمشیر می زدند

دیگر حسین فاطمه هم قوتی نداشت

بعد از فرار اهل حرم از خیام خویش

دیگر جمال پاک حسین بهجتی نداشت

گر چه حسین رهبر ذرات عالم است

اما درون شام دگر شوکتی نداشت

 بهر دو گوشواره کسی گوش می درید

با ما مگو که مرد عرب سرقتی نداشت

آمد به نزد دخت سه ساله ولی عجیب

جز چند گوشواره دگر حاجتی نداشت

مردان شام همه سیرند و دختری

حتی برای سیری خود ذرتی نداشت

آمد میان گودی و رگهای باب دید

اما برای بوسه زدن جرئتی نداشت

آمد کنار رأس پدر در خرابه ای

اما برای بوسه زدن مهلتی نداشت

رأسی به روی نیزه ز داغی کند سخن

با ما مگو که رأس به نی حرکتی نداشت

انگشت می برید و چقدر او نترس بود

قلب پر از سیاهی او رأفتی نداشت

سروده جعفر ابوالفتحی

سِرّ نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود

حضرت زینب(س)


سِرّ نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود

كربلا در كربلا می ‌ماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ

پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود

چشمه ی فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان

در كویر تفته جا می‌ماند اگر زینب نبود

زخمهء زخمی‌ترین فریاد در چنگ سكوت

از طراز نغمه وا می‌ماند اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ

در گلوی چشمها می‌ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی بی‌سوار و بی‌لگام

در بیابان ها رها می‌ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت كوه فتنه جا می‌ماند اگر زینب نبود

قادر طهماسبی (فرید)

حضرت زینب(س)-مصائب   


تو دیدی چشم تر آتش بگیرد

عزیزت پشت در آتش بگیرد

و بابایت سرش بر نیزه باشد

و سر نیزه سر آتش بگیرد

تو دیدی پیش چشم باغبانی

درختی از کمر آتش بگیرد

شده آیا دلت هر روز هر روز

که از هرم خبر آتش بگیرد

چه حالی می شوی وقتی ببینی

برادر از جگر آتش بگیرد

برادر زاده هایت دیده باشند

که حلقوم پدر آتش بگیرد

تو دیدی خیمه های اهل بیت ات

به هنگام سفر آتش بگیرد

مگو دیگر که نزدیک است از غم

دل زینب دگر آتش بگیرد

مگو دیگر تعجب هم ندارد

حضرت زینب(س)-مدح

 


زینت آغوش زهرا دخت حیدر زینب است

گوشوار عرش را فرخنده خواهر زینب است

عصمت و شرم و حیا و صبر و تسکین و وقار

این همه اوصاف، اَلْحق جلوه‏گر در زینب است

هر زنی را در جهان فخر است از شوهر بلی

لیک این‏جا فخر عبداللّه‏ جعفر زینب است

آن‏که گفت از جان بلی بهر بلای کربلا

از پی ترویج دین تا شام محشر زینب است

آن‏که از روز ازل کردی اسیری را قبول

از پی اثبات دین آن نیک‏اختر زینت است

آن‏که از جور و جفای مشرکین یک‏روز دید

داغ نو داماد و عباس دلاور زینب است

آن‏که چون در قتلگه بالین شاه دین نشست

خواست تا جانش رود بیرون ز پیکر زینب است

صغیر اصفهانی

حضرت زینب(س)-مدح



آن که با عشق حسینی گشته همدم زینب است

آن که بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است

آن که شور افکنده با شور حسینی بر جهان

از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است

آن که نامش زین اَب خوانده رسول کردگار

چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است

آن که بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام

من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است

آن که کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب

کَند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است

دامن شیر خدا بین، شیر زن می پرورد

در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است

آن که اندر مجلس گردن کشان قد کرد عَلم

چون حسین بر دشمنان یک دم نشد خم زینب است

با برادر درد دل می كرد این سان تا سحر

آن كه ریزد از فراقت اشك ماتم زینب است

وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا

خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است

ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود

شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

پرچمت گر سرنگون شد من نگه می دارمش

غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است 

مدعی هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی

این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

مرحوم منزوی اردبیلی


شعر مدح حضرت زینب (س)


عشق زینب با حسینش ماورای عشق بود

در فضای قلب زینب هم هوای عشق بود

کوفه و شام و مدینه ، کربلا و خاک غم

این همه صبر دل او از صفای عشق بود

اوکه معصومه است عصمت گرد رویش می دوید

زینب از روز عزل قلبش برای عشق بود

اشک خون از دیده می ریزد ز داغ و درد عشق

در دل زارش همی درد و بلای عشق بود

تو مگو ما را که او زد سر به محمل از چه بود

چون که لبهای حسینش در نوای عشق بود

شد تمام هستی او هم فدا در راه عشق

روح و جسم و قلب هر عاشق فدای عشق بود

زینب غمدیده لیلا و حسین مجنون او

عشق لیلا بهر این مجنون فرای عشق بود

از غمش داغی به جان عشق افتاد و ببین

ذکر یا زینب مدد را که دوای عشق بود

در دل ارباب ما جز عشق خالق هیچ نیست

سر جدا گشتن به راه او بهای عشق بود

عاشق ارباب ما خود را به او بسپار چون

از ازل رزق دل عاشق به پای عشق بود

خوش بحال قلب زینب لذتی در عشق دید

کربلای غم برایش دلسرای عشق بود

ای دل من از همین الآن بیا با من بده

جان به عباسش که مرد با وفای عشق بود

پرچم عباس هر دم ذکر یا زینب بگفت

ذکر یا زینب مدد حک بر لوای عشق بود

حضرت زینب(س)-وفات و مصائب



این مدتی که می گذرد در عزای تو

روزی نبوده اشک نریزم بپای تو

با یاد آخرین شب پیش تو بودنم

یک شب نبوده روضه نگیرم برای تو

یکسال و نیم شمع شدم سوختم حسین

یک سال و نیم آب شدم در عزای تو

ای کاش لحظه ای که رسد جان من به لب

بودم کنار قبر تو در کربلای تو

ای کاش لحظه ای که می آیی به دیدنم

از تن سرم بریده شود پیش پای تو

جان می دهم به بستر مرگم در آفتاب

مثل تن به خاک بیابان رهای تو

بر روی سینه پیرهنت را گرفته ام

تا اینکه باز زنده شود ماجرای تو

گودال بود و ولوله ی نیزه دارها

گم بود بین هلهله هاشان صدای تو

گودال بود و پیرهن و نعل اسب ها

ای کاش بود خواهرت آنجا به جای تو

چیزی برای ما ز تو باقی نذاشتند

تقسیم شد عمامه و خوود و ردای تو

من بودم و نظاره ی تاراج خیمه ها

در دست باد روسری بچه های تو

عباس چون نبود به سیلی سپرده شد

بوسه زدن به دخترک بینوای تو

جز آن شبی که دور شدم از تو در سفر

تو روی نیزه بودی و من پا به پای تو

بر دامنم نیامدی آن شب دگر گذشت

اما حسین، کنج تنور است جای تو؟

یادم نرفته سنگ لب پشت بام بود

پاداش هر کسی که بپا کرد عزای تو

یادم نرفته وقت تلاوت نمودنت

شد خنده ها جواب صدای رسای تو

ما را مدام خارجی آنجا صدا زدند

ای غیرت خدا همه عالم فدای تو

تا رفع اتهام کنی از حریم خویش

با آیه های سرخ بر آمد ندای تو

اما یزید حرف تو را زود قطع کرد

با خیزران مقابل طشت طلای تو

×××

از وبلاگ شعر شاعر

حضرت زینب(س)-وفات و مصائب



وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش

 شاهد گریه و چشم تر من بود ای کاش

تا اذان وقت کمی مانده  که من جان بدهم

 وقت مُردن، علیِ اکبر من بود ای کاش

شام از قبل گرفته همه ی جانم را

 جان رسیده به لبم، دختر من بود ای کاش

بسترم را به سوی کرببلا پهن کنید

 رو به قبله شده ام، سرور من بود ای کاش

دست و پا می زنم و یاد شما می افتم

 زخمی خنجرشان حنجر من بود ای کاش

دفن کردند تو را با قدم مرکب ها

 زیر مرکب پر من، پیکر من من بود ای کاش

تا کفن پوش کنم آن تن عریانت را

 بوریا کهنه چرا؟... معجر من بود ای کاش

من زمینگیر شدم تا که زمین خورد سرت

 روی نی جای سر تو سر من بود ای کاش

حضرت زینب کبری سلام الله علها



و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

درآن غروب فدایش شدم قبول نکرد

اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید

 

کمی زخون دل عمه رنگ بردارید

برای موی سفیدم کمی حنا ببرید

 

به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم

در آفتاب اگر بستر مرا ببرید

 

کنار بستر من روضه ای بخوانید و

مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید

 

همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت

مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید

 

همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد

مرا به شکوه از آن شام پر بلا ببرید

 

مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس

حسین حسین بگویید و کربلا ببرید

امشب به سبک کرب و بلا گریه می کنیم


امشب به سبک کرب و بلا گریه می کنیم

همراه سیِّد الشُّهداء گریه می کنیم

صاحب زمان گرفته عزا گریه می کنیم

از داغ روح صبر و وفا گریه می کنیم

مثل تمامی علما گریه می کنیم

آقا ببین که با رفقا گریه می کنیم

امشب به یاد عمِّه ی سادات مضطرم

گریه کن مصیبت و غمهای خواهرم

شد کهنه پیرهن همه ی عشق و باورم

مثل غروب غصِّه و غم فکر معجرم

راوی قصِّه های غریبی دلبرم

هجران سر آمده به خدا گریه می کنیم

در زیر آفتابم و مثل تو تشنه لب

جان دادن شبیه تو شیرینتر از رطب

از دوریِّ تو زینب غمدیده کرده تب

یکسال و نیم زندگی بی تو العجب

کردم شکایت از غم هجران تو به رب

با حق به یاد فاصله ها گریه می کنیم

یکسال و نیم درد جدایی کشیده ام

حالا ببین چگونه کنارت رسیده ام

هرگز عجیب نیست اگر قدخمیده ام

آخر به روی نیزه سر یار دیده ام

چوبی به لب نشست و لبم را گــَزیده ام

ای زینبی بدان که کجا گریه می کنیم؟!

جایی که از حسین بخوانیم کربلاست

مهمان روضه ی غم گودال تو خداست

دارم یقین که مادر ارباب پیش ماست

همراه دخترش شده تب دار نینواست

شیب الخضیب غصِّه ی زهرا و مرتضاست

آهی کشید مادر و ما گریه می کنیم

آهی کشید و زیر لبش گفت یا حسین

دیدم که می زنی گل من دست و پا حسین

دشمن سر تو برده روی نیزه ها حسین

زینب کجا و بزم حرامی کجا؟ حسین

چوب است مزد قاری قرآن ما حسین

ما تا ظهور عدل و صفا گریه می کنیم

خانه به دوش عشقم و  سربار زینبم

خانه به دوش عشقم و  سربار زینبم

در به در مجالس سالار زینبم

از زخم های گوشه ابروی من نپرس

مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم

این نعره ها و عربده ها بی دلیل نیست

یک گوشه از شلوغی بازار زینبم

بزم شراب و کوچه ی شوم یهودیان

از لطف گریه محرم اسرار زینبم

آتش بزن به دار بکش جا نمی زنم

جانم فداش، میثم تمار زینبم

هر کس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد

با خشم من طرف شده مختار زینبم

از مدح غیر آل علی عاجزم، نخواه

من از الست شاعر دربار زینبم

حرم خدا حرم شد(ولادت)

ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

امشب حرم خدا حرم شد

از مقدم يار محترم شد

كعبه شده محو و مات و مدهوش

ديوار ز هم گشوده آغوش

هر قطعة سنگ، كوه طوري است

هر نخلة خشك، نخل نوري است

در زمزمه‌هاي آب زمزم

آواي علي علي است هر دم

اي هجر، شب وصال تبريك

مجد و شرف و جلال تبريك

هر ريگ روان شده ثناگو

با ذكر علي علي علي هو

سر زد ز صفا صفاي مطلق

اي مرده بگو علي علي حق

حوران همه جان به كف نهادند

در پشت مقام ايستادند

بت‌هاي حرم به سجده رفتند

با هم، دم يا علي گرفتند

ای كعبه زهي زهي سعادت

ميلاد تو شد از اين ولادت

اي كعبه سعادتت مبارك

اي بيت، ولادتت مبارك

اي دختر شير، شير زادي

بر خلق جهان امير زادي

این شیر خداست روي دستت

شمشير خداست روي دستت

اين جان محمد است، مادر

قرآن محمد است، مادر

تو حامل نور سرمد استي

تو مادر جان احمد استي

بر خويش ببال مام كعبه

طفل تو بُود امام كعبه

نوزاد تو پير كائنات است

طفل تو امير كائنات است

روزی كه نبود نام هستي

مي‌كرد علي خداپرستي

از صبح ازل علي، علي بود

پيوسته به هر ولي ولي بود

در بود و نبود مقتدا بود

او بود و محمد و خدا بود

ای نفس رسول و جان قرآن

اي دست خدا، زبان قرآن

خورشيد بلند بام كعبه

از صبح ازل امام كعبه

اي خانة كعبه زادگاهت

اي صحنة حشر دادگاهت

تو احمد و احمد است حيدر

يك روح كه ديده در دو پيكر

گفتار همارة تو تنزيل

شاگرد قديمي تو جبريل

در ليلة قدر، قدر قدري

در صحنه بدر، بدر بدري

ميدان نبرد پاي بستت

شمشير نيازمند دستت

تو قله عرش را اميري

يا همدم كودك صغيري؟

غير از تو که، اي خداي را شير

بخشیده به خصم خويش شمشير؟

در ملك وسیع حق امامي

با پير فقير هم كلامي

با آنكه امام جمع بودي

در بزم فقير، شمع بودي

تو مالك عرش در زميني

حيف است ميان ما نشيني

در عرش امام آفتابي

در فرش چرا ابوترابي؟

اي قلب تو خانة محمد

جاي تو به شانة محمد

تو بت‌شكن و خداپرستي

بر شانه وحي بت شكستي

بت‌هاي حرم قيام كردند

بر تو همگي سلام كردند

هر بت كه فتاد و بر زمين خفت

فرياد كشيد و يا علي گفت

اي پشت سرت دعاي كعبه

اي بت‌شكن خداي كعبه

اي مهر تو لطف بي‌نهايت

توحيد و نبوت و ولایت

مهر تو بود تمام دينم

تا كور شود عدو من اینم

روزي كه نه آب و نه گِلم بود

جاي تو به خانة دلم بود

با مهر تو روي خود نمودم

با مهر تو چشم خود گشودم

دل را به ولات زنده كردم

گه گريه و گاه خنده كردم

اي شهد ولایت تو شيرم

اي كرده به عشق خود اسيرم

مادر که میان گاهواره

می کرد به صورتم نظاره

هر شب كه به گاهواره خفتم

تا صبح علي علي شنفتم

صد شكر خداي را که هر دم

با دوستي تو رُشد كردم

عمري به محبتت اسيرم

تا با تو بمانم و بميرم

اي مهر تو بود و هست ميثم

فردا تو بگیر دست میثم

                                   

حاج غلامرضا سازگار

تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود

تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود

تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود

آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر

برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود

آن گرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام

تا کـــــــــار نشد راست نياسود ، علي بود

آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس

بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود

شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود

سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علي بود

هم آدم وهم شيث وهم ادريس و هم الياس

هم صالــــــــــح پيغمبــــــــر و داوود علي بود

هم موسي وهم عيسي وهم خضر وهم ايوب

هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

مسجـــــود ملايک که شد آدم ، ز علي شد

آدم چو يکي قبلـــــــــــه و مسجود علي بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر

بر کنگــــــره عرش بيفـــــــــــــــزود علي بود

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن

هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

آن لحمک لحمـــــي ، بشنو تــــــا که بداني

آن يـــــــــــــار که او نفس نبي بود علي بود

موسي و عصــــا و يــــــــد بيضــــــــا و نبوت

در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علي بود

عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت

آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علي بود

خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود

آن نور خدايــــي که بر او بــــــــــــود علي بود

آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج

با احمــــــــــد مختــــــــــار يکي بود علي بود

آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن

کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

آن شيـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس

بر خوان جهـــان پنجه نيالـــــــــــود علي بود

چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و ديدم

از روي يقين در همه موجــــــــــود ، علي بود

اين کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه اين است

تا هست علي باشد و تابــــــــــود علي بود

سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پيدا و ز پنهان

شمس الحق تبريز که بنمـــــــود ، علي بود

                                            

شاعر؟؟؟

مدد گرفتیم

هر جا ز علی(ع) مدد گرفتیم

خیریت بی عدد گرفتیم

هرجا پی غیر او پریدیم

خیری ز عروجمان ندیدیم

هر جا به علی(ع) امید بستیم

از مهلکه های راه رستیم

هر جا که امیدمان جز او بود

چون آب مضاف بر وضو بود

هر جا که علی(ع) نگاهمان کرد

سر زنده و رو به راهمان کرد

مخفی خود از آن نگاه کردیم

تا سر به دل گناه کردیم

هر جا ز علی(ع) سوال کردیم

از نفس سوال حال کردیم

هر جا که علی(ع) جوابمان داد

از دست خودش شرابمان داد

هر جا که علی(ع) به ما نظر کرد

شیطان ز فریب ما حذر کرد

ما لیک ورا رها نکردیم

یک عمر جز ادعا نکردیم

هر جا ز علی(ع) طلب نمودیم

باب دگری به او گشودیم

فی الجمله علی جوابمان داد

خیریت بی حسابمان داد

ما چون به علی(ع) امیدواریم

از مرگ غمی به دل نداریم

هرکس به علی(ع) امیدوار است

بر شانه ابرها سوار است

هر کس پی جز علی(ع) قدم زد

بد عاقبتی به خود رقم زد

ما عبد ولایت علی(ع) ایم

سرخوش ز عنایت علی(ع) ایم

ما ریزه خوران خان اوییم

دیری است که میهمان اوییم

جز آنچه علی(ع) دهد نپوشیم

جز آنچه علی(ع) دهد ننوشیم

پرداخته خرج خانه مان را

داده همه آب و دانه مان را

یک عمر به ما هر آنچه شد داد

ما را به خودش نمود معتاد

معتاد به دانه علی(ع) ایم

مستاُجر خانه علی(ع) ایم

ما کفتر جلد بام اوئیم

ماُوا به جز از نجف نجوئیم...

                           

شاعر؟؟؟

ذکر دلم مدح و ثنای علیست

ذکر دلم مدح و ثنای علیست

حال خوشم حال و هوای علیست

ذات الهی چو مرا خلق کرد

هرچه به من داد ولای علیست

خلوت من ، جَلوت من ، با علیست

دارو ندارم همه یک یا علیست

کیست علی ؟ آنکه ندانند کیست

کیست علی ؟ آنکه خدا هست و نیست

کیست علی ؟ کسی که پیش از مکان

به ذل غیب لا مکان داشت زیست

لعل و دم جان محمد علیست

تمام قرآن محمد علیست

مغز علی و دگران پوستند

تمام انبیا علی دوستند

امیر مومنین عالم علیست

حقیقت رسول خاتم علیست

کعبه علی قبله علی حج علیست

ذکر علی حمد علی دم علیست

علی بود احمد و احمد علیست

تمام اسلام محمد علیست

علی ، کسی که خون عدل ، جاری کند

رسول را یک تنه یاری کند

امیر مرحب کش خیبر شکن

دیده کسی یتیم داری کند !

خاک کجا و مظهر او کجا

تنور پیرزن کجا او کجا

وای به من ، من و ثنای علی

عفو کند مرا خدای علی

جهان چه قابل که فدایش شود

فاطمه می شود فدای علی

آیینه ی روی خدا ، چهره اوست

دین تمام انبیا ، مهر اوست

کیست علی ؟ معلم جبرئیل

کیست علی ؟ پیر هزاران خلیل

کیست علی ؟ امیر خیرالعمیر

کیست علی ؟ وکیل نعم العمیر

کیست علی ؟ تمام آئین من

عقل من و عشق من و دین من

پاک سرشتم که سرشتم علیست

محشر ومیزان و بهشتم علیست

میثم بی دست و زبانم ولی

هرچه که در نخل نوشتم علیست

گو که درآرند زتن پوستم

تا ابدالدهر علی دوستم

                                               حاج غلام رضا سازگار

محمد (ص) ســـــاقی بـزم وجود است

محمد (ص) ســـــاقی بـزم وجود است         جهان مست از می غیب و شهود است

ولایت همچو می در جــام هستی است        غـــدیر خم، خم این شور و مستی است

علی عطر و جــــــهان گــلخانه اوست         حقــــیقت بـــــــــرگی از افسانه اوست

هر آنكس درس عقل و فطرت آموخت         مــــــــــــرام دوستی با عترت آموخت

شما ای عــــــترت معبوث خــــــــــاتم         شــــــــــــما ای بــــــــرترین اولاد آدم

شـــــــــمـا از اهــــــــــــل بیت آفــتابید         گُل جـــــــان مــــحــــمد را گــــــلابید

جهان جسم و شما جــــــان جــــــــهانید        شــــــــــــــما هــــم آشكار و هم نهانید

شما اســــــرار هـــــــســتی را امـــینید         فــــــــــــــــروغ آسمان، روی زمینید

امــــــــــــیر كـــــــــشور دلـــها شمایید         شـــــــــــــــــــما آئینه های حق نمایید

شـــــــــما یــــك نور، در چندین رواقید         شــــــــــــــــما نور حجازید و عراقید

فـــــــــــــــروزان مشعل همواره جاوید         شـــمایید و شـــــمایید و شــــــــــمایید

دیــــــــــــــــانت بـــی شما كامل نگردد         بــــــــجـــز با عشقتان دل، دل نگردد

كدام عـــــاشق در این ره، در بلا نیست         كــــــــدامین دل شما را مبتلا نیست؟

اگـــــــــــــر در سوگتان شد دیده نمناك          اگـــــــر از عشقتان دل گشت غمناك

گــــــــــــــــواه عشق ما این دیده و دل           رســـــــاند اشك و غم ما را به منزل

شــــــــما راه ســـــــــــــعادت را دلیلید           شما مقــــــــــــصود هر ابنُ السّبیلید

شـــــــــــما حقّید و دشمن هــــا سرابند            كــــــــی پوچند و چون نقشی برآبند

شــــــــــــــما تفسیر نور و الضحی یید            شـــــــــــــــما معنای قرآن و دعایید

امـــــــــــامید و شــهــید و گــــــــواهید            مصون از هـــــــر خطا و اشتباهید

شـــــــــــــــما راه خـــــدا را باز كردید            شـــــــهـــــادت را شما آغاز كردید

فـــــــــــــــــدا كردید جان، تا دین بماند            بــــــــــــه خون خفتید، تا آئین بماند

شــــــــــــــــما نور خدا در روی خاكید           صـــــــــــــــراط مستقیم و راه پاكید

شــــــــــــــــــما شـــــــیرازه اُمّ الكتابید            شـــــــــما میزان حق، روز حسابید

تولای شما فـــــرض خــــــــدائی است            قــــــبول و ردّ آن مرز جدائی است

هــــر آنكس را كه در دین رسول است            ولایــت، مُهر و امضای قبول است

اگـــــــر مولا ولی می شد چه می شد؟             خلیفه گر علی می شد، چه می شد؟

ولــــــــــــــی خاتم دوباره بی نگین شد            عــــــــــدالت با علی خانه نشین شد

سقیفه ســــــــــــــــاعدِ ماتم شد آن روز          نصیب و سهم شیعه، غم شد آن روز

دوباره بولهب آتش بــــــــــــرافروخت             در بیت النبی در شعله اش سوخت

سران توطئه بـــــــــا هـــــــــم نشستند              دل و پـــهلوی عصمت را شكستند

هزاران دست بیعتگر كــــــــجا رفت؟              وفـــــــــــا با آل پیغمبر كجا رفت؟

اگر پیمان مردم بــــــا ولـــــــی بــــود              اگــــــــــــــــر پیوند با آل علی بود

نه فرمان نبی از یــــــاد مـــــــی رفت              نه رنج و زحمتش بر باد می رفت

نه بر روی زمــــین مــــــی ماند قرآن              نه قدرت تكیه می زد جای برهان

 

نه حق، بی یاور و مظلوم مــــــی ماند            نه امت از علی محروم مــــی ماند

نه زهـــــــــرا كشته می شد در جوانی            نه می شد خسته از ایــــن زندگانی

نه از دست ستم می خــــــــــورد سیلی           نه رویش مــــــی شد از بیداد، نیلی

نه بـازویش كبود از تــــــــــــــــــازانه           نه دفـــــن او شــــــبانه مــــــخفیانه

نه تیغ كــــــــــــینه در دست جنون بود           نه محراب علی رنگین ز خون بود

نه خــــــــــون دل نصیب مجتبی بـــود           نه پــــــــــرپر لاله ها در كربلا بود

نه زینب بذر غم مــی كـــــاشت در دل           نه می زد سر ز غم بر چوب محمل

بقیع ما نه غم افزای جــــــــــــــان بود           نه ویـــــــران و چنین بی سایبان بود

 

                                                                                    [جواد محدثی]

شه کار آفرينش دادار حيدر است

شه کار آفرينش دادار حيدر است
نفس و وصي احمد مختار حيدر است
وقت نبرد و حمله جلودار حيدر است
استاد بي نظير علمدار حيدر است
از دشمنان فاطمه بيزار حيدر است
*****
اي مهر و اي ولايت تو رکن دين علي
محتاج لطفت عيسي گردون نشين علي
شاگرد درس عشق تو روح الامين علي
بر بخشش و عطاي تو صد آفرين علي
بر لشگر کرامت علمدار حيدر است
*****
جنت اگر سراي علي شد عجيب نيست
حاتم اگر گداي علي شد عجيب نيست
موسي گر آشناي علي شد عجيب نيست
عيسي اگر فداي علي شد عجيب نيست
اينان همه چو غنچه و، گلزار حيدر است
*****
اي سينه تو مخزن اسرارها شده
ممنون جود و لطف تو دل بارها شده
شرمنده ي کرامتت اغيارها شده
با يک نگاه فيض تو گل خارها شده
يعني به نه فلک گل بي خار حيدر است
*****
شير خدا و فاتح خيبر، به جز تو کيست؟
حبل المتين و ساقي کوثر، به جز تو کيست؟
صاحب لواي عرصه محشر، به جز تو کيست؟
يعني به شهر علم نبي در، به جز تو کيست؟
در کائنات نقطه پرگار حيدر است
*****
مي لرزد آسمان چو قدم مي زند علي
روزي کائنات رقم مي زند علي
وقتي که پلک ديده به هم مي زند علي
بر سيّئاتِ شيعه قلم مي زند علي
آري خدايِ عزوجل يارِ حيدر است
*****
افتاده اي اگر که ز پا يا علي بگو
شاهي اگر تو يا که گدا يا علي بگو
موسي! هميشه وقت دعا يا علي بگو
حتي تو هم رسول خدا! يا علي بگو
زيرا که اسم اعظم دادار حيدر است
*****
آن لحظه اي که لب به دعا وا کند علي
دردِ دلِ شکسته مداوا کند علي
با يک اشاره کار مسيحا کند علي
باشد نگاه رحمتي بر ما کند علي
در مشکلات چاره هر کار حيدر است
*****

شاعر: سید مجتبی شجاع

مِهر حیدر در تـن و جان من است    

مِهر حیدر در تـن و جان من است              مِهر حیدر دین و ایــمان من است

مِهر حیدر كــــــار صد موسی كند              مِهر حیدر مـــــرده را عیسی كند

مِهر حیدر روح را كـــــــــامل كند              مِهر حیدر بحر را ســــــاحل كند

مِهر حیدر گوهری بس قیمتی است              دُرّ اَتْمَمْتُ علیكُم نــــــعمتی است

مهر حیدر لاله بخشد خـــــــــار را              مهر حیدر نـــــــور سازد نار را

مهر حیدر ریـــــسمانی محكم است              مهر حـــــیدر دستگیر عالم است

مهر حیدر غــــــیر را مِــــــــنّا كند              مهر حــــــــیدر سینه را سینا كند

مهر حیدر شــــــــــمع بزم ابتداست              مهر حـیدر بهترین لطف خداست

مهر حیدر مــــــرگ را شیرین كند               گـــور را گـــــــــلزار علیین كند

مِهر حیدر مــــــــهر داور می شود               مِهر حیدر شــیعه پرور می شود

شیعه در گـــفتار شمشیر علی است               شیعه در آئینه تصویر علی است

شیعه هر جــــــا پا گذارد با علیست               اول و آخـــــر كلامش یا علیست

شیعه تنها از خــــــــــدا پُر می شود               شیعه روز امـتحان حٌر می شود

شیعه در صفین ها عــــــمار هاست               شیعه میثم بـــــر فراز دارهاست

 

                                                                      [غلام رضا سازگار](میثم)

امیرالمومنین(ع)-مدح



ممنون دست پاک خداوند حیدرم

من از گِل علی ام و پابند حیدرم

حالا که مرتضی گِل من را سرشته است

مدیون دست های هنرمند حیدرم

از گوشهٔ نگاه علی جان گرفته ام

محو نگاه های خوشایند حیدرم

عاشق اگر شدم همه از خنده های اوست

سرمست آن تبسم و لبخند حیدرم

تعظیم می کنم به چنین ابتکار او

مبهوت و مات سیره و ترفند حیدرم

با این که جنس پیکرم از خاک مرتضی است

دور از حقیقت است که مانند حیدرم

در زیر چتر لطف علی قد کشیده ام

بی شک حقیقت است که فرزند حیدرم

امام علی(ع)-مدح و ولادت



خدا در کعبه مهمان دارد امشب

حرم در سینه قرآن دارد امشب

زمین خورشیدِ تابان دارد امشب

محمد یک جهان جان دارد امشب

درون بیت جانان دارد امشب

فلک اسرار پنهان دارد امشب

نوشته بر در و دیوار کعبه

که امشب بخت گشته یار کعبه

الا عیدت مبارک باد کعبه

خدا امشب امامت داد کعبه

علی در تو قدم بنهاد کعبه

تولد یافت عدل و داد کعبه

مبارک باد این میلاد کعبه

چه شوری در وجود افتاد کعبه

بتان هم با علی گفتند امشب

سخن ها با علی گفتند امشب

خداوند حرم را مظهر است این

محمد را چو جان در پیکر است این

تمام هستی پیغمبر است این

زمین و آسمان را محور است این

یم و طوفان و موج و لنگراست این

چگویم حیدر است این حیدر است این

تمام افتخار کعبه این است

خدا گفته امیر المؤمنین است

مه برج اسد امشب اسد زاد

اسد آری اسد بنت اسد زاد

ازل را جلوۀ حسن ابد زاد

جمال قل هو الله احد زاد

بگو مرآت الله الصمد زاد

خدارا چشم وگوش و وجه و ید زاد

رخ صاحب حرم تا شد هویدا

حرم گمگشته اش را کرد پیدا

جهان یک سایه از دیوار مولاست

زمان هم مست و هم هشیار مولاست

فضا لبریز از انوار مولاست

حرم محو گل رخسار مولاست

خدا در کعبه مهماندار مولاست

محمد عاشق دیدار مولاست

که دیده بزم الله الصمد را

خدا و حیدر و بنت اسد را  

مرا مولا و سرور کیست حیدر

دل و دلدار و دلبر کیست حیدر

امیر داد گستر کیست حیدر

امام عدل پرور کیست حیدر

خدا در کعبه مهماندار مولاست

محمد عاشق دیدار مولاست

علی مرآت رب العالمین است

علی استاد جبریل امین است

علی سرّ خداوند مبین است

علی آئینه ی حق الیقین است

علی مولای اصحاب یمین است

علی کلِّ ولایت کلِ دین است

همین است و همین است و جز این نیست

کسی جز او امیرالمؤمنین نیست

علی ذکر و علی حمد و علی دم

علی بیت و مقام و رکن و زمزم

علی یعنی صراط الله اعظم

علی یعنی کتاب الله محکم

علی یعنی تمام دین آدم

علی یعنی امام کلّ عالم

علی در عالم خلقت یکی بود

محمد هم به مهرش متکی بود

تو در جسم نبی جانی علی جان

تو اصل اصل ایمانی علی جان

تو روحِ روح قرآنی علی جان

تو نوح نوح طوفانی علی جان

تو میزانی تو فرقانی علی جان

تو روز حشر سلطانی علی جان

لوای حمد در دست تو با شد

تمام حشر پابست تو باشد

تو جا بر دوش پیغمبر گرفتی

تو دَر از قلعِۀ خیبر گرفتی

تو از عمر دلاور سر گرفتی

تو چون جان، مرگ را در بر گرفتی

تو از ختم رسل کوثر گرفتی

تو دل از انبیا یکسر گرفتی

تو قاتل را ز رأفت شیر دادی

تو خصم خویش را شمشیر دادی

تو روی خاک معراج نمازی

تو بال طایر راز و نیازی

تو دردئ عالمی را چاره سازی

تو وقت جانفشانی پیشتازی

تو دل بشکستگان را دلنوازی

تو بین انبیاء نشکفته رازی

اگر چه با خلایق زیستی تو

خدا می داند و بس کیستی تو

به جز تو کیست با آن اقتدارش

زند وصله به کفش وصله دارش

فلک حیران چشم اشکبارش

ملک مبهوت برق ذوالفقارش

شود خورشید گردون خاکسارش

کند اشک یتیمی بیقرارش

فدای لطف و احسانت علی جان

که میثم شد ثنا خوانت علی جان