حضرت علی اصغر(ع)-ولادت و شهادت



امشب از شوق چشم دلبرها

لب به لب می شوند ساغرها

از اهالی آسمان هستید

التماس دعا کبوترها

دل عالم به شوق آمده است

از سر خنده های خواهرها

چشم خود باز می کند طفلی

و به پا می شوند محشرها

چقدر دل اسیر قنداقش

چقدر زیر پای او سرها

اصغر است و لبان کوچک او

بوسه گاه لبان اکبرها

پسر آفتاب آمده است

بند جان رباب آمده است

نمک خانواده ی زهرا

شده بابای باب حاجت ها

نمک از خنده هاش می ریزد

طفل شیرین حضرت بابا

گاهی اوقات بالش سر او

می شود دست دختر زهرا

یا که گاهی رقیه می آید

تا بگیرد بغل برادر را

او برای خودش علمداری ست

عَلَمش دست حضرت سقا

روز اول حسین می دانست

می شود قصه ساز عاشورا

چقدر با وقار می آید

نوه ی ذوالفقار می آید

خنده اش اعتبار دنیا بود

همه ی دلخوشیِ بابا بود

رتبه ی بی نظیر قنداقش

مثل چادر نماز زهرا بود

هر زمانی که گریه سر می داد

قبل هر کس رقیه آن جا بود

کودکی از قبیله ی عشق است

لب او قبله گاه دریا بود

مثل عباس از همان اول

بیرق او همیشه بالا بود

عالم آن لحظه کاش می پاشید

با پدر لحظه ای که تنها بود

از برای لبان خشک و کبود

پدرش رو به حرمله زده بود

وقت پرواز او پرش افتاد

از عطش پلک مضطرش افتاد

تا رها شد سه شعبه ی دشمن

روی دست پدر سرش افتاد

پدرش داشت بوسه می زد که

راه تیری به حنجرش افتاد

مادرش نیست وقت جان دادن

لحظه ای را که در برش افتاد

ولی افسوس از سر نیزه

سر او پیش مادرش افتاد

مادرش بس که گریه سر می داد

از نفس مثل خواهرش افتاد

هدف سنگِ دست ها شده بود

از سر نیزه ها رها شده بود

مسعود اصلانی

از وبلاگ امام رئوف

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت و شهادت



انگار عالم بار دیگر جان گرفته

شادی مجال غم از این و آن گرفته

از ابر رحمت باز هم باران گرفته

سردار خوبی ها سر و سامان گرفته

امشب شب رؤیائی این عالمین است

کوچک ترین حیدر به دستان حسین است

چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد

طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد

نوری مضاف جمع خورشید و قمر شد

آقا برای چندمین دفعه پدر شد

اجماع کلی بنی هاشم همین است

این طفل تمثال امیرالمؤمنین است

یک تکه الماس است بر دستان بابا

مانند یک رود است در آغوش دریا

آئینه می گردد به روی دست سقا

صف بسته قومی محضرش بهر تماشا

اکبر نگاهش کرد او خندید، «جان» گفت

ارباب در گوشش مسیحایی اذان گفت

وقتش رسید آقا که نام او بگوید

با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید

این نکتهٔ باریکتر از مو بگوید

مستی کند با نام او یا هو بگوید

کوری چشم دشمنان حق منجلی شد

فرزند بچه شیر حق نامش «علی» شد

این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است

سر تا به پا آئینه و سیمای عشق است

آقا و آقازادهٔ آقای عشق است

مهری به طومار و به عاشورای عشق است

هدیه به زهرا شیرۀ جان رباب است

از نسل آب و تشنه لب هاش آب است

بند قماطش را ز بالا آفریدند

مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند

محسن برای نسل زهرا آفریدند

هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند

شش ماهه صد ساله کند طی مدارج

آری علی اصغر بود باب الحوائج

گهواره اش یک قبلۀ سیّار باشد

کعبه به دورش حاجی هشیار باشد

سرباز راه حیدر کرار باشد

پس تیر معمولی برایش خار باشد

از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت

بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت

با دست و پای بسته میدان را به هم ریخت

یک قوم سرگردان و حیران را به هم ریخت

نظم و فنون رزم و گردان را به هم ریخت

معنای خیر و لطف باران را به هم ریخت

مشگل گشا شد، حرمله مشگل گشا زد

نامرد، مرد کوچکی را بی هوا زد

داغش به قاب سینه غم تصویر کرده

انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده

طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده

انگار نیزه در گلویش گیر کرده

آن سو به صورت مادری بیچاره می زد

این سو ز حلقش خون چه بد فوّاره می زد

طفلک میان نعره ها لرزید و پر زد

بر اشک بابا لحظه ای خندید و پر زد

برگ گل حلقوم او پاشید و پر زد

با تیر بر کتف پدر چسبید و پر زد

تیر از گلویش در نیامد غم به پا شد

در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد

امام جواد(ع)-ولادت و شهادت




باده را تا آخرش سر می کشم

 آسمانی می شوم پر می کشم

 همچو مِی می خواستم یک دل شوم

 با اجازه، گر شود، دعبل شوم

 او پدر را می ستاید من پسر

 او ز جان گفت است من هم از جگر

 لیک شعر ما کجا آقا کجا

 ذکر افلاک است ما اُحصی ثنا

 ما کجا و صحبت از مدح امام

 سیر تا خورشید روی پشت بام؟

 ما کجا و باده های سلسبیل

 دست ما کوتاه خرما بر نخیل

 سائلی بودم که تو ره دادی ام

 من مریض عشق، مادرزادیم

 لکنتم را رفع کن در این رسا

 باز می گویم که لا اُحصی ثنا

 ای تو آقازادۀ خورشید طوس

 روح و جان حضرت شمس الشموس

 گوشه ای ز آب لبت نهر رجب

 حوض کوثر! سید عالی نسب!

 السلام ای حضرت باب المراد

 باب حاجات تمام این بلاد

 یا رئوف بن رئوف بن رئوف

 یا کریم و یا جواد و یا عطوف

 ای به گهواره مسیحا را امام

 ای مسیح بن مسیحا! السلام

 شد مسیحا خاکبوس بر درت

 مریم عذرا کنیز مادرت

 بی سبب لیلا به تو مجنون نشد

 بی سبب روی تو گندم گون نشد

محسن حنیفی