مناجات با خدا-شب قدر

 

 

بازم شب قدره و بیقراری

غلْط میخوره رو گونه های خیسم

بازم شب قدره و حاجتام و

یکی یکی با گریه می نویسم

 

حاجتایی که نزدیک یه ساله

تو خاطرم مرور میشه همیشه

ولی تموم حاجتای عمرم

اندازه یه حاجتم نمیشه

 

حاجتم اینه آقام و ببینم

کاشکی که آرزو به دل نمونم

دوس دارم از خجالتش در بیام

خدا کنه ازش خجل نمونم

 

بازم شب قدره و جات خالیه

فقط غمه که جات و پُر میکنه

فقط نگاه مهربون توئه

که این دل سنگیم و در میکنه

 

باز شب قدره و خودم میدونم

که قَدرت و نمیدونم آقاجون

من امشب اومدم بگم که دیگه

پشیمونم پشیمونم آقاجون

 

تو جامعه کبیره خوندم این و

لطف خدا بسته به لطفتونه

اگه تو از گناه من بگذری

دیگه خدا من و نمی سوزونه

 

کِی میشه از کعبه خبر بیاد و

صدا اذونت بپیچه تو گوشم

برای انتقام بریم مدینه

کنار تو لباس رزم بپوشم

 

نمیدونم کوفه ای یا کربلا

نمیدونم کجا عزا گرفتی

به یادمون باش آقا هر کجا که

به آسمون دست دعا گرفتی

مناجات با خدا

 

 

وقت خوش دعا شده، دست مرا بگیر

درهای خیر وا شده دست مرا بگیر

کرده جواب، هر کس و ناکس مرا خدا

این درد بی دوا شده، دست مرا بگیر

این التماس هام به جایی نمی رسد

بی رنگ این حنا شده، دست مرا بگیر

مثل قدیم از تو خجالت نمی کشم

این بنده بی حیا شده، دست مرا بگیر

قربانی گناه شد اخلاص سابقم

قلبم پر از ریا شده، دست مرا بگیر

بی آبرویی ام علنی شد، نشانه اش

دوری کربلا شده، دست مرا بگیر

جان همان که با لب تشنه دم غروب

سر از تنش جدا شده، دست مرا بگیر

مناجات با خدا

 

 

دوباره سفرۀ شب زنده دارها وا شد

دوباره مسجد و محراب خانۀ ما شد

دوباره زمزمۀ دانه های تسبیحم

دوباره دست دعای من و مفاتیحم

دوباره بال گشایم دو دست خالی را

فرازهای ابوحمزۀ ثمالی را

دوباره با شهدا افتتاح می خوانم

و پای دین خدا با امام می مانم

دلا بیا که خطا را به آه می بخشند

بیا که کوه گنه را به کاه می بخشند

به روزه خوار بگو توبه در حضور اینجاست

هزار توبه شکستی بیا غفور اینجاست

ببار ابر خطاپوش ماه رحمت شد

ببخش صاحبِ خانه دوباره زحمت شد

کنار یار نشستن چه لذتی دارد

گناهکار هم انگار عزتی دارد

منی که بی سر و پایم کجا و مهمانی

ندای دعوت و این سفره های روحانی

کنار سفره من آداب را نمی دانم

فقط رسیده ام و خواب نمی دانم

بجز کنار دعا خوان دلم نمی ماند

دلم گرفته چرا روضه خوان نمی خواند

دل شکسته بیارید التیام اینجاست

فقیر و خسته بیایید بار عام اینجاست

خوشا به حال هر آنکس که ناله ای دارد

و التماس به دخت سه ساله ای دارد

مناجات با خدا

 

 

مرا از بند این دنیا رها کن

رها از این همه چون و چرا کن

دلم را زیر و رو کن با نگاهی

دلم را با نگاهی کربلا کن

***

ببین این اشک و این شور و نوا را

خدایا دوست دارم روضه ها را

بگیر از من هر آنچه خواهی اما

نگیر از من حسین و کربلا را

***

رها کن قلب من را از غم امشب

نگاهی کن به اشک شوقم امشب

اگر کامل کنی احسان خود را

شوم کرب‌و‌بلایی من هم امشب

مناجات با خدا

 

 

مینویسم خدا بحق حسین

یا سریع الرضا بحق حسین

ربنا آتنا بحق حسین

گویم العفو را بحق حسین

تا ببخشی مرا بحق حسین

ربنا ربنا اله کریم

سفره دار کریم ماه کریم

دست خالی به بارگاه کریم

آمدم باز در پناه کریم

نظری بر گدا بحق حسین

آمدم آشتی کنم با تو

رد من مستکین خود را تو

وحده لا رفیق الا تو

ما کریمیم ای خدا یا تو؟

کرمی کن به ما بحق حسین

منم و کوله بار سنگینم

دارد از دست می رود دینم

به خداوندی تو خوشبینم

من از این ذکر ، خیر میبینم

یا سمیع الدعا بحق حسین

جانم آنشب که بر دهن برسد

ملک الموت نزد من برسد

کاش آنجا امام حسن برسد

یکنفر یار سینه زن برسد

تا بگیرم نوا بحق حسین

چه نمایم برای وحشت قبر

چه کنم با فشار و غربت قبر

دستخالیم و خجالت قبر

مونسم باش بین خلوت قبر

رحمی آن لحظه ها بحق حسین

تستر الذنب ، کوه غفرانید

نام ما را اگر نمیخوانید

لااقل جرم ما بپوشانید

من نجف رفته ام ، نسوزانید

جان خیر النسا ، بحق حسین

شب جمعه است یا امام زمان

خجلم از شما امام زمان

دوست دارم تو را امام زمان

التماس دعا امام زمان

پیش ماهم بیا بحق حسین

باز دارم هوای شش گوشه

بی قرارم برای شش گوشه

درد ما و دوای شش گوشه

آه پایین پای شش گوشه

ببرم کربلا بحق حسین

ته مقتل بگو چه شد آقا

تن که شد پشت و رو چه شد آقا

پنجه شمر و مو چه شد آقا

چکمه روی گلو چه شد آقا

العجل مهدیا بحق حسین

مناجات با خدا-شب قدر

 

 

ای بنازم رحمتت کز دیده بارانی گرفت

در دلم شبهای احیایت چه طوفانی گرفت

اشکها بارید و قدری قلبها آرام شد

صیقلی شد سینه ها و خوب مهمانی گرفت

تیرگی های ضِلالت همچنان مغلوب ماند

سینۀ اهل هدایت فیض نورانی گرفت

هر دلی که پا به روی نفسِ شیطانی گذاشت

در همه رفتارها حالات رحمانی گرفت

باز هم از رحمتت تطهیر شد دلهای ما

از نگاه بخششت آیات ربّانی گرفت

صدقِ نیّت بهترین زینت برای مومن است

پاکدل اعمال صالح را به آسانی گرفت

کور دل آنکس که بر ((لاتقنطوا)) هم دل نداد

هرکه شد مأیوس کِی زین درد درمانی گرفت

هرکه شد بخشنده می بخشد خطای این و آن

ای خوش آن دستی که دستان مسلمانی گرفت

آنکه نیت کرد امام خویش را یاری دهد

این هدایت را یقین از ماه قرآنی گرفت

عهد ما این بود: ما یار ولایت می شویم

آخر ای دل حیدر از ما عهد و پیمانی گرفت

عهد ما آمادۀ روز شهادت بودن است

دین هر از گاهی ز اهل درد قربانی گرفت

یاد آن دروازه قرآنهای نورانی بخیر

آن زمانی که ز دست ما چه یارانی گرفت

بازهم سربند می بندیم یا نعم الامیر

کربلایی عهد می بندیم یا نعم النصیر

مناجات با خدا

 

کاش جرم و گنهم این همه بسیار نبود

پیشه ام معصیت درگه دادار نبود

قلب آشفته ام از دوری یادت ای کاش

در دل سلسله ی نفس گرفتار نبود

می شدم گر پی نجوای تو در راز و نیاز

بهر من دوری و هجران تو هموار نبود

گر به هنگام گناهم ز تو می کردم یاد

دل غافل شده ام این همه بیمار نبود

جلوه ها کردی و مهرت به دلم تابیدی

قلب پر غفلت من حیف که بیدار نبود

صیقل روحم اگر توبه و اشکم می شد

لوح و آیینه ی جان غرق به زنگار نبود

بارها خوانده ای ام تا به برت برگردم

ولی این عبد فراری تو هشیار نبود

کوله باری ز گنه دارم و دستی خالی

کاش شرمندگی ام در دم دیدار نبود

می شدم یکسره نومید اگر حاصل من

حب زهرا و نبی، حیدر کرار نبود

یا چه می شد به قیامت به شفاعت خواهی

همره فاطمه گر دست علمدار نبود

مناجات با خدا

 

 

ای که می گویی خدایا در به رویم باز کن

من گشودم در بیا حالا تو کمتر ناز کن

دوست دارم عمر تو با معصیت پایان نگیرد

پس بیا آغوش من راه ثواب آغاز کن

ای زمینگیر گناهان ای شکسته بال و پر

بار عصیان را بریز از دوش خود پرواز کن

زرق و برق زندگیِ تو ندارد فایده

خویش را با بندگی در پیش ما ممتاز کن

من نمی گویم که با ما گفتگو کن دائماً

لاأقل دردی اگر داری به ما ابراز کن

بد مگو از ما، تو را من دوست دارم عبد من

خوبی ما را ببین بعداً دهان را باز کن

راه حل مشکلت را با کلید یا علی

می دهم دست خودت حالا برو اعجاز کن

با علی مومن بمان و با علی قرآن بخوان

سیر کن آیات ما را، کشف صدها راز کن

با علی بالا بیا آری به عرش ما بیا

بعد از آن با چشم حیدر سیر چشم انداز کن

مناجات با خدا

 

 

نفس امّاره مرا اهل خطا کرد خدا

غفلت از تو بنگر باز چها کرد خدا

پرده انداخت میان من تو این دنیا

این عجوزه چه مرا از تو جدا کرد خدا

تا هلال رمضان بار دگر ظاهر شد

لب این بنده ی شرمنده صدا کرد خدا

چشم وا کردم و دیدم که کنارت هستم

لطف تو باز مرا اهل دعا کرد خدا

لقمه ی عفو تو این عبد گنهکارت را

بر سر سفره ات انگشت نما کرد خدا

من کجا؟ ناله کجا؟ اشک کجا؟ دل را باز

روضه ی کرببلا اهل بکا کرد خدا

این که بخشیده شدم کار حسین است فقط

باز هم روضه ی ارباب چها کرد خدا

پیش زینب، سر او را که روی نیزه نشاند

بدنش را وسط دشت رها خدا

مناجات با خدا

 

ای ذکر رحمت – الهی العفو

باران رافت – الهی العفو

امشب مقیم – کوی تو هستم

مست از شمیم – بوی تو هستم

محتاج نور – روی تو هستم

پس کو عطایت ؟ - الهی العفو

دل را ز غیر - مولا بگیرم

در کوی دلبر – تا جا بگیرم

در خانه ی حق – ماوا بگیرم

آیم به سویت – الهی العفو

شام گناه و – هجران سحر شد

از اشک توبه – دل مفتخر شد

بخشش نصیب – چشمان تر شد

بنما عنایت – الهی العفو

دیدی مرا چون – بی دست و پایم

از برکت این – سفره جدایم

با رحمت خاص – کردی صدایم

کردی تو دعوت – الهی العفو

گفتی که بنده : – مال منی تو

عبد پریشان – حال منی تو

جا مانده ی هر – سال منی تو

گو  اَز وجودت – الهی العفو

رفتند یاران – تنها شدم من

دیگر غریب – دنیا شدم من

ای وای دیدی – رسوا شدم من

گویم ثنایت – الهی العفو

عطر حضور از – یادم نرفته

عشق ظهور از – یادم نرفته

کرخه ی نور از – یادم نرفته

در اوج غربت – الهی العفو

جبهه بهشت – روی زمین بود

صبح دو کوهه – شور آفرین بود

با عطر دلبر – دلها عجین بود

کو آن قداست ؟ - الهی العفو

ما خاطراتی – دیرینه داریم

یک کربلا غم – در سینه داریم

چشمان تر در – آدینه داریم

ای فطر امت – الهی العفو

ای ماه رحمت – دلدار من کو ؟

مهدی زهرا – یاس چمن کو ؟

عشاق جمع اند – اِبنُ الحسن کو ؟

ماه ولایت – الهی العفو

آقا بیا تا – قوّت بگیرم

از اشک روضه – برکت بگیرم

شور حسین در – هیئت بگیرم

به حقِّ تربت – الهی العفو

مناجات با خدا

 

ز کثرت گنه بی شمار گریه کنم

و یا ز خجلت پروردگار گریه کنم

گلی نچیده خزان گشت باغ زندگیم

روا بود که چو ابر بهار گریه کنم

خدا گواست که جبران نمی شود گنهم

تمام عمر اگر زار زار گریه کنم

جحیم از گنهم می کند فرار به حشر

مرا چه روی که از بیم نار گریه کنم

گناه بین من و یار دوری افکنده

به حال خویش و یا هجر یار گریه کنم

سزد که با سر و پای برهنه در هر کوی

به راه افتم و دیوانه وار گریه کنم

سزد ز کثرت عصیان کنم ز شهر فرار

نهاده سر به دل کوهسار گریه کنم

اله من به من آن اشک ده که تا دم صبح

چو چشم عاشق شب زنده دار گریه کنم

اراده تو به بخشیدنم گرفته قرار

بر آن شذم که دگر بیقرار گریه کنم

به حفظ آبرویم دادی از کرم دستور

که مخفیانه به شب های تار گریه کنم

به میثم علی اشکی ببخش «میثم» را

که در ولای علی پای دار گریه کنم

مناجات با خدا

 

به اشک و ذکر سحرگاه عادتم دادی

تو شور عشق و شرار محبتم دادی

دلت گرفت که بی دست و پایی ام دیدی

سحر به سیر مناجات همتم دادی

لباس پاره و مهمانی عظیم خودت

شفیع من شدی اذن شراکتم دادی

به جای این همه خوبی فقط بدی کردم

ولی تو قهر نکردی و فرصتم دادی

مرا که مستحق دوزخ و مجازاتم

شمیم رأفت و حکم برائتم دادی

هزار مرتبه از نفس خود کمین خوردم

دوباره آمده بر توبه جرأتم دادی

هزار پاره دل از زهر معصیت دیدی

سحر ز شور حسینیه شربتم دادی

مرا که رانده ز هر جا و هر کسی بودم

مقام سینه زنی ولایتم دادی

برای آنکه زنم سنگ عشق بر سینه

به نام عادت الاحسان جسارتم دادی

که گفته کرب و بلا من نرفته ام هر شب؟

به کوی پاک حسینی عزیمتم دادی

تمام کن کرمت را که در رکاب یار

شهادتم برسانی، سعادتم دادی

مناجات با خدا

 

از کجا آمده ام تا به کجا می بری اَم

بی پر و بالم و با دست دعا می بری اَم

هر شب از لطف تو هم سُفرۀ اَبرار منم

این چه لطفی است که با دل همه جا می بری ام

چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی

که تو با توبه ای از دل به سَما می بری ام

با وجودی که ندارم هنری می دانم

عاقبت هم تو شبیه شهدا می بری ام

آنقدر دورِ تو جبریل صفت می گردم

تا بگویند مرا زیر کسا می بری ام

بارِ من مانده زمین، مشتری ام کیست؟ حسین

عَن قریب است که تا خون خدا می بری ام

منم آن سائل خوشبخت که مهمان رضاست

ای خوش آندم که به ایوان طلا می بری ام

از نجف پای پیاده چه صفایی دارد

اربعینی که مرا کرب و بلا می بری ام

صحنِ بین الحرمین است همان سعیِ صفا

کعبه اینجاست ، صفا مروه چرا می بری ام؟

روزه آن نیست که با جرعه ای افطار شود

روزه آن است که لب تشنه مرا می بری ام

یا رب این خونِ سر و خونِ گلو نذر حسین

خرّم آنروز که با "واعطشا" می بری ام

آنکه از زیر سم اسب تو را می خواند

گفت اَلحمد که راضی به قضا می بری ام

مناجات با خدا

 

 

نفس امّاره مرا اهل خطا کرد خدا

غفلت از تو بنگر باز چها کرد خدا

پرده انداخت میان من تو این دنیا

این عجوزه چه مرا از تو جدا کرد خدا

تا هلال رمضان بار دگر ظاهر شد

لب این بنده ی شرمنده صدا کرد خدا

چشم وا کردم و دیدم که کنارت هستم

لطف تو باز مرا اهل دعا کرد خدا

لقمه ی عفو تو این عبد گنهکارت را

بر سر سفره ات انگشت نما کرد خدا

من کجا؟ ناله کجا؟ اشک کجا؟ دل را باز

روضه ی کرببلا اهل بکا کرد خدا

این که بخشیده شدم کار حسین است فقط

باز هم روضه ی ارباب چها کرد خدا

پیش زینب، سر او را که روی نیزه نشاند

بدنش را وسط دشت رها خدا

مناجات با خدا   

 

ای که می گویی خدایا در به رویم باز کن

من گشودم در بیا حالا تو کمتر ناز کن

دوست دارم عمر تو با معصیت پایان نگیرد

پس بیا آغوش من راه ثواب آغاز کن

ای زمینگیر گناهان ای شکسته بال و پر

بار عصیان را بریز از دوش خود پرواز کن

زرق و برق زندگیِ تو ندارد فایده

خویش را با بندگی در پیش ما ممتاز کن

من نمی گویم که با ما گفتگو کن دائماً

لاأقل دردی اگر داری به ما ابراز کن

بد مگو از ما، تو را من دوست دارم عبد من

خوبی ما را ببین بعداً دهان را باز کن

راه حل مشکلت را با کلید یا علی

می دهم دست خودت حالا برو اعجاز کن

با علی مومن بمان و با علی قرآن بخوان

سیر کن آیات ما را، کشف صدها راز کن

با علی بالا بیا آری به عرش ما بیا

بعد از آن با چشم حیدر سیر چشم انداز کن

مناجات با خدا

 

 

شاکرم اذن دعا دادی مرا

نیمه شب حال بکا دادی مرا

ای طبیبی که پی درمان دل

راه در دارالشَفا دادی مرا

همنوا با سائلان کردی دلم

نام زیبای گدا دادی مرا

نام سائل در زمین دادی مرا

نام تائب در سما دادی مرا

از بدان کردی جدایم مهربان

بین خوبانت تو جا دادی مرا

تا از این دل مردگی احیا شوم

کوثر ناب بقا دادی مرا

رتبه ام کم بود در دربار تو

با محبت ارتقا دادی مرا

تا نفهمند عاشقان ، من کیستم

رنگ و بوی آشنا دادی مرا

دیده ای پر اشک ، روحی شعله ور

سینه ای محو ولا دادی مرا

تا وجودم را کنی تسخیر خود

عشقی شاه نینوا دادی مرا

من حسینی گشتم و شوریده دل

شوق و ذوق کربلا دادی مرا

این تو بودی در ترنم های عشق

شور در بزم عزا دادی مرا

مناجات با خدا

 

 

الهی الهی الهی الهی!

نگاهی نگاهی نگاهی نگاهی!

تو هستی پناه همه اهل عالم

مرا غیر عفو تو نبود پناهی

گناه و خطای همه اهل عالم

به دریای عفو تو نبود گناهی

ندارم به غیر تو رب کریمی

نداری چو من بندۀ روسیاهی

نه رویی که بر درگهت آورم رو

نه کاهی که کوهی ببخشی به کاهی

نه تابی که در نار قهرت بسوزم

نه اشکی که جاری کنم گاه‌گاهی

گناهان بسیار از چار جانب

به من حمله آرند هم‌چون سپاهی

به تنگ آمد از درد بی‌دردی‌ام دل

نه دردی نه اشکی نه سوزی نه آهی

همه هست من هست بار گناهم

همه زندگانی عمرم تباهی

همه راه‌ها بسته بر روی "میثم"

ندارد به جز باب عفو تو راهی

مناجات با خدا

 

 

نا امید از خودمم چشم امیدم به خداست

نفس من عین جفا  و کرمت  عین وفاست

هرچه خواهی  بدهی  بر من بیچاره بده

هرچه از سوی تو ای دوست رسد خوب و به جاست

سر به زیر آمده ام  باز سر افرازم کن

ای کسی که همه جا  پرچم لطفت بالاست

اشتراک من و تو  باعث شرمم شده است

گنه من به خفا و کرم تو به خفاست

پشت کردند همه عالم  و آدم  بر من

گرچه سخت است , غمی نیست که رویم به خداست

بد زمین خورده دلم گر که چنین می گریم

که نشان به زمین خوردن آیینه صداست

حاجتی را که روا نیست فزون شکر کنم

گاه بینایی من کوری چشم  گره هاست

گرچه زشت است گناه از من مخلوق ولی

بخشش از سوی تو ای خالق زیبا زیباست

گر پی مستحقی تا که بر او لطف کنی

نیست بیچاره تر از من که نیازم به سخاست

هم بلایم بده هم کرببلا حرفی نیست

درد با عشق حسین بن علی عین دواست

مناجات با خدا

 

 

خداوندا به درگاه تو اشک و آه آوردم

ز شرم رو سیاهی نالۀ جانکاه آوردم

نسیمی خانه بردوشم که سوی آستان تو

ز اسباب پریشانی،خجالت آه آوردم

به درگاه تو رو کردم اگر پرسی چه آوردم

قدی خم ، کوله باری پرگنه همراه آوردم

بدم خود خوب می دانم ولی اشک ندامت را

برای عذر خواهی سوی این درگاه آوردم

“وفائی” راهمین اشک ندامت توشۀ فرداست

ببخشا گرحضورتو پری چون کاه آوردم

مناجات با خدا-شروع ماه مبارک

 

 

رد  پــای  فـــرشتــه هــا روی

جانـماز سحر  شــکوفـا شد

همـه دلتــنگ ایــن هــوا بودنـد

غنچـه ی سبـــز ربنـا وا شد

 

چاووشی  می رسد   ز مـاذنـه ها

وقـــت شرعی   روسیـاهان  است

بـــرسد هــر کسی کـه جـا مانده

نوبـت بـخشش  گــناهـان است

 

تا سر ســفره  بیـــشــتر  بـاشی

از  دگـر  ســفره ها  نــظر بــردار

رمضـــان  مــاه رحــمت  الـله است

شبنـــمی از  گــل ســحر بــردار

 

دیــــده ات را  ببـــند و پر وا کـــن

وقت احسان بــه دست خالی هاست

گلــــه از پــر شکســتگی  تــا کی

عــرش  حق  در  همین حوالی هاست

 

درهــــمین  لحــظه هـای  نــورانی

باری  از دوش  یــکنــــفر بـــردار

روزه داری  فقــط  نخــوردن  نــیست

چون  علی  کـیسه ی ســحر بردا

اهل بیت(ع)-مناجات




ما گدایانیم در عالم گدای اهل بیت

ریزه خوارانیم بر خوان عطای اهل بیت

همّت هرکس به قدر سعی و کوششهای اوست

عمرِ ما الحمد شد صرف لقای اهل بیت

هیچکس را با حقارت کس نباید بنگرد

کس نداند کیست جزو اولیای اهل بیت

هرکه اشک روضه دارد احترامش واجب است

چه رسد بر کشتۀ درد و بلای اهل بیت

کینه ها در سینه ها تنها ز بغض دشمنان

دوستی با دوستان تنها برای اهل بیت

عاشقانه می توان مثل شهیدان نذر کرد

تا شود این جان ناقابل فدای اهل بیت

می توان با زندگی همراه شد امّا به شرط

شرط همراهی فقط با کربلای اهل بیت

باید از اطراف خود شِکلی بنا کرد از حرم

تا همیشه دیده بیند ماجرای اهل بیت

چیست نعمتهای دنیا از بزرگ و کوچکش

نیست جز در راستای اعتلای اهل بیت

روز و شب باید مهیای سفر بود ای دریغ

از جدایی های دلها از خدای اهل بیت

یوسف زهرا دمادم انتظار ما کشد

ما کجا و انتظار با صفای اهل بیت

کربلا در خون خود غلتید با خون خدا

تا دل ما جاودان ماند بپای اهل بیت

دست و پا می زد حسین فاطمه در خاک و خون

می رسید از خیمه گاه اما صدای اهل بیت

دور از چشم علمدار حرم حرمت شکست

پای دشمن باز شد بر خیمه های اهل بیت

رأسها بر نیزه ، پیکرها به خاک قتلگاه

می رسد آخر طبیب دل دوای اهل بیت

***

از وبلاگ حاج محمود ژولیده

مناجات

زنم دست تاسف روی دستم

که رفت سرمایه ی هستی زدستم

جوانی را زکف دادم شدم پیر

زبار معصیت گشتم زمین گیر

خداوندا تو آگاهی زحالم

که از شرمندگی این سان بنالم

به دست خود سیه پرونده دارم

سر خجلت به زیر افکنده دارم

سر خان تو یک عمری نشستم

نمک خوردم نمکدان را شکستم

غزل اخلاقی-نماز



فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست

سجاده زر دوز که محراب دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟

اندیشۀ سیّال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدت اخلاص من عالم شده حیران

تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!

از کمیّتِ کار که هر روز سه وعده

از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است

هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!

این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعت آخر؟

چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست

ای دلبر من! تا غم وام است و تورم

محراب به یاد خم ابروی شما نیست

بی‌دغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد

تا فکر من از قِسط عقب‌مانده جدا نیست

هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند

گفتند که این بهرۀ بانکی‌ست، ربا نیست!

از بس‌که پی نیم‌وجب نانِ حلالیم

در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست

به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند

راه شعرا دور ز راه عرفا نیست

اخلاقی-اندرز



شاعر نشدم از این و آن بنویسم

از قیمت آب و نرخ نان بنویسم

شاعر شده ام که هر زمان شعر آمد

از حضرت صاحب الزّمان بنویسم

مناجات اخلاقی-اندرز




ما که حالا چنین زمین گیریم

روزگاری در آسمان بودیم

پر پروازمان که وا می شد

می پریدیم و بی نشان بودیم

 

خوب بودیم و خوب می دیدیم

پاک بودیم و پاک می رفتیم

متدیّن بدون بار گناه

زیر خروار خاک می رفتیم

 

همه در زیر سایه ی قرآن

همه مشغول زندگی بودیم

لحظه های جوانی خود را

در مناجات و بندگی بودیم

 

بر سر شانه هایمان هر شب

کیسه های کریم می بردیم

نان افطار سفره هامان را

از برای یتیم می بردیم

 

 

لقمه نانی که بود می خوردیم

کی به فکر غذای فردا بود

اهل از خود گذشتگی بودیم

دلمان دل نبود دریا بود

 

هر شب جمعه کنج خانه مان

سر سجاده ی دعا بودیم

با همان ذکر السلام علیک

زائر صحن کربلا بودیم

 

هر کجا خیمه می زدیم با خود

کوله بار امید می بردیم

شاد بودیم از اینکه هر لحظه

روی شانه شهید می بردیم


ناگهان بین ناگهانی ها

پای شیطان به خانه ها وا شد

عطر سجاده هایمان هم رفت

جبرئیل از کنارمان پا شد

 

ناگهان بین ناگهانی ها

باد آمد بهارمان را برد

بوی پرواز رفت و همراهش

بوی آغوش یارمان را برد

 

کم کم از ذکر حق که دور شدیم

روزی آسمان مان کم شد

می دویدیم از پی دنیا

ولی از سفره نانمان کم شد

 

کاروان رفت و عده ای رفتند

عده ای بین چاه افتادند

عده ای در مسیر خود ماندند

عده ای بین راه افتادند

 

عده ای رفته و شهید شدند

عده ای بی بها عزیز شدند

عده ای تا خدا سفر کردند

عده ای هم اسیر میز شدند

 

از دل زندگی ما بوی

عمر بی استفاده می آید

از سر سفره های ما حالا

بوی خمس نداده می آید

 

ای شهیدان راه عشق و وفا

خوش به حال شما و بال شما

پیش ارباب یاد ما هستید؟

منم و غبطه ی وصال شما

 

باید این روزهای پاییزی

یک نفر با بهار برگردد

از برای نجات این دنیا

وارث ذولفقار برگردد

 

با هزاران امید می گویم

آفتابا امام ما برگرد

یا ابالغوث یا اباصالح

جان زهرا تو را خدا برگرد

مناجات با خدا-پایان ماه مبارک-عید فطر



دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم

تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم

ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم

من پُست غلامیِ تو احراز نکردم

ساقی بده جامی که تو را درک نکردم

شاید که دگر میکده را درک نکردم

من لایق مهمانی ات ای یار نبودم

من قابل الطاف تو ای یار نبودم

بودم به حضور تو و انگار نبودم

در محضر تو بودم و انگار نبودم

من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای

شرمنده ی تو یوسف زهرا شدم ای وای

شب های مناجات و دعا رفت ز دستم

فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم

یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم

همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم

جامانده ترین رهروِ این جاده منم من

از پا و نفس بین ره افتاده منم من

افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای دوست

آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای دوست

بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست

بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست

راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم

بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم

من جز تو کسی را گل زهرا نستایم

شکرانه به جا آورم از این که گدایم

با عشق تو می سوزم و می سازم و آیم

تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم

بگذار سحرها به قنوت تو بمانم

مثل تو سحر ناله ی العفو بخوانم

شب های زیارت ز دل خسته دلان رفت

هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت

گریه ز غم قافله ی اهل جنان رفت

تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت

هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد

داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد

دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد

بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد

خوش بخت هر آنکه دلت او را بپذیرد

از لوث گنه پاک شده عید بگیرد

بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم

عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم

ای آن که تو صاحب به زمین و به زمانی

هستی به کنار همه و باز نهانی

فرزند رضا ضامن عشاق جهانی

ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی

تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم

سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم

***

با تشکر از وبلاگ امام رئوف

امام زمان(عج)-عید فطر



 

دلخسته خدا خدا خدا می کردم

یک ماه  برای تو  دعا  می کردم

هرجمعه ی ماه رمضانی که گذشت

تا وقت اذان   تو را  صدا   می کردم

سی روز به عشق دیدنت  آقا جان

من روزه خود به اشک وا می کردم

در هر شب قدر وقت احیا ارباب

با یاد شما حال  وصفا می کردم

ای کاش نماز عید فطر خود را

در پشت سر تو اقتدا میکردم

افسوس چنین نشد ومن فهمیدم

یک ماه برای خود  دعا می کردم


عید فطر


عید فطر

 

عید فطر است و اول شوال

نور عشق است و شور و جذبه و حال

بهر توفیق درک ماه خداست

قلب‌ها از نشاط، مالامال

جشن قرآن و جشن غفران است

عید اسلام و روز فخر و جلال

رمضان، ای مه نماز و دعا

ای ره اکتساب فضل و کمال 

رمضان، ای گناه شوی بشر

زآن‌ همه چشمه‌های اشک زلال

رمضان، ای فضای رحمت حق

که زند مرغ دل، به اوج تو بال

رمضان، ای که روز نیمه‌ی توست

مطلع آفتاب عشق و جمال

عید مسعود زاد روز حسن

مجتبای محمدی تمثال

رمضان، ای که در شب قدرت

لطف یزدان، برون ز حد مقال

ماه غفران و ماه توحیدی

ماه قرآن و ماه احمد و آل


حبيب ا... چايچيان(حسان)

عید فطر



 

دردا كه ماه رحمت حق باز هم گذشت

با آن كه لحظه لحظه او مغتنم گذشت

درهای مغفرت به روی ما گشوده بود

مهمانی خدا به وسعت جود و كرم گذشت

شب های قدر او چه قدر با شكوه بود

ساعات غرق عفو گنه دم به دم گذشت

بر خرمن گناه من آتش كشید دوست

با آن كه دید معصیتم از رقم گذشت

دست مرا گرفت خدا و نجات داد

وقتی ز پا فتادم و آب از سرم گذشت

ای دل به هوش باش پس از ماه مغفرت

ماهی كه می زدند گنه را قلم گذشت

هر كس نبُرد بهره از این چشمه زلال

باور كنید زندگیش در عدم گذشت

در عید فطر خوان كرم چیده می شود

گر ماه رحمت و كرم ذوالكرم گذشت

یا رب به وصل دوست سروری به ما ببخش

این روزهای هجر كه با درد و غم گذشت

همسایه رضاست «وفائی» و می سرود

اوقات خوب ما همه در این حرم گذشت


شعر عيد سعيد فطر



عید فطر

گذشت ماه صیام و رسید عید صیام

کنیـد یکسـره بهـر نمـاز عید، قیام

اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبیح

مبارک است به اهل صیام، عید قیام

شراب کوثـر و باغ بهشت و جلوۀ یار

به روزه‌دار حلال و به روزه‌خوار حرام

بـرات عفـو بگیریـد از خـدای کریم

که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام

هزار حیف! دریغا! چه زود پایان یافت

مهی که دست الهی به ما خوراند طعام

سلام بـاد بـه ماهی که بود ماه درود

درود باد به ماهـی که بود ماه سلام

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود لیلۀ قدر

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود ماه تمام

سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش

رسید بوی خداوند، دم‌بـه‌دم بـه مشام

بـه وسعت همـه عالـم برای مهمانان

گشـوده بـود خداونـد، سفــرۀ اطعـام

ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این چیست؟

ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام

اگرچه مـاه خـدا بـود ایـن مه پر فیض

بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام

سلام باد به ماهی که هر شبش دل ما

به «افتتاح» و «ابوحمزه» می‌گرفت آرام

مهـی کـه بود لیالیش بهترین شب‌هـا

مهـی کـه بـود در ایـام، بهترین ایـام

مهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال

خدای، ریخت شراب طهورتان در جام

مه ولایت سبط نبی، امام حسن

مه شهـادت مـولا علی، امـام همام

علی که ذات خـداوند بـود مـداحش

علی کـه بعـد پیمبـر امـام بـود امام

علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین

علی ولـی خـدا و وصـی خیـرالانام

علی معلـم آدم، علـی سفینـۀ نـوح

علی روان مسیح و علـی کلیم کلام

علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید

علی که مهر و ولایش تمامی اسلام

علی فـروغ بـه جـان بشر دهد دائم

علی که رحمت موصولۀ خداست مدام

علی که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر

علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام

نماز و روزه و حـج و زکات بـی او هیچ

کتـاب و دین و نبـوت از او گرفت قوام

نهاده بوسه شجاعت به دست و بازویش

عبــادت همــۀ اولیــاش در هـر گـام

چه حاجتی چه نیازش بر این خلافت بود

کسی که بود به کویش امین وحی، غلام

فقط نه این که به دام جهـان اسیر نشد

ببین بـه گـردن دنیـا نهـاد، مـولا دام

چقـدر دور حـرم راه می‌روی "میثم!"

به طوف خانـۀ مـولا علـی ببند احرام


غلامرضاسازگار