امام حسین(ع)-مدح و مناجات



 روی پر جبریل بودم که مرا برد

گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد

جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است

حظّی که بال فطرس از بام شما برد

گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است

دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد

ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند

هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد

دارم خجالت می کشم از خواهش کم

الطاف تو چه آبرویی از گدا برد!

آدم توسل کرد و ما را توبه دادند

پس آدمیت بود که نام تو را برد

بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم

بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد

دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود

مردی زره برد و قبا برد و عبا برد

با این بساطی که درآورده ست لشگر

باید که جمعت کرد و بین بوریا برد

1392

***

از وب سایت روضه

امام علی(ع)-مدح و مناجات

امام علی(ع)-مدح و مناجات


تویی ولی خداوندگار یا حیدر

که هم ولی و هم آئینه دار یا حیدر

به نامۀ عمل جمله بندگان خدا

ولایت تو بود اعتبار یا حیدر

نه این جهان که به عقبا و روز رستاخیز

خدا به دست تو داد اختیار یا حیدر

بهشت جای تو و دوستان تو باشد

و جای دشمن تو قعر نار یا حیدر

به جمله پادشهان فخر می فروشم من

کنم به نوکری ات افتخار یا حیدر

خدای تو چو دید لا فتی به غیر از تو

عطا نمود به تو ذوالفقار یا حیدر

چو قصد جنگ کنی از یلان به پا خیزد

ندای الحذر و الفرار یا حیدر

به جنگ اگر عدویت قصد زنده ماندن داشت

نداشت چاره به غیر از فرار یا حیدر

علی علی اسد الله یا علی حیدر

علی علی ید الله یا علی حیدر

تویی به خلق دو عالم امیر یا حیدر

منم به عشق و ولایت اسیر یا حیدر

تمام ملک الهی ست خوان احسانت

تمام خلق به پیشت فقیر یا حیدر

امیر بر همه ی خلق از ازل بودی

اگر چه شد علنی در غدیر یا حیدر

به جز تو روز قیامت مرا امیدی نیست

به جان فاطمه دستم بگیر یا حیدر

تمام هستی من نوکری درگه توست

تمام هستی من را مگیر یا حیدر

اگر چه بود همه دنیا به دست قدرت تو

ز نان جوش نگشتی تو سیر یا حیدر

اگر چه خلد برین است با صفا اما

بدون تو نبود دلپذیر یا حیدر

به پای تو ملک الموت جان خود ریزد

به او اگر تو بگویی بمیر یا حیدر

علی علی اسد الله یا علی حیدر

علی علی ید الله یا علی حیدر

 محمد معارفوند

ادامه نوشته

امام علی(ع)-مدح و مناجات



دلا عنایت دلدار، آرزوی من است

زیارت حرم یار، آرزوی من است

گذشت عمر و به دل ماند داغ وصل نگار

بگو به یار که دیدار، آرزوی من است

به زیر منت دونان نرفته ام هرگز

که لطف حیدر کرار، آرزوی من است

عزیز نیست کسی که ذلیل او نشود

ذلیلم، عزت سرشار، آرزوی من است

بر آستان علی سر نهاده ام ز ادب

شفاعت شه ابرار، آرزوی من است

به کارنامه ام امضای حیدری دارم

ثبات گام در این کار، آرزوی من است

ز باب فیض الهی مران (کلامی) را

که قرب عترت اطهار، آرزوی من است

 ولی الله کلامی زنجانی

امام علی(ع)-مدح و مناجات



مصباح نور جلوه گر ماه یا علی

مفتاح مهر وقت سحرگاه یا علی

اسمت ضمانت صدق الله یا علی

تو از خدای کردیم آگاه یا علی

هر چند الکن است زبان دلم ولی

آغاز کرده مدح تو را مرتضی علی

وقتی خدا به خلقت هستی اراده کرد

توحید را به صورت یک مرد ساده کرد

از اسم مستعار خودش استفاده کرد

کل صفات را روی اسمش پیاده کرد

آن قدر شد شبیه خودش که صداش کرد

آیینه دار ذات خدا مرتضی علی

تا داشت پای خلقت دستش هنر گذاشت

دستی که روی سینه ی عالم اثر گذاشت

از مرز بندگی همه را پشت سر گذاشت

از رازهای خود همه را بی خبر گذاشت

تا عرش رد پای تو را دیده آسمان

از آن به بعد رفته کجا مرتضی علی

محمد صمیمی

ادامه نوشته

امام علی(ع)-مدح و مناجات



دوست دارم خاک باشم در ره پای علی

تا کنم در رهگذار او تمنای علی

دوست دارم اشک باشم چشمه چشمه، جو به جو

تا که قطره قطره افتم در قدم های علی

دوست دارم باد باشم با امید و آرزو

سرنهم مثل نسیم صبح بر پای علی

دوست دارم چون کبوتر باشم و با بال شوق

پر زنم تا گلشن سبز و دل آرای علی

دوست دارم  گوش باشم تا به بزم اُنس او

بشنوم از دوستانش صوت آوای علی

دوست دارم چشم باشد عضو عضوم تا مگر

وقت جان دادن ببینم روی زیبای علی

دوست دارم شمع باشم تا بسوزم روز و شب

گاه با یاد علی گاهی به زهرای علی

دوست دارم دست ما را او بگیرد روز حشر

نامۀ اعمال ما باشد به امضای علی

دوست دارم ای «وفائی» روز سخت واپسین

عروة الوثقای ما باشد تولای علی

سید هاشم وفایی

امام علی(ع)-مدح و مناجات



ما باده در پیاله ی عمار می خوریم

پایِ بساط میثم تمار می خوریم

تنها به خرج حیدر کرار می خوریم

خرده نگیر! بر در و دیوار می خوریم

این عُرف شرعی ست، به مقدار می خوریم

مائیم و جرعه های ز پیمانه ریخته

مُشتی خرابِ بر در میخانه ریخته

سلطان طوس باده کریمانه ریخته

با اینکه رعیتیم، چه شاهانه ریخته !

عمریست از خزانه ی دربار می خوریم

ما حرفِ باده را سر منبر کشیده ایم

بر چشم گریه، سرمه ی ساغر کشیده ایم

هر چه کشیده ایم، ز دلبر کشیده ایم

حالا که ما به مالک اشتر کشیده ایم

پس یا علی ! سلامتی یار می خوریم

بر گِرد خم کهنه طواف جنون خوش است

در زیر چوب محتسبان، رقص خون خوش است

در آینه جمال طرب، لاله گون خوش است

جام بلا به امر شریعت، فزون خوش است

فکه بگو که باده سر دار می خوریم

آخر دعای اهل نظر مستجاب شد

آخر جناب شیخ ز مسجد جواب شد

زاهد گریخت، در وطنم انقلاب شد

انگورهای ری همه وقف شراب شد

این جام را به نیت مختار می خوریم

 وحید قاسمی

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد

 به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد

 دوباره حس سرودن گرفته ام آقا

 و با اجازه ی دستت بگو... دلم آمد

 هنوز مرقد تو سامرای عشاق است

 بدون عشق مگر می شود حرم آمد؟

 میان مسجد اعظم، گدای سامری ام

 و جامعه، شب جمعه، چه با کرم آمد

 حریم حرمت تو قابل شکستن نیست

 و شأن نام تو در این زبان الکن نیست

 همیشه چهره ی تو رنگی از تبسم داشت

 بگو که سنگ ابوهاشمت تکلم داشت

 چهار روز عزیزی که روزه مستحب است

 جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت

 هر آن که چهره ی نورانی تو را می دید

 درون چشمه ی قلبش غدیری از خم داشت

 چقدر خواست تو را سرزنش کند امّا

 همیشه این متوکل سرِ توهّم داشت

 اسیر سلسله ی توست بغض زندان ها

 به خاک پای تو مستند کلّ حیوان ها

شهادت تو "دوشنبه" است...ای دهم دلبر

 دوشنبه قصه ی آتش، وفات پیغمبر

علی پورزمان

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



نور تو، روح مرا منزل به منزل می برد

کشتی افتاده در گِل را به ساحل می برد

مرد صحرایی و با تو شوق باران هم سفر

بوی بارانت مرا منزل به منزل می برد

عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو

هم ز مجنون می برد دل، هم زِ عاقل می برد

«اهل بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها....!

«جامعه» ما را به شرح این فضائل می برد

ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم

شهر ری با اذن تو از کربلا دل می برد

مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را

گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می برد

کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه

اشک هایت عشق را تا آن مراحل می برد

فاطمه نانی زاد

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



آیینۀ چشم می کندم سیر حالتان

حیرانم از روایت فعل محالتان

مظلومی آن قدر که ندارند اتفاق

حتی مورخان به سر سن و سالتان

از میوه های علم شما سیر می شویم

حتی اگر به ما برسد سیب کالتان

نفرین به ما اگر به تمنای روشنی

بیرون بیاوریم سر از زیر بالتان

ابن الرضای دومی و سجده می کنیم

بر آفتاب مشرقی بی زوالتان

هر کس که سائل کرمت شد کریم شد

کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد

حسین رستمی

حضرت زهرا(س)-مدح و مناجات



یک واژه ام نوشته شده در کتابتان

سرمایه ام دعای شب مستجابتان

بانو شما بهانه خلقت که می شود

آغاز هر چه هست به آغاز نابتان

بوی بهشت می وزد اطراف خانه ات

از عطر آسمانی سیب گلابتان

آیا نمی شود که نصیب دلم شود

سلمان ترین کرامت یک انتخابتان

یعنی کمی ز لطف شما شاملم شود

یعنی بیاید این دل من در حجابتان

هجده بهار مانده ای حالا نشسته ایم

زانو بغل گرفته به زخم شتابتان

هرگز تب مزار تو پایین نیامده

تا صبحگاه سر زدن آفتابتان

علیرضا لک

حضرت زهرا(س)-مدح و مناجات




می رسد نان شب ما از نوای فاطمه

آمدیم اصلاً در این دنیا برای فاطمه

مدح او را باید از پیغمبر و حیدر شنید

ما کجا و گفتن از حال و هوای فاطمه

حک شده با خط حیدر روی درهای بهشت

اولویت هست این جا با گدای فاطمه

اشهد انَّ علی ... را هر که گوید در اذان

می شود وارد به جمع بچه های فاطمه

هر چه نعمت می رسد بر ما یکی از این دوتاست:

یا دعای فاطمه یا که وفای فاطمه

قبل ابراز نیازم حاجتم را می دهد

تا که می خوانم خدایم را: خدای فاطمه!

حق او با گریه تنها نمی گردد ادا

پیر کن ما را خدایا در عزای فاطمه

می زنم بوسه به دست آن که در روز الست

زلف من را زد گره با سرْجدای فاطمه


حضرت زهرا(س)-مدح و مناجات



آفریدند آفرینش را برایِ پنج تن

پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن

مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم

آن زمان هایی که می افتم به پایِ پنج تن

نذرِ اهل بیت، اهل بیت باید ذبح کرد

بچه های ما فدای بچه هایِ پنج تن

استجابت در قسم دادن به نام فاطمه ست

پس بدون او نمی گیرد دعایِ پنج تن

فاطمه در عین وحدت گاه کِثرَت می شود

می رسد از جانب یک تن صدایِ پنج تن

یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت

لاجرم تکثیر شد در جای جایِ پنج تن

هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه

هم رضای فاطمه یعنی رضایِ پنج تن

ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دوایم:

یا غلام پنج تن یا که گدایِ پنج ت


امام رضا(ع)-مدح و مناجات



 

مگو که بی خردم هیچ کس نمی خردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم

و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم

گدایی درت از خلق بی نیازم کرد

که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم

هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز

فزونی کرمت سوی این حرم کشدم

ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت!

خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم

زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی

به جای آن که گذاری به سینه دست ردم

مرا میان سگان درت پناه بده

   و گر نه گرگِ گنه حمله کرده می دردم

بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک

به لطف خویش امام رئوف می خردم

مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا

اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم

نهاده ام به روی خویش نام میثم را

بهانه ای ست قبولم کند، اگر چه بدم

امام موسی بن جعفر(ع)-مدح و مناجات




هر كه یك دفعه سر این سفره مهمان می شود

مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود

سر به زیر انداختن ذاتش توسل كردن است

دردهای این حرم ناگفته درمان می شود

این كریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیك

نام مادر كه وسط باشد دو چندان می شود

ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید

در رجب ها كاظمین ما خراسان می شود

ظاهراً عین امامی، باطناً پیغمبری

هر كه می بیند تو را، از تو مسلمان می شود

نسل موساییِ تو طبع مسیحا داشتند

یك نفر از آن همه پیر جماران می شود

این دلِ ما سینه ی ما، نه بگو اصلاً بهشت

هر كجا موسی ابن جعفر نیست زندان می شود

نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد

لااقل یك گوشه از صحنت نگهبان می شود

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

  

عشق رسوایی محض است كه حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شرط اول قدم آن است كه مجنون باشیم

هر كسی در به در خانه ی لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم

سرِ بازار كه او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حسِّ بلا تكلیفی ست

لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

من فقط رو به روی گنبد تو خم شده ام

كمرم غیر درِ خانه ی تو تا نشود

هر قَدَر باشد اگر دورِ ضریح تو شلوغ

من ندیدم كه بیاید كسی و جا نشود

بین زوّار كه باشم كرمت بیشتر است

قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

مُرده را زنده كُنَد خوابِ نسیم حرمت

كار اعجاز شما با دَمِ عیسا نشود

امن تر از حرمت نیست، همان بهتر كه

كودكِ گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این؟! كه كسی لحظه ی پابوسیِ تو

نفس آخر خود را بكِشد پا نشود  

دردهایم به تو نزدیك ترم كرده طبیب

حرفم این است كه یك وقت مداوا نشود!

من دخیلِ دلِ خود را به تو طوری بستم

كه به این راحتی آقا گره اش وا نشود

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش

پاسخی آمده از سمت تو، الّا نشود

امتحان كرده ام این را حرمت، دیدم كه

هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی كُشت

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

×××

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

امام رضا(ع)-مدح و مناجات



زلفِ دلدار الهی که پریشان نشود

هیچ غم باعث آزار عزیزان نشود

آن دو چشمی که بُوَد قبله ی زوار دلم

من دعایم همه این است که گریان نشود

گفته بودم که معشوق فراوان شده است

گفته بودی که مثل تو پریشان نشود

خاک بوسان درت جمله طلا خیزانند

نوکری نیست در این خانه که سلطان نشود

کیست تا درک کند شأن و مقاماتت را

مورِ کوی تو خودش خواست سلیمان نشود

ردِ پاهایِ تو دریا شده چشمه چشمه

بی جهت هجر تو منجر به بیابان نشود

هر که افتاده به راه تو عزیزش کردی

هر که دل داد به تو بی سر و سامان نشود

لذتِ عمر فقط یاد شما زیستن است

آنکه با یاد شما بود پشیمان نشود

ضامن خوب گدایان به برِ یار امروز

جز جگر گوشه ی سلطان خراسان نشود

کاظمینش به خدا وه چه شمیمی دارد

نوکر آن است که ارباب کریمی دارد

امام رضا(ع)-مدح و مناجات



بالم شکسته بود و هوایی نداشتم

از دست روزگار رهایی نداشتم

بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم

مشهد اگر نبود که جایی نداشتم

دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید

دردم زیاد بود و دوایی نداشتم

گفتم مگر امام رضا چاره‌ای کند

ای وای اگر امام رضایی نداشتم

گفتند در حرم همه را راه می‌دهند

اصلاً بنای بی ‌سر و پایی نداشتم

میل تو بر دل آمد و میل گناه رفت

ورنه من از گناه اِبایی نداشتم

چندین شب است گریه شده کار من ولی

بازم برات کرب ‌و بلایی نداشتم

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

امام رضا(ع)-مدح و مناجات


هر دل بر آستان نگاه تو سر زده است

از خانه ات نرفته و در مستمر زده است

تا سالیان سال به پابوس آمده

هر آن دلی که با تو هماهنگ تر زده است

سلطان بی مبالغه ی عشق، عشق تو

بر هر دلی که سر زده رنگ سحر زده است

تا این که ضامنش بشوی، آهویی غریب

واحه به واحه را پی صیاد سر زده است

خورشید روی گنبد بالا بلند تو

هر صبح کفتری شده از شرق پر زده است

از شرم آن که زهر به کام تو ریخته

صد خوشه اشک خون ز دل تاک سر زده است

این التهاب تلخ تو، تلخی زهر نیست

تلخی غربت است که بر تو شرر زده است

لبخند میزبان تو کاری تر است از آن

زخمی که تیغ زهر تو را بر جگر زده اس

امام حسین(ع)-مدح و مناجات



با خدا جا در دل اهل ولا دارد حسین

هر طرف روی آوری صد کربلا دارد حسین

ما به دشت کربلا از او مزاری دیده ایم

در دل هر شیعه یک صحن و سرا دارد حسین

قتلگاهش کعبه و آب فراتش زمزم است

بلکه صد زمزم روان در چشم ما دارد حسین

این شنیدی هست قرآن زینت هر خانه ای

جا چو قرآن در تمام خانه ها دارد حسین

جای قرآن و حسین در سینه ی پیغمبر است

بلکه جا بر روی دوش مصطفی دارد حسین

تشنه لب شد کشته و جاری ز چشم شیعیان

تا قیامت چشمه ی آب بقا دارد حسین

در هجوم نیزه ها حق را عبادت می کند

به چه خوش در موج خون حال دعا دارد حسین

شمر را در قتلگه قول شفاعت می دهد

تا چه حد آقایی و لطف و عطا دارد حسین

زیر چوب خیزران آوای قرآن بشنود

گفتگو با دوست در طشت طلا دارد حسین

قتلگاهش مروه و سعیش چهل منزل تمام

بین طشت زر صفایی با صفا دارد حسین

ذره ای از تربتش درد دو عالم را دواست

بهر درد عالم خلقت دوا دارد حسین