امام حسین(ع)-مناجاتی



 

خاک تو از اشک ما گِل گشت، آن گِل ما شدیم

روح تو در جسم ما گُل کرد، چون گُل وا شدیم

ذرهّ ای بودیم، خورشید رخت ما را گرفت

قطره گشتیم و به دریای غمت، دریا شدیم

با تولّای تو بین خلق، شهرت یافتیم

در تجلّای تو گم گشتیم تا پیدا شدیم

داغ تو پیش از ولادت در دل ما نقش بست

سوختیم و شعلهٔ فریاد عاشورا شدیم

شعله بودیم و تماشای تو ما را لاله کرد

خار بودیم و ز فیضت، نخلهٔ طوبا شدیم

از همان اوّل که بگشودیم، چشم خویش را

تشنگان عشق را با اشک خود سقّا شدیم

نی عجب با عشق اگر پایان بگیرد عمر ما

ما از اوّل عاشق ذریَّهٔ زهرا شدیم

با وجود آن که بر چشم همه دادیم نور

همچو شمع سوخته، در انجمن، تنها شدیم

هر کجا یاد لب خشک تو نوشیدیم آب

سوختیم و از خجالت، آب سر تا پا شدیم

آفتاب روی تو بخشید بینایی به ما

تو به نوک نی درخشیدی و ما بینا شدیم

همچو نخل خشک کز فیض بهار، احیا شود

ما چو "میثم" از نسیم کربلا، احیا شدیم

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)-مناجاتی




در حشر كه هر كس ز گناهى فتد از پاى

دست همگى جانب دامان حسین است

بخشودگى اهل گنه در صف محشر

وابسته به یك گردش چشمان حسین است

چوب از چه گرفتار به آتش شود آخر؟!

بى حرمتیش با لب و دندان حسین است !

جغد از چه به ویرانه نشیند همه عمر؟!

خاكم به دهن ، جاى یتیمان حسین است

شیخ حسین جلالی شاهرودی

امام زمان(عج)-مناجاتی-حضرت ام البنین(س)

امام زمان(عج)-مناجاتی-حضرت ام البنین(س)


الا که دست خدایت در آستین باشد

بیا که مانده به در دیده زمین باشد

گناه می کنم اما به خود نمی گویم

شرار قهر تو شاید که در کمین باشد

«فدای یار کن این جان نازنین ای دل!

چه جان عزیزتر از یار نازنین باشد»1

بدم ولی به غبار سرای تو سوگند

گدای کوی تو باید که بهترین باشد

خوشا به حال گدایی که دستِ چشمانش

ز ابرِ خرمنِ چشمِ تو خوشه چین باشد

چه می شود که دم مرگ پا نهی به سرم

خودت بخواه که تقدیرم این چنین باشد

×

کنار اشک غم فاطمیه ات باید

دوباره چشم تو با غصّه ای قرین باشد

بگو به آه دل دردآورت امشب

که روضه خوان غم مادری حزین باشد

تو روضه خوان عمویی و روضه ات باید

برای مادر عباس دلنشین باشد

بخوان ز مرثیه خوانی که روز و شب می خواند

که دیگر امّ بنین امّ بی بنین باشد

×××

بیت از سلمان ساوجی

حضرت زهرا(س)-مناجاتی




از اشک های چشم تو زمزم درست شد

از ناله های نیمه شبت غم درست شد

با یاری ملائکه در هیئت خدا

از چادر سیاه تو پرچم درست شد

اوّل تو آفریده شدی، شک نمی کنم

ز آن پیشتر که طرح دو عالم درست شد

وقتی به شکل انسیه ی کاملی شدی

از باقیِ گلت گل ما هم درست شد

ما را طلایه دار غم تو نوشته اند

از آن زمان که غصّه و ماتم درست شد

ما نوکر حسین غریب شما شدیم

از فاطمیه ای که محرّم درست شد

امام زمان(عج)-مناجاتی



گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد

 راهش به گریه سد کن و مگذار بگذرد

گفتا چه جای گریه؟ که او هم چو ماه نو

 رخسار خود نکرده پدیدار بگذرد

بگذشت از کنار من آن سان که بوی گل

 دامن کشان ز ساحت گلزار بگذرد

در باغ گل نمی نهد از خویش جای پا

 از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد

گفتم: دمیده پیش تو، خورشید را ببخش

 گفتا: مگر خدا ز خطاکار بگذرد

غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش

 آیینه شو که فرصت دیدار بگذرد

دردا که بی فروغ دل آرای روی دوست

 هر روز ما به رنگ شب تار بگذرد

سرشار از تجلّی یارند لحظه ها

 حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد

ترک دل است از نظر عارفان محال

 کی جَم ز جام آینه کردار بگذرد؟

در طور دل به نور تجلّی نوشته اند:

 زین جلوه زار کوکبه ی یار بگذرد

این جا کسی به فیض تماشا نمی رسد

 تا خود چه ها به طالب دیدار بگذرد

گر در ولای آل علی صرف می شود

 از خیر عمر بگذر و بگذار بگذرد

ای کاش این دو روزه ی باقی ز عمر نیز

 در صحبت ائمه ی اطهار بگذرد

امشب بیا به پرسش «پروانه» ای عزیز!

 زان پیشتر که کار وی از کار بگذرد

امام زمان(عج)-مناجاتی



زلف شب را به سراپای سحر می ریزم

تا خود صبح به راه تو قمر می ریزم

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است!

چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است!

جمعه را سرمه كشیدیم ،مگر برگردی!

با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی!

زندگی نیست، ممات است تو را كم دارد!

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد!

از دل تنگ من، آیا خبری هم داری؟

آشنا، پشت سرت مختصری هم داری؟

منتی بر سر ما هم بگذاری، بد نیست!

آه، كم چشم به راهم بگذاری، بد نیست!

نكند منتظر مردن مایی، آقا؟

منتظرهات بمیرند، میایی آقا؟

به نظر می رسد این فاصله ها كم شدنی ست!

غیر ممكن تر از این خواسته ها هم شدنی ست!

دارد از جاده صدای جرسی می آید!

مژده ای دل كه مسیحا نفسی می آید!

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست!

یوسف گم شده ی اهل حرم آمدنی ست!

امام زمان(عج)-مناجاتی



فقط کلام تو چون آیه قاب خواهد شد

دعا اگر تو کنی مستجاب خواهد شد

کویر اگر تو بخندی شکوفه خواهد داد

و بی نگاه تو دریا سراب خواهد شد

حدیث این که به یک گل بهار می روید

خزان اگر تو بخندی مجاب خواهد شد

کسی که بی خبر از آستانه دریاست

از آستانه چشمت جواب خواهد شد

بنای پایه هر خانه ای مقوایی ست

که با تلنگر آهی خراب خواهد شد

بگو به عقربه دل گرفته خورشید

که چند روز دگر آفتاب خواهد شد؟

بیا ترانه موعود کز شکنجه باد

چو شمع، هستی ما بی تو آب خواهد شد


امام زمان(عج)-مناجاتی

امام زمان(عج)-مناجاتی


کاش بر خیمه ی سبزت گذرم می افتاد

کاش بر صورت ماهت نظرم می افتاد

کاش از چشم تر تو دو سه قطره باران

پسر فاطمه بر چشم ترم می افتاد

کاش در لحظه ی تاریک گناهان آقا

مرده بودم به خدا بال و پرم می افتاد

کاش از سوی تو ای صاحب ما یک قرعه

گریه و ناله به وقت سحرم می افتاد

کاش آن روز که در کرب و بلا می باشی

لحظه ای هم گذر من به حرم می افتاد

کاش هر جمعه که می شد، فقط از عشق خودت

فکر دنبال تو گشتن به سرم می افتاد

امام زمان(عج)-مناجاتی



زلف شب را به سراپای سحر می ریزم

تا خود صبح به راه تو قمر می ریزم

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است!

چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است!

جمعه را سرمه كشیدیم ،مگر برگردی!

با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی!

زندگی نیست، ممات است تو را كم دارد!

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد!

از دل تنگ من، آیا خبری هم داری؟

آشنا، پشت سرت مختصری هم داری؟

منتی بر سر ما هم بگذاری، بد نیست!

آه، كم چشم به راهم بگذاری، بد نیست!

نكند منتظر مردن مایی، آقا؟

منتظرهات بمیرند، میایی آقا؟

به نظر می رسد این فاصله ها كم شدنی ست!

غیر ممكن تر از این خواسته ها هم شدنی ست!

دارد از جاده صدای جرسی می آید!

مژده ای دل كه مسیحا نفسی می آید!

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست!

یوسف گم شده ی اهل حرم آمدنی ست!

امام زمان(عج)-مناجاتی



 مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز

چشم در راه تو صاحب نظرانند هنوز

 لاله ها، شعله کش از سینه داغند به دشت

در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز

 از سراپرده غیبت، خبری باز فرست

که خبر یافتگان، بی خبرانند هنوز

 رهروان، در سفر بادیه حیران تواند

 با تو آن عهد که بستند، برآنند هنوز

 ذره ها در طلب طلعت رویت با مهر

 هم عنان تاخته چون نوسفرانند هنوز

 طاقت از دست شد ای مردمک دیده! دمی

پرده بگشای که مردم نگرانند هنوز

امام زمان(عج)-مناجاتی

امام زمان(عج)-مناجاتی


نازك دلی شبیه تو پیدا نمی شود

این دل حریف ناز تو مولا نمی شود

ای ناز تو بهای تمام نیاز من

كالا بدون عرضه تقاضا نمی شود

اخمت -به جان حضرتتان- می كشد مرا

تا كی گره ز ابروی تو وا نمی شود

یك گوشه چشم درد مرا می كند دوا

عاشق حریف قهر دل آرا نمی شود

نامحرمم مگر كه نگاهم نمی كنی؟

یا بنده ی سیاه تماشا نمی شود؟

هر پرده از نگاه تو تجدید بندگی

بی منّت تو بندگی ما نمی شود

هفتاد سال عابد اگر بندگی كند

یك لحظه اش بدون تو امضاء نمی شود

یوسف اگر عزیز تمام جهان شود

غیر از غلام یوسف زهرا نمی شود

پایت اگر ز سینه ی سینا كند حذر

موسی كه صاحب ید بیضا نمی شود

نور جلال فاطمی ات سجده آور است

ور نه نماز، تا به كمر تا نمی شود

هر یك قدم بدون تو برداشتن خطاست

هر رهروی مُرید تولّا نمی شود

عمری بساط عشق تو را چیده ام به دل

این سفره بی تو سفره ی مولا نمی شود

آیا گدا سمج تر از این بنده دیده ای؟

تا همنشین او نشوی پا نمی شود

ما را اگر برای دل خود كنی سوا

دیگر جدا ز كوی تو دل ها نمی شود

امام حسین(ع)-مناجاتی-یاران کربلا


تا خیمه‌ی تقرّب تو پر کشیده ایم

تو نور محض و ما ز تبار سپیده ایم

آقا اگر «مَصارِعُ عُشّاق» کربلاست

در عاشقی به منزل آخر رسیده ایم

با عطر سیب پیرهنت مست می شویم

شیدائی قبیله‌ی عشق و عقیده ایم

دل بر شکوه جنت الاعلی نبسته ایم

وقتی بهشت را به نگاه تو دیده ایم

در بذل جان به راه تو مشتاق تر ز هم

عشق تو را به قیمت جان ها خریده ایم

لب تشنه ایم و در صف پیکار می‌رویم

وقتی که چشمه چشمه حقیقت چشیده ایم

کی دست می‌کشیم از این طوف عاشقی؟

با آن که صد جراحت شمشیر دیده ایم

جان می‌دهیم و یک سر مویت نمی‌دهیم

در کربلا حماسه‌ی عشق آفریده ایم

هفتاد و دو صحیفه‌ی با خون نوشته ایم

هفتاد و دو کتیبه‌ی در خون تپیده ایم

در جسم ما هنوز تب جان فشانی است

«هَل مِن مُعِین» بی کسی ات را شنیده ایم

خورشید نیزه ها شدی و در هوای تو

بر روی نیزه مثل ستاره دمیده ایم




امام حسین(ع)-مناجاتی-یاران کربلا


تا خیمه‌ی تقرّب تو پر کشیده ایم

تو نور محض و ما ز تبار سپیده ایم

آقا اگر «مَصارِعُ عُشّاق» کربلاست

در عاشقی به منزل آخر رسیده ایم

با عطر سیب پیرهنت مست می شویم

شیدائی قبیله‌ی عشق و عقیده ایم

دل بر شکوه جنت الاعلی نبسته ایم

وقتی بهشت را به نگاه تو دیده ایم

در بذل جان به راه تو مشتاق تر ز هم

عشق تو را به قیمت جان ها خریده ایم

لب تشنه ایم و در صف پیکار می‌رویم

وقتی که چشمه چشمه حقیقت چشیده ایم

کی دست می‌کشیم از این طوف عاشقی؟

با آن که صد جراحت شمشیر دیده ایم

جان می‌دهیم و یک سر مویت نمی‌دهیم

در کربلا حماسه‌ی عشق آفریده ایم

هفتاد و دو صحیفه‌ی با خون نوشته ایم

هفتاد و دو کتیبه‌ی در خون تپیده ایم

در جسم ما هنوز تب جان فشانی است

«هَل مِن مُعِین» بی کسی ات را شنیده ایم

خورشید نیزه ها شدی و در هوای تو

بر روی نیزه مثل ستاره دمیده ایم




امام حسین(ع)-مناجاتی



زخم گلوی حسین چشمه خون خداست

خون خدا را فقط ذات خدا خون بهاست

 آن که ز خون گلو داده به قرآن حیات

 کشتهٔ او را اگر کشته بخوانی خطاست

 مصحف آیات نور پیکر صد چاک اوست

 آینه حسن او آن سر از تن جداست

 ما همه ذریّه ایم سلسله عشق را

 طینت ما شعله ای از عطش کربلاست

 شیعه ز باران اشک می کند ایجاد سیل

 شیعه به دریای خون طالب خون خداست

 شیعه حیات ابد از دم شمشیر یافت

 شیعه به اوج عطش تشنهٔ جام بلاست

 شور که شد با شعور، شور حسینی شود

 گریهٔ با معرفت، معرفت کبریاست

 بزم وصال حسین در دل دریای خون

 سیر عروج حسین از سر نی تا خداست

 زخم جوانان او خندهٔ فتح است و بس

 خون علی اصغرش خون همه انبیاست

 هر نی نیزار عشق فاش ندا می دهد

 هر که حسینی بود، رگ رگ او نینواست

 گریه "میثم" خورد آب ز خون حسین

 فانی معراج خون، ساقی بزم بقاست

 ×××

برای شنیدن این شعر با صدای آقای سازگار اینجا را  کلیک کنید.

مناجاتی-شب قدر




در این شب احیا فقط وردم همین است

ذکر امیرالمومنین حصن حصین است

دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش

امشب عزای مرتضی مولای دین است

من آمدم آلوده و با دست خالی

امّا خدایم رحمتٌ لِلعالمین است

در منجلاب معصیت افتاده ام من

ای چاره ساز من ببین شیطان کمین است

قرآن به سر کردم،مقرّب در سرایت

از بس خطا کردم دل آقا غمین است

با یاد روز واقعه اشکم چو زمزم

بر گونه هایم جاری و حکمت در این است

دیدم کنار علقمه دستی جدا شد

زهرا کنار پیکرش، مادر غمین است

یک لحظه یاد آورده ام در ظهر عاشور

عرش خدا گویی فتاده بر زمین است

وقتی که شمر روسیاه آمد به مقتل

در دل ز بغض مرتضی،دنیای کین است

دیدم غروب و خیمه و آتشفشانی

در هر طرف یک دامنی پر آتشین است

دیدم سه ساله در خرابه آرمیده

این زجر ملعون در پی طفل حزین است

سالار زینب را ببین شیب الخضیب است

افضل ترین ذکر شب قدرم همین است

بعد از تمام روضه ها ،(عَجِّل فَرَج) گو

زیرا اجابت در دعای آخرین است

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

امام زمان(عج)-مناجاتی



بخوان دعای فرج را که یار برگردد

بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد

بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی

حدیث غیبت یار تو مختصر گردد

بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب

وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد

بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک

که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد

بخوان دعای فرج را که یار می آید

اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد

بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن

که دست لطف خدا با تو همسفر گردد

بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد

اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد

بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست

اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد

بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل

گمان مکن که دعای تو کارگر گردد

بخوان دعای فرج را خدا کند آید

که روضه خوان غریبی و میخ در گردد

دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت

بخوان دعای فرج را که یار برگردد

امام حسین(ع)-مناجاتی-نوروز

امام حسین(ع)-مناجاتی-نوروز


"سائل" و "سینه زنی"، "سیب"، "سحر" ، "سوره ی فجر"

"سوز دل" بهر عزای تو دمادم داریم

 هفت سین کرمت جور ، همیشه آقا

 ما فقط یک " سفر کرب و بلا " کم داریم

امام حسین(ع)-مناجاتی



روز اول که خدا کرب و بلا را می ساخت

هر چه در چنته هنر داشت هویدا می ساخت

آن زمان آب فراتی که در این دشت نبود

گریۀ حور و ملک صحنه دریا می ساخت

سال ها خاک کف پای تو از عرش گرفت

جمع شد تا که از آن تربت اعلا می ساخت

عطر سیبی که همه دشت از آن آکنده است

از نفس ها و دم حضرت زهرا می ساخت

تا که بی قبله نماند دل عشاق جهان

کعبه اصلی خود دور تو مولا می ساخت

هر که پابوس تو آمد چو مسیحا می شد

ز غبار قدمت این همه عیسی می ساخت

تا که از چشم نیفتد در و دیوار بهشت

از روی نقشه طف، جنت خود را می ساخت

تا نمازش شود از هر چه عبادت برتر

مهر ها را همه از تربت آقا می ساخت

×××

  آقای ایزدی